ژاپن و «رئال پولتيك» | شرق


کتاب «ظهور ژاپن ‌مدرن» [rise of modern japan] به بررسی روند مدرنیزاسیون در ژاپن و ابعاد اجتماعی، سیاسی، ‌فرهنگی و اقتصادی آن می‌پردازد. نویسنده کتاب ویلیام جی. بیزلی [William G. Beasley] استاد تاریخ خاور دور در دانشکده مطالعات شرقی و‌ آفریقایی دانشگاه لندن و یکی از شناخته‌شده‌ترین متخصصان تاریخ معاصر ژاپن است که کتاب‌های زیادی درباره این کشور با تمرکز بر «دوران اصلاحات میه‌جی» نوشته است.

ظهور ژاپن ‌مدرن» [rise of modern japan]  ویلیام جی. بیزلی [William G. Beasley]

«ظهور ژاپن مدرن» مفصل‌ترین اثر اوست که به زبان‌های زیادی ترجمه شده است. این کتاب که تاریخ ژاپن را از نیمه قرن نوزدهم تا انتهای قرن‌ بیستم بررسی می‌کند، منبعی معتبر برای پژوهشگران و انجام تحقیقات در زمینه تاریخ شرق دور است و به‌عنوان کتاب دانشگاهی و آموزشی در کشورهای مختلف تدریس می‌شود. این کتاب پیش ‌از‌ این در دهه‌ 70 میلادی نوشته و منتشر شده بود و بیزلی ویرایش و بازنویسی جدید آن را در سال‌های 1990 تا 2000 انجام داد و در همین سال نیز منتشرش کرد. این کتاب به قلم شهریار خواجیان و به همت نشر ققنوس به فارسی ترجمه و منتشر شده است. خواجیان از مترجمان قدیمی است که ترجمه آثار پرشماری از‌جمله «چرا امروز باید مارکس را خواند؟» اثر جاناتان وولف، «مشکل از کجا آغاز شد؟» اثر برنارد لوئیس و «مرید راستین» اثر اریک هوفر را در کارنامه دارد. به مناسبت چاپ پنجم «ظهور ژاپن ‌مدرن»، گفت‌وگویی با مترجم کتاب را در ادامه می‌خوانید.

به نظر شما چه ویژگی‌ای در کتاب «ظهور ژاپن ‌مدرن» وجود دارد که مورد استقبال زیاد خوانندگان قرار گرفته است؟
شاید نوعی حس کنجکاوی درباره کشور آسیایی ژاپن و اینکه چگونه توانست در مدتی نسبتا کوتاه خود را از جرگه کشورهای واپس‌مانده به قافله کشورهای پیشرفته جهان برساند. به‌ویژه آنکه تا نیمه‌های قرن نوزدهم نام و نشانی از این جزیره کوچک خاور دوری حتی در خود اروپا هم کمتر سراغ می‌شد.

نویسنده این کتاب، ویلیام جی. بیزلی، از تجربیات چهل‌ساله‌اش برای نوشتن آن سود برده است. این تجربیات چه تأثیری در نوشتن کتاب داشته است؟
البته این پرسش باید از خود نویسنده شود ‌که بدبختانه نمی‌شود چون سال 2006 درگذشت! اما او یک ژاپن‌شناس شناخته‌شده بود و پیش از این کتاب، کتاب‌ها و مقالاتی را درباره ژاپن و اصلاحات دوره میه‌جی نوشته بود. او استاد تاریخ در دانشگاه توکیو بود.

حوالی سال‌های 1850 که سامورایی‌ها هنوز در دستگاه قدرت بودند، ژاپن کشوری منزوی به نظر می‌رسید که قدرت‌هایی مانند اروپا، روسیه و آمریکا با آن مبادله نداشتند. چه شد که ژاپنی‌ها ‌ترس از ارتباط با کشورهای دیگر را کنار گذاشتند و با جهان وارد رابطه شدند؟
در پی تلاش‌های چند‌ده‌ساله غرب برای گشودن بنادر ژاپن به‌ روی تجارت، یک ناوگان آمریکایی به‌ فرماندهی دریاسالار پِری در فوریه 1854 به سواحل ژاپن (بندر ادو) رسید و با دادن اخطار به مقامات بندر و تهدید آنها با کشتی‌های توپدار ناوگان خود، ژاپنی‌ها را مجبور به گشودن بنادر خود به‌ روی کشتی‌های آمریکایی و غربی کرد. طرفه آنکه از همین زمان بود که اصطلاح دیپلماسی کشتی‌های توپدار (Gunboat Diplomacy) در روابط بین‌الملل باب شد.

