تلاقیِ دنیاها | آرمان امروز


ادبیات معاصر پاکستان امروزه در غرب جایگاهی رفیع پیدا کرده است. یکی از نام‌های درخشان ادبیات داستانی پاکستان، کامیلا شمسی [Kamila Shamsie] است. کامیلا شمسی با پنجمین و هفتیمن رمانش «سایه‌های سوخته» [Burnt shadows] و «آتشی در خانه» مورد تحسین گسترده قرار گرفت. «سایه‌های سوخته» در سال 2009 منتشر شد و برنده جایزه ادبی انیسفیلد-وولف شد و به‌مرحله نهایی جایزه بین‌المللی ایمپک دابلین و جایزه ادبیات ادبیات داستانی زنان راه یافت. این رمان با ترجمه ایران‌دخت آذرشکیب دولت‌زاده از سوی نشر آرادمان منتشر شده است.

خلاصه رمان سایه‌های سوخته» [Burnt shadows] کامیلا شمسی [Kamila Shamsie]

جویس کرول اوتس «سایه‌های سوخته» را «شاهکاری از تصویر ذهنی، همدردی، زبان» توصیف کرد و آن را یکی از برجسته‌ترین رمان‌هایی که در سال‌های اخیر خوانده است. محسن حمید نویسنده برحسته پاکستانی هم آن را بلندپروازانه‌ترین رمان کامیلا شمسی معرفی کرد و نوشت: «در سایه‌های سوخته، کامیلا شمسی تخیل خود را به‌طرز شگفت‌انگیزی دورودراز، در طول زمان و در سراسر قاره‌ها به نمایش می‌گذارد.» سلمان رشدی هم کامیلا شمسی را نویسنده‌ای با جاه‌طلبی و قدرت بسیار توصیف کرد و نوشت: «او چیزهای زیادی درمورد راه‌هایی که تراژدی‌ها و تاریخ‌های متعدد جهان به یکدیگر شکل می‌دهند می‌داند و اینکه چگونه انسان‌ها می‌توانند تلاش کنند تا توسط سرنوشت خود خُرد نشوند و انسانیتِ خود را حتی در شدیدترین مناطق جنگی عصر کشف کنند.» آنیتا دسای دیگر نویسنده برجسته هندی در ستایش این رمان نوشت: «سایه‌های سوخته در جاه‌طلبی‌اش جسورانه است و در گستره‌اش حماسی.»

جاه‌طلبیِ عظیمِ پنجمین رمان کامیلا شمسی هر خواننده‌ای را میخکوب می‌کند؛ درحالی‌که اسیری ناشناس با تعجب می‌پرسد: «چطور به اینجا رسید؟» گستردگی پرسشی که درمورد زندانی در گوانتانامو به کار می‌رود، چالشی است که این رمان حماسی و درعین‌حال ماهرانه کنترل‌شده به روش‌های غیرمنتظره با آن روبه‌رو می‌شود.

این رمان که در چهار بخش نوشته شده، تاریخ مشترک دو خانواده را بازگو می‌کند، از روزهای پایانی جنگ جهانی دوم در ژاپن، و هند در آستانه تجزیه در سال 1947، تا پاکستان در اوایل دهه 1980، نیویورک پس از 11 سپتامبر و افغانستان بعد از کمپین بمباران ایالات متحده. در قلب آن، هیروکو تاناکا به زیبایی طراحی شده است که برای اولین‌بار در ناکازاکی در اوت 1945 به عنوان معلم جوان مدرسه تبدیل به کارگر کارخانه مهمات شد و پدر هنرمندش به دلیل طغیان‌هایش علیه امپراتور و میلیتاریسم کامیکازه به‌عنوان خائن شناخته شد. او عاشق ایده‌آلیست لاغراندام و موحنایی از برلین به نام کنراد وایس می‌شود که با او - همراه با دیگر شخصیت‌های کلیدی - عشق به زبان دارد. اما عشق آنها در یک‌آن کوتاه می‌شود و روی کنراد سایه سنگینی می‌اندازد و پرنده‌ها رو کیمونوی هیروکو شکل می‌بندد، تلفیقی از «ابریشم زغالی، گوشت سوخته.»

