صلح با غذا، عشق به بدن | هممیهن
امروزه شاید من و شما ندانیم که در رژیم پسکترین(pescatarian)، مصرف گوشت ممنوع اما مصرف ماهی مجاز است و حتی رژیمی غذاییای بهنام پالئو وجود دارد که با الهام از رژیم غذایی اجداد غارنشینمان ابداع شده است و طبق تجویزهای آن، آدمیزاد باید همان غذاهایی را بخورد که انسانهای نخستین میخوردند، اما دیگر شنیدن این جمله که فلانی رژیم غذایی دارد و بهمانی گیاهخوار است، اصلاً چیز عجیبی نیست. حتی بهشخصه شاهد بودهام که دختری ششساله و 20کیلویی، دلیل نخوردن غذا را اضافهوزن خود ذکر کرده و از لزوم گرفتن رژیم، سخن به میان آورده است.
دهههاست صورتمسئله لاغری، زیبایی و تناسب اندام ذهن مردمان بهخصوص زنان جهان را درگیر کرده و البته بازار پررونقی با ارقام نجومی هم برای مربیان تغذیه و سلامت رقم زده است. بدیهی است که البته همه مشتریان این بازار نیز با دست پُر از آن بازنمیگردند و برخی خود را بازنده این معامله میدانند. یکی از این بازندگان مل ولز [Mel Wells]، مربی روانشناسی تعذیه و بهداشت است که در سال 2016 کتابی دراینزمینه نوشت که بسیار هم موردتوجه قرار گرفت و اینک نیز ترجمه فارسی آن با نام «الهه انقلابی» [Praise for the goddess revolution] منتشر شده است.
مل ولز در این کتاب به بحث رژیم غذایی و نوع مواجهه زنان با بدن خود میپردازد و این سوال را پیش میکشد که آیا انواع و اقسام برنامههای غذایی که اینسو و آنسوی جهان تبلیغ میشوند و مخاطبان خود را به داشتن بدنی خوشاندام امیدوار میکنند، بهترین و مؤثرترین روشهای سلامتی و زیبایی هستند و نقدی بر این رژیمها نمیتوان گرفت؟
پاسخ ولز به این پرسش منفی است و از نظر او تجدیدنظر در این رژیمها ضرورت دارد، زیرا برخلاف شعارها، آنچه این رژیمها درنهایت امر به زنان ارزانی داشتهاند، احساساتی ناخوشایند از بدن و شخصیت خود بوده است؛ بماند که بسیاری از آنها در ایجاد تغییرات بدنی، کنترل وزن و تندرستی افراد نیز چندان موفق ظاهر نشدهاند.
همانطور که گفتیم مل ولز خود زمانی بهدلیل حرفهاش، نیازمند تناسب اندام بوده و در این کتاب شرح میدهد که چگونه هم در دورانی دچار پرخوری و بدخوری بوده، هم در روزگاری تصور میکرده است که میتواند با تبعیت از رژیمهای گیاهخواری از اعتیاد به غذا بپرهیزد.
بااینهمه و بهرغم امیدواریهای اولیه، او مطابق آنچه در کتاب «الهه انقلابی» مینویسد، پس از مدتی به این نتیجه میرسد که راه سلامتی از رژیم نمیگذرد؛ آن هم رژیمهایی که میخواهند با الگوی این را بخور و آن را نخور و صرفاً براساس معیارهایی چون میزان ارزشهای غذایی، کالری، گرم و ویتامین، مردم را از چاقی و اضافهوزن نجات بدهند.
اسم یکی از فصلهای همین کتاب نشانگر نظر کلی نویسندهاش است: «هیچ رژیمی قرار نیست تو را نجات دهد. خودت نجاتدهندهات هستی».
ولز میگوید، رژیمهای غذایی ناکارآمدند و به نحوی طراحی شدهاند که 95 درصد زنانی که وزن خود را با رژیم کم کردهاند، در عرض یکسال دوباره اضافهوزن پیدا میکنند.