ژاپنی‌های مخالف ارتباط با جهان در آن زمان چه دلایلی می‌آوردند؟
به‌ قول خودشان می‌خواستند ژاپن را از مفاسد تمدن غرب محفوظ دارند و در ‌عین حال امتیازات نظام فئودالی خود را که قرن‌ها ادامه داشت، حفظ کنند.

انگار همیشه به یک مصلح یا تغییر‌دهنده نیاز است؛ آن زمان ایران بود و امیرکبیر، ژاپن بود و میه‌جی. این تغییرات چگونه در ژاپن ماندگار شد و راه برای تشکیل یک دولت مدرن آغاز شد؟
چنین به‌ نظر می‌رسد. همان‌طور که در مقدمه کتاب آمده است، در ایران پروژه اصلاحات را امیرکبیر چند سال زودتر از میه‌جی در ژاپن کلید زد. اما تفاوت در این بود که در ایران صدراعظمِ منصوب شاه بی‌خبر از دنیا و پیشرفت متصدی اصلاحات بود ولی در ژاپن خود امپراتور میه‌جی کمر همت به‌ اصلاحات بست و در این راه توانست بخش بزرگی از نخبگان کشور را هم با خود همراه کند. البته یک رشته عوامل فرهنگی و جغرافیایی و حتی اقتصادی هم در این میان مؤثر بودند که در مقدمه کتاب به آنها پرداخته شده است.

جنگ، نوشتن قانون اساسی، استقراض فرهنگی و رویارویی با مخالفان بخشی از اتفاقاتی است که در دوره‌های پیش از صنعتی‌شدن رخ می‌دهد اما سرانجام این اتفاق می‌افتد. فکر می‌کنید چرا در ایران این اتفاق نمی‌افتد؟
یک دلیل عمده‌اش این است که در ایران متأسفانه گسست‌های تاریخی و تمدنی تبدیل به یک روند پایدار شده است. ضمن آنکه ایران در موقعیت جغرافیایی-سیاسی به‌مراتب حساس‌تری از ژاپن قرار دارد که بسامد این گسست‌ها را بیشتر می‌کند. درحالی‌که ژاپن جزیره‌ای در کنج خاوری آسیا با مختصات جغرافیایی-سیاسی نه‌چندان مهم و تا میانه‌های قرن نوزدهم کمتر قابل دسترسی بوده است.

ظهور ژاپن ‌مدرن شهریار خواجیان

وقتی کتاب را می‌خوانیم، کاملا مشهود است که برای تغییر ساختار ژاپن چه زحمات زیادی کشیده شده و حتی تعداد زیادی جان خود را از دست داده‌‌اند. چه نیروی محرکه‌‌ای جامعه ژاپن را مخصوصا قبل از جنگ جهانی اول پیش می‌برده است؟
به‌‌طور خلاصه می‌توان گفت نیروی محرکه پیشرفت و توسعه در ژاپن شباهت زیادی به‌ آلمان از دوره بیسمارک به‌ بعد داشت. هر دو برای پیشرفت مادی و توسعه اقتصادی-اجتماعی خود افزون بر بسیج گسترده اجتماعی و سیاسی نیروهای خود در داخل، نیاز به فضای حیاتی (Lebensraum) در عرصه سیاست خارجی داشتند و به‌ دلیل همین نیاز هم از اواخر قرن نوزدهم سیاست‌های متجاوزانه نسبت به‌ همسایگان خود و در عرصه جهانی در پیش گرفتند؛ یعنی گسترش ارضی برای تأمین مواد خام مورد نیاز صنایع رو به پیشرفت خود. این سیاست اصل راهنمای دو کشور در نیمه نخست قرن بیستم بود که با شکست فاحش هر دو در 1945 کنار گذاشته شد.

نویسنده هنگامی که سال‌های 1930-1945 را بررسی می‌کند، سانسور و حذف مخالفان را از گزینه‌ها و رفتارهای حاکمان ژاپنی توصیف می‌کند. این رفتارها بر‌ اساس چه نیاز و در چه بستری شکل گرفت؟
در سال‌های فوق، نظامیان قدرت را در ژاپن قبضه کردند و نخستین تجلی آن حمله به منچوریِ چین و اشغال آن بود. در داخل نیز برای ساکت‌کردن مخالفان سیاست‌های جنگ‌طلبانه حکومت، نظامیان سیاست سانسور و سرکوب را در پیش گرفتند. نیاز و بستر آن را در پرسش پیشین توضیح داده‌ام.

