به انگلستان گریخته است و تحت نام چارلز دارنی، به تدریس زبان فرانسه مشغول است... توسط دو مأمور آگاهی به اتهام جاسوسی دستگیر می‌شود، ولی دادگاه او را تبرئه می­‌کند. در جریان محاکمه عاشق دختری می­‌شود که برای ادای شهادت در برابر محکمه حضور می‌­یابد: لوسی، دختر الکساندر مانت، پزشکی است که پس از هجده سال حبس در باستیل دچار اختلالات روانی شده است... کارتون خود را قربانی می­‌کند تا شوهر لوسی را از مرگ نجات دهد.

داستان دو شهر [A Tale of Two City] چارلز دیکنز
داستان دو شهر
[A Tale of Two City]. این رمان اثر چارلز دیکنز(1)(1812-1870)، نویسنده‌­ی انگلیسی، نخستین بار به سال 1859 به صورت داستان مسلسل، منتشر شد. وقایع این دومین و آخرین رمان تاریخی دیکنز در لندن و پاریس و در زمان انقلاب فرانسه اتفاف می‌­افتد. منبع نویسنده برای صحنه‌­های تاریخی، کتاب مشهور انقلاب فرانسه، نوشته کارلایل(2)، است که سبک نگارش آن مورد تحسین او قرار گرفته بود و تأثیر دید تاریخی آن نیز در رمان به چشم می‌­خورد. یکی از دو چهره­‌ی اصلی رمان شارل سنت اورموند(3) است که از استبداد اشراف فرانسه، به خصوص عموی خود، مارکی سنت اورموند، به ستوه آمده و به سال 1775 به انگلستان گریخته است و تحت نام چارلز دارنی(4)، به تدریس زبان فرانسه مشغول است. پنج سال بعد او توسط دو مأمور آگاهی به اتهام جاسوسی دستگیر می‌شود، ولی دادگاه او را تبرئه می­‌کند. در جریان محاکمه عاشق دختری می­‌شود که برای ادای شهادت در برابر محکمه حضور می‌­یابد: لوسی، دختر الکساندر مانت(5)، پزشکی که پس از هجده سال حبس در باستیل دچار اختلالات روانی شده است، نجات یافته و به انگلستان آورده شده است. او نیز که خود شاهد یکی از جنایات ماکری بوده است، از جمله‌­ی قربانیان او به شمار می‌­رود. او پس از آزادی هم باز گاه دچار وحشت­زدگی می­‌شود. این وضع همیشه هنگامی رخ می‌­دهد که داستان به نقطه­‌ی اوجی می­ رسد، مثلاً وقتی دارنی، که از جنایت عموی خود نسبت به مانت خبری ندارد، اندکی پیش از عروسی با لوسی، هویت حقیقی وی را فاش می­‌کند، یا پس از تجدید دیدار با وطن آزاد شده، فرانسه، که پس از پیروزی انقلاب تشنه‌­ی خون است. آنجا شارل، که پس از کشته شدن مارکی عنوان او را به ارث برده است، با شجاعت و بی فکری سعی می‌­کند یکی از خادمان خانواده‌­ی خود را از چنگال انقلاب نجات دهد.

محبوبیتی که دکتر مانت به عنوان قربانی «آنسین رژیم»(6) به دست آورده است، موجب نجات شارل از گیوتین می­‌شود؛ ولی نفرت تعصب آمیز مادام دوفارژ(7) بار دیگر او را به دادگاه می­‌کشاند که این بار نیز به اعدام محکوم می‌­شود. این بار او نجات خود را مدیون وکیل انگلیسی، سیدنی کارتون(8) است؛ که سالها پیش نیز دفاعش به تبرئه­‌ی او از اتهام جاسوسی انجامید. کارتون که به طور شگفت انگیزی به شارل شباهت دارد، به جای او بر سکوی اعدام می­‌رود: او به خاطر علاقه­‌اش به لوسی خود را قربانی می­‌کند تا شوهر او را از مرگ نجات دهد، و زندگی خود را، که همیشه با زیاده­‌رویهای بیهوده‌­اش به بیراهه می­‌رفته است، دست کم با مرگ خود هدف و معنی بخشد. بدین ترتیب او که چهره­‌ی دوم رمان به حساب می‌­آید، در صحنه­‌ی بزرگ پایانی به صورت چهره‌­ی اصلی در می­‌آید. کارتون را، که با زندگی آشفته­‌ی خود، خواننده را به یاد قهرمانهای بایرون می­‌اندازد، ماجراهای فرعی بسیاری احاطه کرده است.

با همه­‌ی آنکه داستان با سرعتی حکایت می‌­شود که از حد شیوه­‌ی معمول دیکنز بسی فراتر می­‌رود ولی اثر از ساختاری منسجم برخوردار است، و از صحنه­‌های پرجلوه و چشمگیر که اکثراً به انقلاب فرانسه مربوط می‌­شود مالامال است. جرج اورول(9) در مقاله­‌ی مشهور خود درباره‌­ی دیکنز به این نکته اشاره می­‌کند که احتمالاً وقایع وحشت‌­انگیز انقلاب همچون کابوسی ذهن او را زیر فشار خود گرفته بوده است که تصویری که ارائه می­‌کند «همچون قتل عامی چندین ساله» به نظر می‌­آید. رمان از یک سو این تصور را به دست می­‌دهد که دیکنز به اجتناب ناپذیر بودن انقلاب آگاه بوده و «در حدی بسیار بیش از اکثر مردم انگلستان به آن احساس علاقه می­‌کرده است»، و از سوی دیگر این برداشت را در ما تقویت می­‌کند که نویسنده کمتر از آن سیاسی می­‌اندیشیده است که بتواند عقیده­‌ی رایج آن زمان را رد کند که هر انقلابی حیوانی درنده است که پس از پیروزی نخستین بر دشمنان، فرزندان خود را می­‌بلعد. این برداشت به خصوص از تصویری که از مادام دوفارژ ارائه می­‌شود به دست می‌­آید زنی که در کنار دانیل کیلپ (10)(از اشخاص رمان مغازه­ عتیقه فروشی) از جمله­‌ی شخصیتهایی است که در آثار دیکنز در وجود خود شرارت را تجسم می­‌بخشند.

حمیرا نونهالی. فرهنگ آثار. سروش

1.Charles Dickens  2.Carlyle  3.Charles st. Evremonde
4. C. Darnay  5. Alexandre Manette  6. Ancien Regime
7.Madame Defarge  8. Sydney Carton 9. George Orwell
10.Daniel Quilp

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...