سرمایه میل به جهانی شدن دارد و برای ارضای این میل سعی می‌کند تمام موانع پیش روی خود را بردارد... نئولیبرالیسم بازسازی بنیادی روابط طبقاتی است... دموکراسی منهای اقتصاد یک پروژه شکست خورده است... سلب مالکیت مردم منطقه زمینه‌ای بسیار مناسب برای ایجاد نیروی کار ارزان در منطقه و ایجاد شکاف‌های قومی بوده و هست... مقابله با هر نوع نظارت اجتماعی غیر از نظارت دولت، مهم‌ترین تلاش دولت‌های حامی سرمایه‌داری در منطقه است

 
فلسطین مساله همه ما است | اعتماد


خاورمیانه پیش از آنکه از سوی اروپایی‌ها یا بهتر است بگویم آلفرد ماهان انگلیسی در سال 1850 با این خطاب شود این پهنه جغرافیایی را کسی به این نام نمی‌شناخت. درواقع خاورمیانه در طول تاریخ همواره ماوای اقوام و ادیان مختلف بود و از قضا یکی از نمادهای بارز آن که اکثر مورخان به آن اذعان دارند زندگی در این پهنه جغرافیایی و تاریخی بسیار همراه با تسامح و تساهل بوده است. خاورمیانه در جهان امروز تبدیل به یک مساله شده است مساله‌ای که چه ساکنان آن و چه قدرت‌های جهانی نمی‌توانند نسبت به سرنوشت آن بی‌تفاوت و نظاره‌گر صرف باشند. این منطقه برای هرکس معنایی در پی دارد برای بسیاری یادآور بوی نفت و ثروت متعاقب آن است، برای عده‌ای یادآور جنگ و آشوب و منازعات قومی و قبیله‌ای باشد برای برخی دیگر نماد سرزمین شاهان و سلاطین شرقی که بر قالی پرونده به پرواز در آمده و زیبا هستند.

تبار خیزش؛ مسائل سرمایه‌داری معاصر در خاورمیانه» [Lineages of Revolt: Issues of Contemporary Capitalism in the Middle East] آدام هنیه [Adam Hanieh]

اما یک نکته مشترک در همه این تلقی‌ها نهفته است در هیچ کدام از این موارد خاورمیانه واقعی وجود ندارد و تنها ایماژ و تصوری ساخته شده است پر از گسست‌ها و ناپیوستگی‌ها که در نهایت هدفی ندارند جز اینکه این پهنه را به گونه‌ای ببینند که دوست دارند. ما برای فهم تحولات خاورمیانه بدون شک به نگاهی انتقادی نیازمندیم. اخیرا کتابی با نام «تبار خیزش؛ مسائل سرمایه‌داری معاصر در خاورمیانه» [Lineages of Revolt: Issues of Contemporary Capitalism in the Middle East] نوشته آدام هنیه [Adam Hanieh] و توسط خانم لادن احمدیان هروی ترجمه و با پیشگفتاری از یوسف اباذری منتشر و روانه بازار شده است. این کتاب بهانه این یادداشت است هرچند قرار نیست گزارش و معرفی کامل از کتاب باشد اما در این اثر رویایی را از زیست و بوم و حیات سیاسی در خاورمیانه به میان کشیده که بسیار قابل تامل و مهم است که در ادامه بدان می‌پردازیم.

یوسف اباذری و مساله نئولیبرالیسم
یوسف اباذری استاد سرشناس جامعه‌شناسی دانشگاه تهران چند سالی است با اتخاد مواضع تند علیه نئولیبرالیسم در ایران و جهان توانسته بیش از هر کسی نام خود را با این مفهوم عجین کند. او که بر کتاب تبار خیزش پیشگفتاری نوشته دیدگاه‌های خود را نیز درباره مساله نئولیبرالیسم در خاورمیانه به تصویر کشیده است. پیشگفتار یوسف اباذری و نگاه تاییدی که او در این متن پیش کشیده خود خبر از این می‌دهد که قرار نیست که یک کتاب ساده و تحقیق دانشگاهی برای ساخت رزومه مواجه باشیم. درواقع همچنان یوسف اباذری را با همه نقدهایی که به او وجود دارد باید یکی از رهروان سنت انتقادی در ایران بدانیم و تایید او بر یک متن هم این توقع ایجاد می‌کند. کمتر کسی مانند اباذری طی این چند سال از واژه نئولیبرالیسم استفاده کرده به گونه‌ای که حتی می‌توان از او به عنوان مبدعان این مفهوم در ایران نام برد. هر چند این نقد بسیار مهم را می‌توان پروژه اباذری داشت که تکیه کامل و همیشگی او به مساله نئولیبرالیسم گاهی باعث ایجاد یک تکرار خسته‌کننده می‌شود که او هر اتفاق و پدیده رخ داده در فضای پیرامون را به مساله نئولیبرالیسم ربط می‌دهد و از این جهت بسیاری از پدیده‌ها مانند پدیده امر سیاسی را نادیده می‌گیرد. درواقع این حد تاکید بر مفهوم نئولیبرالیسم خود به گونه‌ای اخته کردن تاریخ و تحولات پیرامون ماست.