نقش آمریکا در سال‌های بعد و افزایش قدرت و توانمندی ژاپن چه بود؟ آیا احساس عذاب وجدان از بمباران اتمی سبب شد تا به این کشور کمک‌های خاصی داشته باشد؟
آمریکا نقش مهمی در پیشرفت برق‌آسای اقتصادی-اجتماعی ژاپن پس از جنگ جهانی دوم داشت. حمله غافلگیرانه ژاپن به آمریکا در پرل‌هاربر در دسامبر 1941، ورود آمریکا به صحنه جنگ به‌ویژه در اقیانوس آرام و تلفات سنگینی که متحمل شد و سپس اقدام فیصله‌بخش بمباران اتمی هیروشیما و ناگاساکی در آگوست 1945، نقش بنیادین در کنار‌گذاشتن تام و تمام سیاست راهنمای خارجی 50‌ساله ژاپن مبنی بر جست‌وجوی فضای حیاتی از طریق جنگ و توسعه ارضی داشت. ژاپن با استفاده بهینه از منابع طرح مارشال برای بازسازی پس از جنگ، در درجه نخست با اتکا به نیروی ماهر کار داخلی و پشتکار مردم خود و پیشبرد یک سیاست خارجی مسالمت‌آمیز و غرب‌گرا در دوران جنگ سرد، توانست در پایان قرن بیستم به دومین قدرت بزرگ اقتصادی جهان تبدیل شود. گمان نمی‌کنم که آمریکایی‌ها برای بمباران اتمی ژاپن دچار عذاب وجدان شده باشند چرا‌که ژاپن در دوران چهار‌ساله جنگ با متفقین آنگلوساکسونی در اقیانوس آرام، آمریکا و بریتانیا را بسیار عذاب داد. ضمن آنکه پس از تسلیم آلمان در می ‌1945 حاضر به تسلیم نشد و جنگ را تا سه ماه دیگر ادامه داد و چنانچه آمریکا از بمب اتمی استفاده نکرده بود، معلوم نبود تا کی جنگ ادامه می‌یافت و آمریکا چقدر بیشتر تلفات می‌داد.

چطور شد که نقش امپراتور در ژاپن کاهش یافت و به صورت نمادین درآمد و دولت مدرن با آداب و اصول جهانی بر مسند هدایت قرار گرفت؟
نقش امپراتور از همان دهه 1930 کاهش یافت و حالت صوری پیدا کرد. پس از جنگ نیز با تحمیل قانون اساسی جدید از سوی ژنرال مک‌آرتور و به‌نوعی تحقیر امپراتور که از نگاه آمریکایی‌ها با بی‌عملی و تسلیم به سیاست‌های جنگ‌طلبانه نظامیان، موجب ویرانی نیمی از آسیا شده بود، امپراتور در ژاپن نقش کارکردی خود را از دست داد و یک شاه کاملا مشروطه شد.

پس از آن‌همه ناکامی در ژاپن معجزه اقتصادی چگونه رخ داد؟
همان‌طور که در پاسخ‌های قبلی آمد، در سایه تلاش و پشتکار مردم، حمایت دولت مسئول و پاسخ‌گو و اتخاذ یک سیاست خارجی مسالمت‌آمیز و غرب‌گرا، موجب شد بازارهای غرب و آسیا به‌ روی کالاهای ژاپنی گشوده شود.

چه عاملی سبب شد تا ژاپن در دوران پساجنگی بتواند تعریف جدیدی از خود ارائه دهد؟
کنار‌گذاشتن سیاست گسترش فضای حیاتی از طریق جنگ و توسعه ارضی.

برای بسیاری از ما ژاپن همیشه با فیلم‌های پر از رنج و فقر و فاصله طبقاتی معرفی شده است؛ از اوشین تا ریش‌قرمز! گذشته از این نگاه طنز، چه ویژگی و خصوصیتی از مردمان ژاپن پس از خواندن این کتاب در ذهن خود شما ماند؟
راستش من نگاه طنزی در‌این‌باره ندارم. اما یک خاطره مربوط به دهه 1360 درباره ژاپن دارم که ممکن است به گونه‌ای به طنز از نوع تلخش پهلو بزند. اگر به یاد داشته باشیم در آن دوران شعارهای «مرگ‌خواهانه» زیادی بر در و دیوار خیابان‌ها و کوچه‌های کشور نوشته می‌شد. ضمن آنکه در آن زمان سیمای جمهوری اسلامی، چپ و راست فیلم‌های ژاپنی نشان می‌داد. یک بار بر روی دیوار ساختمانی در مرکز شهر شعاری دیدم که اگر اشتباه نکنم چنین بود: مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی، مرگ بر انگلیس و... مرگ بر ژاپن و فیلم‌هایش!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...