رسول آبادیان | اعتماد


محمد جعفری‌قنواتی یکی از چهره‌های پرتلاش در حوزه فرهنگ و ادبیات عامه است؛ پژوهشگری که تاکنون کارهایی ماندگار در زمینه بازخوانی متون کلاسیک و کهن انجام داده و هم‌اکنون نیز مشغول تحقیق و مطالعه پیگیرانه در این زمینه است. بازخوانی دو روایت از سلیم‌ جواهری، بازخوانی‌ جامع‌الحکایات، درآمدی بر فولکلور ایران و قندان و نمکدان، بخشی از آثار این نویسنده ‌و پژوهشگر هستند. گفت‌وگوی حاضر به مناسبت‌ انتشار کتاب«راحةالارواح» انجام ‌شده است.

محمد جعفری‌قنواتی راحةالارواح

سال گذشته کتابی به نام «راحةالارواح» به کوشش شما منتشر شد. کتابی که از سوی مخاطبان مورد استقبال قرار گرفت. به عنوان اولین پرسش می‌خواستم از این کتاب بپرسم و اینکه چه عواملی باعث شد سراغ بازخوانی این اثر قدیمی بروید؟

راحه‌‌الارواح روایتی خاص از داستان برزو یا برزونامه است. همان‌گونه که می‌دانید در داستان‌پردازی سنتی ما برزو فرزند سهراب است. برزونامه در حقیقت داستان زندگی اوست. این داستان را محمدصادق همای مروزی، وقایع‌نگار دربار فتحعلی‌شاه بازنویسی کرده است. هدف او از این کار خواندن داستان شب‌هنگام برای فتحعلی‌شاه بوده تا شاه «فارغ از دغدغه‌های روزانه‌اش» در آرامش بخوابد. برزونامه در روایت اصلی و در همه بازنویسی‌ها و روایت‌های نقالی روایتی خطی است، یعنی از نقطه‌ای شروع و به نقطه‌ای ختم می‌شود. از سوی دیگر به لحاظ ژانرشناسی داستانی است پهلوانی. آنچه روایت وقایع‌نگار را برای بنده جالب می‌کرد چند نکته بود: نخست، داستان‌گویی یا داستان‌خوانی شبانه برای پادشاهان. می‌دانید این موضوع از قدیم در ایران رایج بوده است. ابن‌الندیم در الفهرست و فردوسی در شاهنامه به این موضوع اشاره کرده‌اند. در شاهنامه آمده است پس از آنکه ایرانیان هرمز ساسانی را از پادشاهی خلع و او را کور می‌کنند و پسرش خسروپرویز را به جایش می‌نشانند، روزی خسروپرویز به دیدار پدر می‌رود، هرمز از وی چند چیز درخواست می‌کند از جمله می‌گوید کسی که داستان‌های گذشته را بداند نزد وی بفرستد تا برایش این داستان‌ها را نقل کند:

دگر آنکه داننده مردی کهن
که از شهر یاران گزارد سخن
نبشته یکی دفتر آرد مرا
بدان درد و سختی سرآرد مرا

این سنت در دوره اسلامی نیز رایج بوده است. مسعودی در مروج‌الذهب بارها به داستان‌گویی‌های شبانه برای خلیفه‌های عباسی اشاره کرده است. در دوره‌های متاخر نیز این سنت رواج داشت. آغامحمدخان، فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه هر یک قصه‌گو یا قصه‌خوان‌های ویژه داشتند. حاصل یک دوره قصه‌گویی نقیب‌الممالک برای ناصرالدین شاه کتاب ارجمند امیرارسلان نامدار بوده است.

