برگ برگ | شرق


برخی مشاغل هستند که مردم با آنکه زیاد با آن شغل سروکار دارند یا درباره‌اش می‌شنوند، باز هم چیز زیادی از آن نمی‌دانند یا دانسته‌هایشان کلیشه‌ای است. قضاوت قطعا یکی از آنهاست که به قول نویسنده در مقدمه کتابش، با تصویری که در فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی نمایش داده می‌شود، قاضی همیشه مردی پا به سن گذاشته و اخمو است با چکش چوبی در دست که روی میز می‌کوبد و دیگران را به سکوت دعوت می‌کند. در‌حالی‌که قضات جوان زیادی داریم که اتفاقا اخمو هم نیستند (احتمالا همچون خود نویسنده که خودش را بیش و پیش از قاضی‌بودن، طنزنویس می‌داند) و اصلا در دادگاه چکشی برای کوبیدن روی میز ندارند.

از پشت میز عدلیه: خاطرات طنز یک قاضی دادگستری» اثر امین تویسرکانی

اصلاح این نگاه، یکی از دلایل نگارش کتاب «از پشت میز عدلیه» بوده است. در کنار آن، نویسنده به نصیحت زنده‌یاد باستانی‌پاریزی گوش داده و خاطرات خودش را به‌عنوان یک قاضی جوان (متولد ۱۳۶۳) نوشته؛ چراکه به باور باستانی‌پاریزی خاطرات پزشکان و قضات که با مردم ارتباط نزدیک و بی‌پرده دارند، بهتر می‌تواند شرایط جامعه را توصیف کند (ص ۱۰).

از سوی دیگر جامعه هم گویا عطشی غیرقابل وصف برای دانستن درباره این مشاغل دارد؛ آنچنان که در کمتر از یک سال (از پاییز ۱۳۹۷ تا تابستان ۱۳۹۸) این کتاب به چاپ پنجم می‌رسد و البته فعلا به چاپ نهم هم رسیده است. احتمالا همین استقبال باعث شده که تویسرکانی اخیرا (۱۴۰۲) دومین کتابش را با نشر چشمه با نام «وقتی اقیانوس وارد عدلیه شد» در ۱۲۱ صفحه منتشر کند. البته برخلاف کتاب «از پشت میز عدلیه» که مجموعه داستان‌های کوتاه است، کتاب اخیر (وقتی اقیانوس وارد عدلیه شد) داستان بلند به شمار می‌آید.

«از پشت میز عدلیه» مجموعا ۴۷ داستان کوتاه دو تا سه صفحه‌ای را در بر می‌گیرد که نویسنده در هر کدام یکی از خاطرات کاری‌اش در مسند قضاوت را به زبان طنز بیان می‌کند. برخی از این داستان‌های واقعی خود رنگ و بوی طنز دارد و با مطالعه‌اش خنده بر لبان خواننده می‌آید و برخی دیگر قلم طنز نویسنده است که آن را خنده‌دار می‌کند. تویسرکانی البته نه از مکان و زمان رویدادها کمترین سرنخی به دست می‌دهد و نه از نام و نشان شاکیان و متهمان؛ تا مبادا حریم خصوصی افراد خدشه‌دار شود.

تویسرکانی به‌جز طنز، اصطلاحات حقوقی و به‌ویژه واژگان پرکاربرد در دادگستری و محاکم قضائی را نیز چاشنی کتاب خود می‌کند تا فضای داستان‌ها بهتر در ذهن خواننده تداعی شود. برای نمونه به جای مقدمه کتاب، ما با «خلاصه پرونده» روبه‌رو می‌شویم که خود دارای چهار بخش کوتاه یک یا دو پاراگرافی است: «متهم کیست؟»، «اتهام چیست؟»، «انگیزه متهم چیست؟» و «آخرین دفاع». در پایان آخرین داستان این کتاب نیز عبارت دو‌واژه‌ای «ختم پرونده» به معنای پایان کتاب به کار رفته است.

این کتاب کم‌حجم آکنده از بیان تجربیاتی است درباره توجیهات متهمان، انگیزه‌های شاکیان، دردسرهای قاضیان، ضعف‌های قانونی در برخی موارد و... . برای نمونه، متهمی در جلسه دادگاه در پاسخ به پرسش قاضی درباره علت کیف‌قاپی‌اش می‌گوید: «من کیف‌قاپی نکردم، داشتم با موتور رد می‌شدم، کیف این خانم گیر کرد به دسته موتورم» (ص ۱۶)؛ یا اعتراف قاضی که در ابتدای شاغل‌شدن، «جوگیر» شده و دوست داشته همه فک‌و‌فامیل و بقال و همسایه بفهمند او قاضی است و برای فهماندن این موضوع به دیگران، نهایت تلاشش را می‌کرده، اما کم‌کم همین برایش دردسر شد و شب و نیمه‌شب هر کسی کوچک‌ترین مشکل حقوقی داشته، سراغش می‌آمده تا مشکلش را برطرف کند (ص ۳۴).

تویسرکانی همچنین در چندین داستان نشان می‌دهد گاهی جرائمی حتی همچون دزدی و کلاهبرداری، صرفا از روی سادگی یا رفتارهای بچگانه است و نه از روی نقشه قبلی(ص ۶۴). در کنار نثر ساده و گیرای کتاب، گاهی و به‌ویژه در پاراگراف پایانی برخی داستان‌ها، نویسنده به سمت نتیجه‌گیری می‌رود که شاید ضرورتی به این کار نبود؛ مخصوصا اینکه عموما در این بخش قلم نویسنده به‌شدت تنزل می‌یابد و به جای ساده‌نویسی دچار سستی می‌شود.

با همه اینها خواندن این کتاب می‌تواند ما را با بخشی از ذهنیت شاکیان برای مراجعه به دادگاه، متهمان برای ارتکاب جرم و قاضیان برای صدور حکم آشنا کند. شاید باستانی‌پاریزی به درستی گفته بود کف جامعه را می‌توان از میان خاطرات قضات شناخت.

کتاب «از پشت میز عدلیه: خاطرات طنز یک قاضی دادگستری» اثر امین تویسرکانی توسط نشر چشمه در ۱۱۶ صفحه منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...