سرگشتگان [The lost ones (Les Égarés)]. رمانی از فردریک تریستان1 (1931- )، نویسنده‌ی فرانسوی که در 1983 منتشر شد و جایزه‌ی گنکور2 را دریافت کرد. دو دوست، در انگلستان سال‌های 1930 پیمانی می‌بندند مبنی بر اینکه یکی از آن دو، که سیریل پومپرمیکر3 نام دارد، پنهانی به نوشتن آثار خود بپردازد و آن دیگری، جاناتان آبسالون وارلت4 با نام مستعار جیلبرت ک. چسترفیلد5 نقش نویسنده را در چشم مردمان ایفا کند.

سرگشتگان [The lost ones (Les Égarés)] فردریک تریستا

جاذبه‌ی تاحدی شیطانی جاناتان به قدری مؤثر است که چسترفیلد، که صرفاً از طریق مطبوعات موجودیت دارد، بسیار زود با افتخار روبرو می‌شود و پول و احترام به سویش سرازیر می‌شود. در این سطح، رمان از شوخی استفاده می‌کند خاصه اینکه با انباشتن رویدادهای درامی و با مدام بیرون‌بردن خواننده از محیط معمول او به دنبال چسترفیلد دروغین، از آلمان نازی به ایالات متحده امریکا و از آفریقا به اسپانیای دوران جنگ داخلی، تقلیدی بانشاط از رمان پاورقی به دست می‌دهد.

اما، اندک اندک واژگونی حیرت‌انگیزی در نشانه‌ها ایجاد می‌شود و شوخی تراژدی می‌گردد و ماجراهای متعدد جاناتان در یک ماجرای اساسی ادغام می‌شود، ماجرای معنای کاری که او را به جستجوی قهرمانانه‌ی هویتش متعهد می‌کند. دون ژوان6 فاوست7 و قدیس آنتونیوس8 چهره‌هایی اسطوره‌ای‌اند که او در مسیری خلاف جهت تاریخ غرب به توالی تجسم می‌بخشد؛ مسیر ما انسان‌های سرگشته را، مسیری را که برخلاف امر پیش‌بینی شده است آشکار می‌کند. داستان، با منحرف‌کردن وجه داستانی برای رهاساختن تخیل، خواننده را به حالات درونی تازه‌ای می‌رساند و تغییر شکل خود را نیز القا می‌کند.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش


1. Frédérick Tristan 2. Goncourt 3. Cyril Pumpermaker
4. Jonathan Absalon Varlet 5. Gilbert K. Chesterfield
6. Don Juan 7. Faust 8. Antonius

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...