پس این نکته اول. راحه‌الارواح سندی از استمرار این سنت در دوره فتحعلی‌شاه است که برای پژوهش‌های تاریخی اهمیت دارد، اما نکته بسیار مهم‌تر تغییراتی است که وقایع‌نگار در روایت رایج برزونامه داده است و این تغییرات از لحاظ صناعت داستان‌پردازی بسیار اهمیت دارند. وی از یک سو ساختار داستان برزو را که ساختاری خطی و ساده است به ساختاری تو در تو یا داستان در داستان تبدیل کرده و از سوی دیگر با تغییر لحن و نیز اضافه کردن مطالبی داستان را از ژانر یا گونه پهلوانی به گونه‌ای تعلیمی تغییر داده است. اینکه 200 سال پیش یک داستان‌پرداز سنتی می‌توانسته داستانی رایج و آشنا را چنین تغییر بدهد، برای بنده هم جالب و هم آموزنده بود. فکر می‌کردم که چاپ آن می‌تواند برای داستان‌نویسان امروز ما جالب باشد و آنها را با این تجربه آشنا کند.

اثر دیگری از شما که به تازگی تجدید چاپ شده، کتاب «درآمدی بر فولکلور ایران» است. برای کسانی که برای اولین‌ بار این اثر را تهیه می‌کنند چه پیشنهادی برای بهتر درک کردن این کتاب دارید، یعنی اینکه مخاطب باید بیشتر به چه عواملی توجه کند تا درونمایه این اثر را بهتر بفهمد؟

برای فولکلور تعریف‌های فراوانی شده است که گاه بسیار با هم فاصله دارند. اختلاف در تعریف و موضوع‌های فولکلور البته مختص پژوهشگران ایرانی نیست. در سایر کشورها هم همین اختلافات وجود دارد. برخی عمدتا آداب و رسوم و آیین‌ها را موضوع فولکلورشناسی می‌دانند، برخی برعکس بر ادبیات فولکلور تاکید می‌کنند به گونه‌ای که گاه فقط ادبیات عامه یا شفاهی را موضوع فولکلور و معادل آن می‌دانند و بررسی آداب و رسوم را وظیفه علم مردم‌شناسی به شمار می‌آورند. کتاب «درآمدی بر فولکلور ایران» با دیدگاه اخیر نوشته شده است. از همین رو به مقوله‌هایی مانند «انواع ادبی» و نیز «ادبیت»‌ ادبیات عامه و نقد ادبی و مقوله‌های مشابه توجه ویژه شده است. نکته بااهمیت دیگر موضوع تعامل ادب شفاهی و کتبی است. همان گونه که می‌دانید بسیاری از شاهکارهای ادبیات جهان، بی‌واسطه یا باواسطه، ریشه در ادبیات شفاهی دارند، تمام تلاش بنده در آثار مختلف از جمله در کتاب اخیر این بوده است که ادبیات عامه را به عنوان بخشی از ادبیات معرفی کنم، موضوعی که همیشه در ایران مغفول بوده است. فنون به کار رفته در داستان‌های سنتی را توضیح دهم تا بتوانم به سهم خود این گنجینه را به دیگران معرفی کنم؛ اگر خوانندگان با این دیدگاه به کتاب نگاه و آن را مطالعه کنند، به نظرم در آشنایی بیشتر آنها تاثیرگذار خواهد بود. بیش از یک سوم کتاب به انواع داستانی در ادبیات عامه اختصاص یافته است و کوشش شده که انواع متفاوت از همدیگر متمایز شده و ویژگی‌های هر یک توضیح داده شوند. خوشبختانه کتاب هم از سوی مجامع دانشگاهی و هم کتابخوان‌های غیردانشگاهی مورد استقبال قرار گرفته است به گونه‌ای که ناشر هم‌اکنون برای بار سوم قصد چاپ آن را دارد. نکته بااهمیت این است که استقبال یاد شده بیشتر از سوی دانشجویان ادبیات بوده است. هم ادبیات فارسی و هم ادبیات نمایشی.

کتاب «قندان و نمکدان» شما یکی از کتاب‌هایی است که من زیاد دوستش دارم و علاقه‌مندم دیگران هم این اثر را بخوانند. البته این کتاب هم به چاپ دوم رسیده. درباره این کار بگویید و چگونگی تهیه و انتشارش.

