در طول تاریخ این کشور افراد زیادی جان و مال خودشان را برای حفظ این مرز و بوم و آرمانهایشان به خطر انداختند و مجاهدانه همه چیز خود را فدا کردند تا لطمهای به وطن و اهل آن وارد نشود. «پسرهای ننه عبدالله» سرگذشتی از زندگی محمد نورانی و خانواده او در جنگ است، شرح بیقراری مادری از اهل جنوب که برای دفاع از وطنش با خدا معامله کرد.
خواننده در این کتاب با نگاه تازه و متفاوتی، مقاومت مردم و آزادی خرمشهر را میبیند و زوایای تازهاز دفاع مقدس را که تا کنون کمتر به آن پرداخته شده است، درک میکند. کتاب به وقایعی از روزهای اول جنگ و مقاومت مردم و جوانان شهر زیبا و بندری خرمشهر پرداخته که خیلی از مردم کشورمان و حتی خیلی از فرماندهان جنگ از جزئیات آن اطلاع دقیقی ندارند زیرا آن صحنهها و لحظات ناب را ندیدهاند و روایت و خاطره چندانی هم از آن دوران نقل نشدهاست.
در این کتاب از جوانانی گفته شده است که قبل از جنگ تفریحشان پوشیدن لباسهای شیک و قدم زدن در کنار ساحل کارون بود ولی هنگامی که دشمن ناجوانمردانه تمام نقاط شهر را با آتش توپخانه برسر مردم ویران کرد و زنان و کودکان بیگناه راهدف قرار داد سلاح به دست گرفتند و با یک جنگ پارتیزانی تمامعیار درکوچه و پسکوچههای خرمشهر این شهر را قبرستان متجاوزین کردند.
راوی و برادرانش هرچند با وجود جراحات متعدد و جانبازی تا پایان جنگ تحمیلی، حضوری افتخارآمیز داشته و در همه عملیاتهای جنوب ایران شرکت کردند اما چون نبرد خرمشهر و آزادسازی آن درعملیات بیت المقدس را شاهبیت همه نبردهای هشت سال دفاع مقدس میدانند، کتاب را با آزادسازی خرمشهر به پایان میبرد هرچند که در فصل پایانی به صورت مختصر برخی وقایع را تا پایان جنگ ذکر میکند.
ارتش عراق سی ویک شهریور پنجاه ونه، از مرز شلمچه به طرف خرمشهر حرکت کرد و به دروازه های خرمشهر رسید، اما همانجا زمینگیر شد. دشمن که امتیازش انجام حمله برق آسا بود به دام جنگ فرسایشی افتاد. مردم و جوانان خرمشهری به همراه نیروهای داوطلب نظامی محلی و تعدادی از پاسدارهای جوان شهرهای دیگر، با سیوپنج روز ایستادگی توانستند امتیاز غافلگیری را از دشمن بگیرند. همین مدت کافی بود که نیروهای ارتش، سپاه و بسیج خود را بیابند و موازنه جنگ را عوض کنند. آنها پس از نوزده ماه موفق شدند متجاوزین را به مرزها برانند، شهرهای اشغال شده را یکی پس از دیگری آزاد کنند و گل سرسبد این شهرها یعنی خرمشهر را به دامن وطن بازگردانند.
نویسنده در این کتاب ضمن پرداختن به خاطرات راوی اطلاعات بسیار خوبی برای آشنایی با گوشه هایی از فرهنگ بومی خوزستان، به خصوص آبادان و خرمشهر، تاریخچه ای از وقایع دوران انقلاب و پس از پیروزی انقلاب پیش روی مخاطب میگذارد و روایتهای دقیق و خوب از شورش خلق عرب که به منظور تجزیه خوزستان، خرمشهر را دچار تنش کرد و با ایستادگی جوان های مؤمن و انقلابی سرکوب شد، مطرح میکند.
راوی به خوبی در این اثر تشریح میکند که عوامل این غائله که از عراق تأمین میشدند، در فعالیتهای زیرزمینی اقدام به بمبگذاری و خرابکاری در اماکن و مراکز مختلف کردند. نیروهای انقلابی خوزستان از آن پس مشغول مقابله با این نوع تحرکات پنهان بود که حمله آشکار و رسمی عراق به شهرهای سرزمینمان آغاز شد. رزمندگان خرمشهر، مقاومت خرمشهر را چهل وپنج روز میدانند، چراکه ارتش عراق ده روز پیش از آغاز حمله رسمی، تعرض به پاسگاه های مرزی را شروع کرده بود. در این مدت، حتی چند نفر از نیروهای مدافع برای جلوگیری از نفوذ نیروهای بعثی در مرز شهید شدند. محمد نورانی در خاطرات خود جزئیاتی از حوادث این ده روز، سپس مقاومت سی وپنج روز پس از حمله گسترده ارتش عراق را بیان میکند؛ روایتی که زوایای تازهای را از آن حماسه تاریخی روشن میکند.