هیروکو به همراه خواهر نامزد مرحومش ایلسه و همسر انگلیسی‌اش جیمز برتون در گرگ‌ومیش راج به دهلی قدیم پناه می‌برند. هیروکو که با ایلسه ناراضی دوست می‌شود، بیشتر مجذوب سجاد علی‌اشرف می‌شود، کارمند مسلمان باهوش که قبول می‌کند زبان اردو را به او آموزش دهد. میزبانان او را از عشق دلسرد می‌کنند («دنیای او با دنیای تو بسیار بیگانه است»)، حتی لحظه‌ای لطافت را به اشتباه به‌عنوان لحظه شکارشدن سجاد تعبیر می‌کنند. بااین‌حال، زمانی که این زوج نزدیک‌تر می‌شوند سجاد از دهلی می‌رود، انگار هیروکو ناکازاکی را گم کرده باشد.

در کراچی، حماسه ویس-برتون و تاناکا-اشرف به هیروکو و پسر سجاد، رضا تغییر می‌کند، زبان‌شناسی که خود را در نقش پناهندگان افغان از تهاجم شوروی در سال 1979 جعل هویت می‌کند و هنری، پسر جیمز و ایلسه، شخصیتی شبیه رودیارد کیپلینگ (نویسنده انگلیسی) که درحال عزاداری برای کودکی هندی هستند (دخترش کیم نام دارد). هنری مانن پدرش هری برتون، وفاداری آرمان‌گرایانه خود را به ایالات متحده نشان داده و به مامور مخفی سیا در پاکستان در جنگ سرد تبدیل شده است. تلاش ساده‌لوحانه رضا برای نوعی سپری‌کردن سال در کمپ‌های آموزشی افغانستان با دوست افغانش عبداله، ماجراهایی را با تفنگداران و پرورش‌دهندگان خشخاش به همراه دارد، اما درعین‌حال فقدان هشیاری برای خانواده و عذاب وجدان برای رضا به همراه دارد.

پس از اینکه هیروکو از موضع هسته‌ای بین هند و پاکستان به نیویورک می‌رود و با عبداله به‌عنوان راننده تاکسی روبه‌رو می‌شود، قسمت آخر بین آپارتمانی که با کیم مشترک است، مشرف به آتش‌سوزی‌های زمین زیرو و افغانستان، جایی که هری و مترجم او رضا در یک شرکت امنیتی خصوصی به نیروها پیوسته‌اند. حمایت سیا از مقاومت مجاهدین و ترک آنها پس از عقب‌نشینی ارتش شوروی، به‌عنوان شکست سیاسی وحشتناک تلقی می‌شود که میراث آن در «بازگشت جهادی» درو می‌شود. اما محور اصلی خیانت‌ها، گناه و زیان رمان، گفت‌وگوی مملو از سوظن و سوتفاهم بین کیم و عبداله است. «سایه‌های سوخته» از طریق توالی جهان‌های به‌ظاهر متفاوت و کاملا مشاهده‌شده، تأثیر تاریخ‌های مشترک را نشان می‌دهد و به تراژدی‌های بزرگ‌تر از طریق زیان فردی اشاره می‌کند. این دو خانواده درحالی‌که از یکدیگر حمایت می‌کنند، می‌توانند در نابودی یکدیگر نیز نقش داشته باشند.

عنوان بخش پایانی، «سرعت لازم برای جایگزینی زیان» از رمان «بیمار انگلیسی» گرفته شده است، روح راهنما، اگرچه این رمان از جایی شروع می‌شود که مایکل اونداته با ابرِ قارچی بر فرازِ آسیا به پایان می‌رسد. تأثیر آنیتا دسای نیز در دهلی قدیم پیش از تجزیه که غرق در شعر اردو بود، محسوس است. بااین‌حال، صدای کامیلا شمسی واضح و قانع‌کننده است، با کمالِ خوش‌آمدگویی، عاری از شیطنتِ خنده‌دارِ کتاب‌های قبلی.

رشته‌های تاریخی بین ناکازاکی و گوانتانامو ضمنی اما بسیار مهم است. عصر اتمی آغاز جنگ سرد بود، جنگ‌های نیابتی از ویتنام تا افغانستان، با خون ریخته‌شده توسط تسلیحات پیشرفته ابرقدرت‌ها. همان‌طور که عبداله با تلخی می‌گوید: «برادرم در جنگِ سردِ آنها مُرده است.» از نظر هیروکو، تنها چیزی که برای از بین‌بردن افراد بدون ظلم و بی‌دعوایی لازم است این است که «آنها را در گوشه‌ای از تصویر بزرگ قرار دهیم.» منطقی مشابه، مکالمه‌ای سرد درمورد تکنیک‌های بازجویی را نشان می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...