قندان و نمکدان گزیده‌ای از لطیفه‌های رایج در میان مردم است. خب شما می‌دانید که لطیفه از انواع ادبیات داستانی است. کتاب شامل دو بخش است. بخش اول به مباحث نظری اختصاص دارد که طی آن مطالبی به این شرح توضیح داده شده‌اند: تعریف لطیفه به عنوان نوعی خاص از انواع ادبیات داستانی، ویژگی‌های آن اهمیت و جایگاه آن در فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی، طبقه‌بندی موضوعی لطیفه‌‌های ایرانی، سیر تحول لطیفه‌پردازی در ادبیات فارسی، جایگاه و اهمیت برخی کتاب‌های لطیفه مانند رساله دلگشا از عبید و نیز لطایف‌الطوایف از فخرالدین علی‌صفی و سرانجام معرفی برخی لطیفه‌پردازان. بخش دوم به نقل لطیفه‌ها اختصاص دارد. بخشی از این لطیفه متعلق به گنجینه استاد ارجمند زنده‌یاد انجوی شیرازی است و بخشی دیگر حاصل کارهای میدانی خودم است.

پیش از این عرض کردم که یکی از موضوع‌های مهم در ادبیات عامه که بسیار هم به آن علاقه دارم تعامل ادبیات شفاهی و کتبی است. تعداد قابل توجهی از لطیفه‌های نقل شده اگرچه از میان مردم جمع‌آوری شده‌اند، روایت‌های کتبی نیز از آنها وجود دارد؛ روایت‌هایی که گاه سابقه آنها به هزار سال می‌رسد. تلاش کرده‌ام پس از نقل هر لطیفه، روایت‌های کتبی آن را نیز یادآوری کنم. برخی از روایت‌های کتبی را که جالب توجه بوده‌اند نقل کرده‌ام و برخی را فقط به منبع آن اشاره کرده‌ام. برای نمونه لطیفه‌ای در کتاب‌ آمده است که طی هزار سال گذشته به صورت‌های متفاوت در منابع کتبی نقل شده است، از دوره راغب اصفهانی، اواخر سده چهارم قمری تا همین امروز. یا لطیفه‌هایی است که سنایی و عطار نقل کرده‌اند، امروز نیز در میان مردم البته به صورت دیگر رایج است. تغییراتی که طی این چند صد سال در این گونه لطیفه‌ها صورت گرفته است فقط در روساخت آنهاست و باید تاکید کنم که ژرف‌ساخت آنها هیچ گونه تغییری نکرده است. به نظرم برای شناخت دقیق از فرهنگ ایران این موضوع اهمیت ویژه‌ای دارد. خوشبختانه این کتاب نیز با استقبال مواجه شد و در کمتر از شش ماه به چاپ دوم رسید. الان نیز مدت‌هاست که نایاب است و فکر می‌کنم ناشر امسال آن را تجدید چاپ کند.

جریانی خودجوش به تازگی در کشور راه افتاده و جوانانی در حال جمع‌آوری و مکتوب کردن رسم و رسومات و حکایات سینه به سینه هستند. به نظر شما چه حمایت‌هایی باید از این جوان‌ها بشود و چگونه باید آنها را برای بهتر شدن وضعیت کارشان راهنمایی کرد؟

بله، درست می‌فرمایید. مدت‌هاست که این جریان ثبت و جمع‌آوری اجزای متفاوت فرهنگ مردم، نسبت به گذشته شتاب بیشتری گرفته است. در کتابخانه من بیش از 200 کتاب مجموعه افسانه از گوشه و کنار ایران وجود دارد و همین اندازه هم کتاب‌هایی مربوط به آداب و رسوم و آیین‌های ملی یا منطقه‌ای. خوشبختانه امروز نمونه‌های ارزنده‌ای در دست است که می‌توانند سرمشق پژوهشگران فرهنگ مردم باشد. مولفین برخی کتاب‌های منتشر شده بسیار دقیق و علمی اجزای فرهنگ مردم منطقه خود را ثبت کرده‌اند که برای نمونه به این کتاب‌ها اشاره می‌کنم: فرهنگ عامیانه سیرجان، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، باورداشت‌های مردم شمال فارس، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد، افسانه‌های خراسان در 10جلد، دوبیتی‌های بیرجند، فرهنگ عامه اردکان، فرهنگ عامیانه ماهشهر، فرهنگ مردم میناب، فرهنگ مردم ارسنجان و ده‌ها کتاب دیگر. اینها کتاب‌هایی هستند که طی سال‌های اخیر منتشر شده‌اند. از کتاب‌هایی که سال‌ها پیش چاپ شده‌اند نام نبردم. متاسفانه بیشتر این کتاب‌ها با هزینه خود پژوهشگران چاپ و منتشر شده‌اند. در برخی شهرها شورای شهر یا شهرداری هزینه را متقبل شده‌اند که کاری بسیار پسندیده است.