اما از این نقد و بسیاری از نقد‌های دیگر یوسف اباذری در این پیشگفتار به گونه‌ای متفاوت درخشان ظاهر شده چرا که برای اولین‌بار می‌بینیم برای پیشبرد مساله خود جدایی از تاکید خود بر مساله نئولیبرالیسم در منطقه پایی تاریخ را پیش می‌کشد. از قدمت و تاریخچه منطقه خاورمیانه صحبت به میان می‌آورد و تاکید می‌کند که خاورمیانه امروز چیزی نیست که در تاریخ بود. او از کسانی مانند مولوی، خاقانی، ابن رشد، حلاج و... بی‌شمار از این دست افراد فاضل در منطقه اسم می‌برد که در همین منطقه زیست کرده و رشد و نمو یافته‌اند. برخلاف بسیاری نه جهانی نازا و سترون شده بلکه جهانی پر از پویایی‌های خاص خودش که با رجوع به قلب تاریخ می‌توان این موضوع را دید. به هر حال آنچه مشهود است نگاه و روایت تازه اباذری به مساله ظهور نئولیبرالیسم در منطقه و همچنین دعوت به اندیشیدن و بازخوانی تجربه حیات در خاورمیانه، مطالعه این متن را جالب توجه می‌کند.

بین‌المللی شدن سرمایه و طبقات
آن‌گونه که خود مارکس و بسیاری از مارکسیست‌ها اذعان دارند سرمایه میل به جهانی شدن دارد و برای ارضای این میل سعی می‌کند تمام موانع پیش روی خود را بردارد. پدیده‌ای که سمیر امین از آن به عنوان ویروس سرمایه‌داری یاد می‌کند توانایی رخنه در کوچک‌ترین منفذهای حیاتی یک کشور و اجتماع را دارد. اما آنچه این پدیده را در خاورمیانه به عنوان امری نوین حایز اهمیت قرار داده شیوه ساز و کار نوین آن است. آن‌گونه که آدام هنیه تاکید می‌کند این اتفاق با پدیده گسترش نئولیبرالیسم در منطقه جریان تازه‌ای پیدا می‌کند. او تاکید می‌کند که نئولیبرالیسم بازسازی بنیادی روابط طبقاتی است، به گونه‌ای که سلطه قدرت‌های خارجی بر منطقه را تقویت و تسهیل کند. بدین منظور نئولیبرالیسم مجموعه‌ای از نیروهای اجتماعی را پدید می‌آورد که درونی خود منطقه است و در حمایت از وضع موجود منفعتی عینی دارد. به همین جهت ما می‌توانیم این پدیده نوین را این‌گونه تشریح کنیم که نئولیبرالیسم برای پیشبرد اهداف خود در منطقه دیگر نیازمند تحول در دولت-ملت‌ها یا دیگر اقدامات نیست، بلکه کافی است با ایجاد طبقات طرفدار حامی منافع خود به راحتی این امر مهم را پیش ببرد. در این چارچوب صحبت از بورژوازی ملی یا کارفرمایی کارگستر و... شاید توهمی بیش نباشد.

امپریالیسم و خاورمیانه
برای بسیاری از مردم در دنیا به‌خصوص در خاورمیانه این آگاهی شکل گرفته که امپریالیسم امری همسان با استعمار است و از آن جهت که عصر استعمار پایان یافته اما همان‌گونه که هنیه در کتاب تبار خیزش به خوبی توضیح می‌دهد نه تنها عصر امپریالیسم به اتمام نرسیده بلکه پدیده استعمار با قوت و قدرت پیشین حتی بیشتر از آن در خاورمیانه به‌خصوص تداوم دارد و این موضوع در نهایت منجر به چپاول و غارت مایملک انسان‌هایی می‌شود که ابزاری برای دفاع از خود و دارایی‌های‌شان ندارند. به نظر هنیه دولت‌های غربی سلطه خود را بر خاورمیانه با طیفی از ابزارهای نوین و گوناگون تثبیت کرده‌اند که درونمایه اصلی آن همواره ثابت بوده است: بسط مرکب و ناموزون در منطقه، تشدید سلسله مراتب میان دولت‌ها و وابستگی متقابل‌شان و همچنین استفاده از اختلاف میان این قدرت‌ها برای تحکیم کنترل خود بر آنها. اگرچه شکل و الگوی این تمهیدات در پنج دهه گذشته تغییر کرده، نتیجه آنها همواره یکسان بوده است.