بر این آمار قابلتوجه بیافزایید این واقعیت را که اصلاً شنیدن کلمه «رژیم» افکار و احساساتی منفی را نیز در وجود بسیاری از زنان بیدار میکند. مل ولز از بسیاری پرسیده، هنگام شنیدن این کلمه چه افکار و احساساتی در آنها ایجادشده و چنین پاسخ شنیده است: قوانین، سنگینبودن، محدودیت، کالری، اراده، شکم، گرسنگی، از اول هفته شروع کردن، اندام استخوانی، بیکفایتی، گناه، نفرت از خود و...
بحث عمده ولز در این کتاب هم بر سر همین احساس بیکفایتی، گناه و نفرت از خودی است که رژیمها در وجود آدمی به یادگار میگذارند و باعث میشوند انسان در نزاعی بیهوده میان غذا و بدن قرار بگیرد، غذا را دشمن تلقی کند، به حس تنفر از بدن خود برسد و شرمسارانه آن را چونان بار عقوبتی روی دوش خود احساس کند که ناچار است همراه خود به این طرف و آن طرف بکشاند.
نائومی وولف معتقد است: «فرهنگی که بر لاغری زنان تمرکز میکند نسبت به زیبایی زنان وسواس ندارد بلکه نسبت به اطاعت آنان از این دستور وسواس دارد. رژیم غذایی قویترین آرامبخش سیاسی در تاریخ زنان است.»
ولز هم میگوید، این رژیمهای غذایی عزتنفس آدمیان را تحلیل میبرند و آنها را در چرخه ویرانگری از قضاوتهای منفی دیگران و خوارداشتهای شخصی به امان خدا رها میکنند. از نظر ولز: «اعتمادبهنفس این نیست که «مردم قطعاً از من خوششان میآید»، بلکه این است که «اگر هم خوششان نیامد، مشکلی نیست».
رسیدن به چنین سطحی از اعتمادبهنفس بهخصوص درباره بدن و تغذیه خود، اما از نظر ولز نیازمند آشتی دوباره با بدن و غذا هر دو و عشقورزیدن بدانهاست. باید به این نتیجه برسیم که هدف از تعذیه فقط بقا و کسب انرژی نیست.
اگر اینگونه بود شاید همان آرزویی که خیلی از ما در اوقات بیحوصلگی یا زمانهایی که دچار کمبود شدید وقت هستیم بر زبان میرانیم و میگوییم کی قرص غذا اختراع میشود؟ تا الان هزاربار محقق شده بود.
این آرزو اما بر زمین مانده، چون عقلا میدانند که هدف از تغذیه، عشق و لذت هم هست؛ لذتی که از خوردن هر لقمه و هربار بهطرزی متفاوت به بدن ما القاء میشود و غذاخوردن را به تشریفاتی عاشقانه بدل میکند. سفرهای پهن میشود و انواع غذاها در کنار یکدیگر آرایشی دوستانه به خود میگیرند و ما حتی از فکر کردن به برخی از آنها پیش و بیش از خوردنشان حظ میکنیم. مخلص کلام، احساسات و افکار تاثیری کتمانناشدنی در تعذیه و سلامت ما دارند و خوردن مغذیترین غذاها با اعصابی ناراحت و عذابوجدان از اینکه داریم به خودمان ضرر میزنیم و با این وضع تغذیه به زودی خواهیم مرد، سودی به آدم نمیرساند. رژیمها اما در عمل ما را مضطرب و عصبی میکنند.
بنابراین از نظر ولز اگر تلاش کنیم با احساساتمان آشتی کنیم، با خود به صلح برسیم، از کمالگرایی و مقایسهکردن دست برداریم و تصور نکنیم زندگی چیزی شبیه آن است که ستارهها در اینستاگرام به ما نشان میدهند، آنگاه شاید بتوانیم بهطرزی متعادل و با استفاده از فرمول «کاهش بهجای حذف کامل»، حتی «هر کوفتی را که میخواهیم، بخوریم».
فقط کافی است به آنچه عنوان فرعی کتاب مل ولز است و البته در ترجمه فارسی روی جلد نیامده، بیشتر فکر کنیم: «با غذا صلح کنید، بدن خود را دوست داشته باشید و زندگی خود را بازیابی کنید.»