خواننده ضمن مطالعه کتاب متوجه میشود که مدافعین خرمشهر پس از سقوط شهر با اینکه یک گام عقب نشستند، ولی به همراه دیگر نیروهای ارتش و سپاه اجازه پیشروی به متجاوزین را ندادند و همیشه یک سوم خرمشهر در آنسوی رودخانه کارون دست نیروهای مدافع بود و برخلاف تصور اکثریت ما خرمشهر هیچوقت به طور کامل به اشغال ارتش عراق درنیامد.
نیروهای خرمشهری در اردیبهشت سال شصت و یک با تشکیل تیپ مستقل ۲۲ بدر در عملیات بزرگ بیتالمقدس شرکت کردند. سید عبدالرضا موسوی و بسیاری از یاران او شهدای همین عملیات هستند راوی چگونگی شهادت آنان را روایت کرده است. او این پیروزی را مرهون همه مردم ایران میداند و میگوید: «بچه های خرمشهر سی وپنج روز به نیابت از مردم ایران در خرمشهر مقاومت کردند و مردم ایران به نیابت از مردم خرمشهر در بیست وسه روز خرمشهر را به مردم خرمشهر برگرداندند.»
در ماجراهای مقاومت و آزادی خرمشهر، علاوه بر محمد نورانی، چهار برادر ایشان: عبدالله، غلامرضا، محمود و عبدالرسول چهارده ساله هم بودند. مادرشان (ننه عبدالله) که بسیاری از داستانها بر محور او روایت میشود، به جز مدت کوتاه مهاجرت به شیراز به آبادان برمیگردد و دیگر از صحنه جنگ دور نشده است. او میخواسته نزدیک پسرهایش باشد. پسرانی که هرکدام سرنوشتی در جنگ داشتند؛ عبدالرسول و غلامرضا شهید شدند و سه برادر دیگر جانباز جنگ هستند و همین دلیل انتخاب عنوان «پسرهای ننه عبدالله» برای کتاب میشود. کوچکترین آنها ۱۳ ساله و بزرگترین آنها عبدالله فرمانده تیپ بیتالمقدس بود. هر ۴ برادر در جنگ بودند و مادر این پسرها با نام پسر بزرگ خانواده (بر اساس رسم جنوبیها) شناخته میشد.
در طول روایت کتاب، مادر این ۴ پسر نقش عجیبی در قصه ایفا میکند. مدتی به دلیل ویرانی خرمشهر به آبادان میرود و بعد از مدتی کوتاه به شیراز سفر میکند، اما مادر دوری فرزندان را تاب نمیآورد. به همین دلیل با هر ترفند و روشی که بود باز میگردد و به خرمشهر میرسد و در کنار فرزندانش میماند. به گونهای که در کل ماجرای آزادی خرمشهر «ننه عبدالله» را پررنگ میبینیم.
سعید علامیان در بیشتر آثارش نگاه و قلم ویژه خودش را دارد و به هیچ وجه پدیدههای اجتماعی و تاریخی را گرفتار نگرش ایدئولوژیک نمیکند. در این اثر هم این نکته را به خوبی رعایت کرده و توانسته کتاب متفاوتی نسبت به سایر نویسندگان دفاع مقدس خلق کند. حواشی و مطالب مهم را آورده بیآنکه دچار زیادهگویی شود یا از کیفیت روایت اصلی بکاهد. در بیان داستانش موفق عمل میکند و خواننده را با خود به مسیری میبرد که بازگشت ندارد تا به انتهای مسیر برسد و ذهنش مشغول تصویر آفرینی متنی مستند و خاطرهها شود و تا مدتها با این تصاویر زندگی کند.
وجه انسانی کتاب بسیار پررنگ است و روایتها به دور از شعار زندگی واقعی و ملموس انسانهای زمینی در این تاریخ و جغرافیای خاص را نشان میدهد؛ چرا که مادر نمیخواهد از فرزندانش دور باشد. مانند دوران کودکی در کنار آنها میماند و آنها را تر و خشک میکند.
مهر