حکومت‌های استبدادی و نئولیبرالیسم
برای طرفداران بازاری آزاد در دنیا به خصوص در منطقه خاورمیانه یک استدلال همیشگی و کلیشه‌ای وجود دارد که همواره دستاویز آنها برای غالب کردن سیاست‌های خود در میان مردم و دولت‌هاست. استدلال این است که مهم‌ترین عامل شکل‌گیری استبداد در کشورهای جهان سوم به خصوص خاورمیانه وجود دولت‌های مداخله‌گر در بازار است و مادامی که این دولت‌ها وجود دارند و دست نامرئی بازار توانایی پیشبرد نظم خودانگیخته را نداشته باشد این استبداد تداوم می‌یابد. به عبارتی زمانی جامعه مدنی رشد و نمو پیدا می‌کند که دست این دولت‌ها در کسب و کارها کوتاه شده و اجازه داده شود با اتخاذ سیاست خصوصی‌ سازیهای گسترده دست دولت مداخله‌گر کوتاه شود. اما همان‌طور که آدام هنیه در کتاب تبار خیزش به جزییات بحث می‌کند دولت‌های غربی نه تنها هیچ مشکلی با این دولت‌ها ندارند بلکه بیشترین همکاری و بیشترین خدمتگزاری با این دولت‌ها و حاکمان مستبد منطقه دارند.

تاریخ دولت‌ها در خاورمیانه به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم نشان داده شکل‌گیری هیچ دولت ملی و مردمی در منطقه مورد رضایت و تایید این دولت‌ها نیست و با اتخاذ کودتاها و دخالت‌های بی‌حد و حصر و جانبدارانه زمینه را برای شکل‌گیری استبدادهای نوین فراهم می‌کنند. آنچه در این بازی جایی ندارد سرنوشت مردمی است که قصد دارند تا با کنترل سرنوشت سیاسی خود زندگی خود را بهبود ببخشند اما با برنامه‌های که این دولت‌ها پیش می‌کشند عملا انسان‌ها را تبدیل به موجوداتی بدهکار و سلب مالکیت شده می‌کنند که توانایی انجام هیچ کار سیاسی را ندارند. مشکل اینجاست که این سیاست‌ها به قدری بدیهی قلمداد می‌شوند که حتی بسیاری از مردمان ساکن در حرکت‌های سیاسی این اصول را پذیرفته و به نحوی بعد از هر خیزش سیاسی اقدام به تکرار آن می‌کنند. در نهایت تمرکزیابی استبداد و شکل جدیدی از نهادینه کردن قدرت دولتی از مهم‌ترین اهداف این برنامه است. این موضوع را در یک جمله می‌توان خلاصه کرد دموکراسی منهای اقتصاد یک پروژه شکست خورده است.

مساله فلسطین
واقعیت امر این است برای بسیاری از ساکنان خاورمیانه مساله فلسطین به ورطه فراموشی سپرده شده است علت این امر شاید در تبلیغات دولتی و سوءاستفاده دولت‌های عرب در منطقه و همچنین اولویت سرنوشت فردی در جوامع عربی باشد. اما واقعیت تاریخی چیز دیگری به ما می‌گوید: مساله فلسطین، مساله همه ما مردمان و ساکنان خاورمیانه است. آدام هنیه این امر را به خوبی و دقت بالایی مورد بررسی قرار می‌دهد اما نکته بسیار مهم در تحلیل او پیش کشیدن امر اقتصاد-سیاسی مساله فلسطین است. موضوعی که شاید تاکنون کمتر کسی بدان توجه کرده باشد. هنیه به خوبی نشان داده که چه میزان پروژه ساخت اسراییل با پیشبرد برنامه‌های سرمایه‌دارمحور و به عبارت دقیق‌تر نئولیبرالیسم در منطقه گره خورده است. آواره شدن مردم فلسطین و سلب مالکیت از آنها به هیچ عنوان یک موضوع صرفا تراژیک و انسان‌دوستانه محدود به جوامع عربی نیست بلکه فهم پیشبرد برنامه‌هایی است که رژیم اسراییل از محورهای اصلی محسوب می‌شود. تعاملات اقتصادی اسراییل با حاکمان عرب منطقه، امتیازهای اقتصادی با هدف حامی پروری و بسیاری از اقدامات اقتصادی دیگر را نمی‌توان در قالب تاسیس یک رژیم ساده تحلیل کرد. درواقع مجموعه این روابط اقتصادی بافت و سپهر سیاسی اقتصادی منطقه را هدف قرار داده. درواقع سرمایه‌داری خلیجی که هنیه از آن صحبت می‌کند از محوری‌ترین حامیان اقتصادی و فرهنگی آن رژیم اسراییل است. سلب مالکیت مردم منطقه زمینه‌ای بسیار مناسب برای ایجاد نیروی کار ارزان در منطقه و ایجاد شکاف‌های قومی بوده و هست. آن‌گونه که آدام هنیه به خوبی تاکید می‌کند مساله فلسطین را فارغ از تبلیغات سیاسی باید بار دیگر به گونه‌ای متفاوت نگریست.