به نظرم بخش‌های فرهنگی شهرداری‌ها باید به حمایت پژوهشگران بومی بپردازند. بسیاری از اقداماتی که بخش‌های فرهنگی شهرداری‌ها انجام می‌دهند صرفا و صرفا جنبه تبلیغاتی دارند و تاثیرات آنها زودگذر است. آنها با حمایت از این پژوهشگران زمینه را برای انتشار کارهای بنیادی فراهم می‌کنند. افزون بر شهرداری‌ها می‌توان از شرکت‌ها و کارخانه‌های مستقر در شهرها یاد کرد. دولت می‌تواند کارخانه‌ها و شرکت‌ها را برای حمایت از چنین کارهایی با اقدامات عملی مشخص تشویق کند. مثلا بابت حمایت از انتشار یک کتاب در این زمینه فلان کارخانه یا شرکت را به اندازه معینی از پرداخت مالیات معاف کند. این اقدامی ساده و در عین حال عملی و کارساز است. شرکت‌ها در قبال ارائه سند قابل قبول در زمینه حمایت از انتشار کتاب، مقداری بخشودگی مالیات شامل آنها شود. نمی‌دانم چرا چنین حمایت‌هایی صورت نمی‌گیرد. اما این یک جنبه کار است جنبه دیگر به بهبود کیفیت این کارها مربوط می‌شود. به نظرم مطالعه کتاب‌های سرمشق و نیز مجله‌های ویژه فرهنگ مردم مانند فصلنامه‌ فرهنگ مردم استاد ارجمندم جناب سیداحمد وکیلیان و نیز نشریه فرهنگ و ادب عامه می‌توانند کمک موثر فکری باشند.

اینجا فرصت را غنیمت شمرده و درباره استاد وکیلیان عرض می‌کنم که ایشان با دست نسبتا خالی به همراه همسر گرامی‌شان سال‌هاست که نشریه اختصاصی فرهنگ مردم را منتشر می‌کنند. بنده در مقابل همت کم‌نظیر این دو بزرگوار و عشق‌شان به فرهنگ ایران تعظیم می‌کنم. دوره کامل فصلنامه فرهنگ مردم خود بیش از هر معلمی می‌تواند در آموزش پژوهشگران موثر باشد. جدا از این باید اضافه کنم که مطالعه و مطالعه و باز هم مطالعه ضرورت کار پژوهشگر است. اما افزون بر این موارد برخی از این پژوهشگران دانشجویان رشته‌های ادبیات یا علوم اجتماعی هستند. به نظرم استادان دانشکده‌ها باید این دانشجویان را تشویق کنند که پایان‌نامه‌های مقطع کارشناسی ارشد‌شان را به ثبت و ضبط اجزای فرهنگ مردم منطقه‌شان اختصاص دهند. این کار به مراتب ارزشمندتر از پایان‌نامه‌هایی است که به بررسی دیدگاه‌های این یا آن نظریه‌پرداز خارجی اختصاص دارد.

تا جایی که یادم می‌آید کتاب جامع‌الحکایات در زمان انتشارش خیلی مورد توجه قرار گرفت و خوانده شد. به عنوان یک کارشناس در موضوع تحقیق و مطالعه داستان‌های ادب عامه، فکر می‌کنید این نیاز و عطش برای آشنایی این گونه آثار ریشه در چه عواملی دارد و اساسا تصحیح و انتشار این گونه داستان‌ها چه ضرورتی دارند؟

نخست به بخش دوم پرسش شما می‌پردازم. سال‌ها گفته شده که ادبیات فارسی فقط شعر است و نثر ندارد یا نثر قابل توجهی ندارد. این سخنان بسیاری از جوانان و داستان‌نویسان ما را به این نتیجه رسانده بود که در گذشته ادبی ما داستان وجود نداشته است. بنده می‌خواهم عرض کنم که اتفاقا درگذشته در ایران نسبت به بسیاری از کشورهای دیگر داستان‌های به مراتب بیشتری نوشته شده است. نیاکان ما نقشی کم‌نظیر در ادبیات داستانی جهان داشته‌اند. ایران نه فقط مرکز ابداع بسیاری از داستان‌های رایج در مناطق مختلف جهان بوده بلکه در زمینه داستان پل ارتباطی شرق و غرب نیز بوده است. یکی از راه‌های مهم انتقال داستان‌های مشرق زمین به غرب، کشور ما بوده است. داستان‌های کلیله و دمنه، سندبادنامه، بلوهر و بوذاسف، هزار و یک شب و بختیارنامه از طریق ایران به کشورهای عربی و از آنجا به غرب منتقل شده‌اند. این ادعای من نیست که بتوان گفت از روی تعصب نقل شده است، این سخن بسیاری از قصه‌شناسان جهان است کسانی که سال‌ها درباره قصه‌ها و افسانه‌ها پژوهش کرده‌اند.

و باز برخلاف تصور رایج که گفته می‌شود «ملت ما ملتی شفاهی است» باید عرض کنم که فرهنگ ما نه فقط فرهنگی شفاهی نیست بلکه در فرهنگ به موضوع کتابت توجه بسیار فراوانی شده است. برای نمونه فقط تعداد داستان‌های مکتوب ادب عامه به بیش از 600 عدد می‌رسد. تازه این تعداد بر اساس فهرست‌های منتشر شده است. بسیاری از کتابخانه‌های جهان یا فهرست نشده‌اند یا اینکه فهرست‌های نسخ خطی خود را منتشر نکرده‌اند. فقط قریب 60 نسخه جامع‌الحکایات در کتابخانه‌های مختلف جهان پراکنده است. تا آنجایی که آگاهی دارم همه این «جامع‌الحکایات»ها، به استثنای دو یا سه مورد با هم تفاوت دارند فقط نام آنها مشترک است. اگر هم داستان‌های آنها مشترک باشد، روایت‌ها با هم تفاوت جدی دارند. متاسفانه این گنجینه عظیم ناشناخته مانده است، به ویژه برای داستان‌نویسان ما. در بسیاری از این داستان‌ها فنون و صناعت‌هایی از داستان‌پردازی و روایتگری وجود دارد که می‌توانند مورد مطالعه و پژوهش قرار گیرند. همچنین این گنجینه عظیم می‌تواند دست‌مایه‌ای برای داستان‌نویسی امروز باشد، همان‌گونه که داستان‌های قرون وسطای اروپایی دست‌مایه داستان‌نویسان آن دیار قرار می‌گیرد. خوشبختانه طی سال‌های اخیر تعدادی از این داستان‌ها به همت برخی پژوهشگران تصحیح و منتشر شده‌اند.

دوستان ارجمندم آقایان حسین اسماعیلی، حسن ذوالفقاری، میلاد جعفرپور، علیرضا امامی، مهران افشاری و سرکار خانم خدیش تعدادی از این داستان‌ها را منتشر کرده‌اند. البته تاکید بر این نکته را ضروری می‌دانم که این کار از پیش از انقلاب و با همت استادان پیشکسوت زنده‌یادان دکتر ذبیح‌الله صفا، دکتر محمدجعفر محجوب و دکتر پرویز ناتل خانلری شروع شده بود. ما در حقیقت ادامه‌ دهندگان راه این بزرگواران بوده‌ایم. به رغم این تلاش‌ها هنوز آنچه از این داستان‌ها منتشر شده است حتی مشتی از خروار نیز نیستند. اما درباره بخش دوم پرسش شما. به نظرم تا حدودی، برخلاف گذشته اهمیت این ‌گونه داستان‌ها بیشتر روشن شده است اینکه جامع‌الحکایات به چاپ دوم می‌رسد یا اینکه سمک عیار بارها تجدید چاپ می‌شود موید این موضوع است. هم پژوهشگران و هم تا حدودی داستان‌نویسان ما اهمیت این داستان‌ها را می‌دانند و آنها را به مطالعه می‌گیرند.