بسیج‌زدایی در خاورمیانه
مسلما هر نوع حرکت رهایی‌بخش در منطقه خاورمیانه لزوما با جریان‌ها و حرکت‌های مردمی در آن منطقه رقم بخورد و هرنوع دخالت خارجی می‌تواند مسیر تحولات به چیزی غیر از اهداف اولیه آن سوق دهد. آدام هنیه علاوه بر مساله دخالت مستقیم خارجی از یک موضوع بسیار مهم در منطقه نام می‌برد که به شکلی با مساله سرمایه‌داری و نئولیبرالیسم در منطقه پیوند دارد. مولف کتاب تبار خیزش عنوان می‌کند هرگاه در خاورمیانه یک حرکت بومی و مردمی قرار است شکل بگیرد مجموع سازوکارهایی از سوی ساختار اقصادی سیاسی منطقه فعال می‌شوند که از آن با نام «بسیج‌زدایی» یاد می‌کند. بسیج‌زدایی از نیروهای سیاسی و اجتماعی باعث می‌شود تا نیروها نتوانند هسته‌ها و پتانسیل‌های مبارزاتی خود را درک کنند. از آنجایی که مبارزه ضداستبداد سیاسی به ناگزیر با پویایی مبارزات طبقاتی در هم تنیده است حذف مساله طبقه در تحلیل‌ها و مقابله با هر نوع نظارت اجتماعی غیر از نظارت دولت، مهم‌ترین تلاش دولت‌های حامی سرمایه‌داری در منطقه است. زمانی که جمع کثیری از مردم در یک پهنه جغرافیایی سیاسی و فراتر از دولت ملت‌ها با مساله بیکاری، طرد و به حاشیه رانده شدن به‌طور کل مواجه هستند؛ سازوکارهای سیاسی-اقتصادی بسیج‌زدایی امکان هر نوع تجمع را از آنها سلب می‌کند. این امر نه لزوما از طریق سرکوب مستقیم بلکه ساختاری که فرد را در انفرادی‌ترین موقعیت خود قرار می‌دهد و هر نوع آگاهی طبقاتی را از او گرفته است شکل می‌گیرد.

سخن پایانی
کتاب تبار خیزش کتابی دقیق و علمی نگاشته شده که برای هر ادعا و فرضیه‌ای که پیش می‌کشد به اندازه کافی آمار و ارقام و مستندات ارایه می‌کند. هیچ‌کدام از ادعاهای گفته شده در کتاب بدون پشتوانه سندی و شواهد تاریخی نیست به همین جهت می‌توان گفت خواندن این کتاب دقت و صبوری خاص خود را می‌طلبد. آدام هنیه برای اثبات ادعای خود مبنی بر گسترش نئولیبرالیسم در خاورمیانه دارای پیام‌های زیادی است اما در این میان یک موضوع بسیار مهم هست که هسته اصلی این کتاب قرار دارد و آن‌هم توجه به مردم و سرنوشت ساکنان خاورمیانه است. مساله احیای مردم به معنای واقعی کلمه بدون توجه به تبلیغات سیاسی و عوام‌فریبانه مهم‌ترین پیامی است که آدام هنیه سعی دارد در این کتاب پیش بکشد. در فضایی که همه‌چیز مبهم و مه آلود است همه پدیده‌ها در قالب تناقضات عمیق تجلی می‌یابند، توجه به جزییات گفته شده بسیار اهمیت دارد. مردم برای اینکه سرنوشت خود را در این منطقه به دست گیرند مجبورند به این جزییات که رابطه مستقیم با زندگی آنها دارد توجه کنند. اگر دموکراسی به معنای واقعی کلمه احیای مردم است بدون درنظر گرفتن اقتصاد سیاسی، هر پروژه‌ای محتوم به فناست. دموکراسی منهای اقتصاد یک سفسطه پوچ است که با مطالعه این کتاب به عمیق این پوچی بیشتر پی می‌بریم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...