شما در کتاب «مثنوی و مردم» به روایت‌های شفاهی مثنوی توجه نشان دادید؛ از این کتاب بگویید و رویکردهایی که برای نوشتن داشته‌اید.

نخست باید عرض کنم که کتاب حاصل همکاری بنده با دوست و استاد پیشکسوت جناب سیداحمد وکیلیان است. همان ‌گونه که پیش از این اشاره کردم یکی از موضوع‌های بااهمیت در فولکلورشناسی تعامل ادبیات شفاهی و کتبی است. اینکه یک متن کتبی، اعم از داستان یا شعر چگونه در میان مردم پخش و رایج می‌شود و در این هنگام چه تغییراتی در آن صورت می‌گیرد، در چه جغرافیای فرهنگی روایت‌های شفاهی از این متن گسترده می‌شود. افزون بر این متن مذکور در چه منابع کتبی دیگر نقل شده است. این مسائل اگر به دقت بررسی شود نتایج جالبی برای شناخت فرهنگ و ادبیات عامه می‌توان گرفت. از نمونه بررسی روایت‌های شفاهی مثنوی نکات خوبی نتیجه می‌شود مثلا بسیاری از داستان‌های مثنوی در منابع پیش و بعد از مولوی آمده‌اند. اما روایت‌های شفاهی با روایت مثنوی منطبق هستند و نه با روایت‌های مثلا کلیله و دمنه یا حتی روایت‌های سده‌های متاخر یا اینکه از یک داستان مثنوی بیش از 180 روایت شفاهی در ایران ثبت شده است اما از همین داستان فقط یک روایت شفاهی در ترکیه ثبت شده است، آن هم در شرق ترکیه یعنی هم‌مرز با آذربایجان. خب همین مقایسه گویای مطالب فراوانی است.

خب اگر اجازه بدهید از مطالب مربوط به این گونه کارها بگذریم و به «دانشنامه فرهنگ مردم ایران» بپردازیم؛ کاری اساسی که ظاهرا بی‌سابقه بوده و به همت گروهی از پژوهشگران و زیر نظر شما انجام می‌شود. در این باره لطفا توضیح دهید. اینکه در این دانشنامه چه مسائلی را ملحوظ می‌دارید، تاکنون چند جلد آن منتشر شده و چند جلد باید منتشر شود.

«دانشنامه فرهنگ مردم» یکی از پروژه‌هایی است که در مرکز دایر\‌المعارف بزرگ اسلامی اجرا می‌شود. مرکز دایر\‌المعارف، بزرگ‌ترین موسسه پژوهشی جهان اسلام است و کتابخانه آن بیش از یک میلیون جلد کتاب دارد. بیش از 150 تن از بزرگان علم و فرهنگ این مملکت کتابخانه‌های خود را به این مرکز اهدا کرده‌اند که از جمله می‌توان به این دانشمندان اشاره کرد: استاد ایرج افشار، دکتر زرین‌کوب، دکتر صادق ‌کیا، دکتر شرف، دکتر اقتداری، دکتر ستوده، دکتر عنایت‌الله رضا، دکتر بهرام فره‌وشی، دکتر مرتضوی. در این مرکز چند پروژه مهم اجرا می‌شود که یکی از آنها دانشنامه فرهنگ مردم ایران است. قرار است این دانشنامه اندکی بیش از سه هزار مدخل داشته باشد. تلاش ما این است که همه مقوله‌ها و اجزای مربوط به فرهنگ مردم ایران را، اعم از موضوع‌های ملی مانند نوروز و شب چله و موضوع‌هایی که در یک منطقه خاص رایج است، در نظر بگیریم، برای نمونه ما «بایاتی» آذربایجانی را، یا «موال»، «علوانیه» و «ابوزیه» را که از انواع شعر فولکلوریک هم‌میهنان عرب ما هستند، یا «بیت‌‌»های کردی را به صورت مدخل مستقل در نظر گرفته‌ایم و همچنین آداب و مراسم رایج در این مناطق را.

ادبیات و اسطوره در گفت‌وگو با محمد جعفری قنواتی

تلاش ما این بوده که همه آداب و رسوم رایج در ایران، افسانه‌های مشهور، منابع شناخت فولکلور ایران، هنر عامه، پزشکی یا طب عامه، انواع خوراک‌های سنتی، شخصیت‌های تاثیرگذار در فرهنگ مردم ایران، کتاب‌های تاثیرگذار در فولکلور ایران، اقتباس‌های ادبی و هنری از فولکلور ایران که نویسندگان معاصر و سینماگران خلق کرده‌اند، همه و همه را منظور کرده‌ایم. بیش از صد تن از پژوهشگران داخلی و خارجی در تالیف مقاله‌ها با ما همکاری می‌کنند. تصور ما بر این است که دانشنامه 10 جلد خواهد شد. تاکنون 5 جلد آن منتشر شده است و جلد 6 نیز طی یکی، دو ماه آینده منتشر می‌شود. البته جلد دهم تحت عنوان «ذیل» خواهد بود و شامل مدخل‌هایی است که یا فراموش کرده‌ایم یا اینکه به موقع تالیف نشده و ما نمی‌توانستیم منتظر تالیف آنها بمانیم. در اینجا فرصت را غنیمت می‌شمارم و از همه علاقه‌مندان و پژوهشگران مناطق مختلف ایران، از جمله هم‌میهنان کلیمی، زردشتی، صابئین و مسیحی (شامل ارامنه و آسوریان) تقاضا می‌کنم چنانچه آیین یا رسم خاصی در منطقه سکونت آنها رایج است با ما در میان بگذارند و خود آنها تالیف آن را بر عهده بگیرند تا آن را در دانشنامه لحاظ کنیم، حتی اگر این رسم یا آیین در یک روستا رایج باشد.

همه عشق و علاقه بنده و همکارانم و نیز رییس محترم مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، جناب آقای بجنوردی این است که این دانشنامه را به سرانجام برسانیم. البته با تاسف باید عرض کنم همه این فعالیت‌ها در حالی صورت می‌گیرد که دولت طی سال‌های اخیر کمترین کمک‌ها را به این مرکز کرده است و از این رو مرکز دایرةالمعارف در تنگنای شدید مالی قرار دارد.

خوشبختانه استقبال از دانشنامه فرهنگ مردم ایران بسیار فراتر از انتظارات و پیش‌بینی‌های ما بوده است. این استقبال هم از سوی علاقه‌مندان و پژوهشگران داخلی و هم از سوی ایران‌شناسان خارجی و پژوهشگران ایرانی خارج از کشور بوده است. زنده‌یاد استاد یارشاطر که بخش طولانی از عمر خود را در دانشنامه‌نویسی سر کرده بود، طی نامه‌ای ضمن تبریک برای انتشار این دانشنامه نوشته بودند: مقداری از مقالات دانشنامه را مرور کردم و هر چه بیشتر خواندم بیشتر متوجه شدم که جای چنین دانشنامه‌ای چقدر خالی بوده است.

در پایان این روزها مشغول چه کارهایی هستید و کی منتظر اثری تازه از شما باشیم؟

همان‌ گونه که عرض شد بخش اصلی اوقات من به دانشنامه اختصاص دارد اما در کنار آن به همراه برخی از دوستان پژوهشگر کار تصحیح و آماده‌سازی چند تومار نقالی را پیش می‌برم که فکر می‌کنم یکی از آنها در آینده‌ای نزدیک منتشر شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...