روایت هویت و مرز‌ها | شهرآرا


کتاب «کورسرخی» نوشته­ عالیه عطایی جستاریست تلخ و پرکشش که نویسنده در آن، جسورانه از گذشته و تجربه­ شخصی خود روایت می­‌کند. این کتاب بیان هویت مهاجران افغانستانی است که تنها از جنگ جان سالم به‌در برده‌­اند و برای زنده­‌ماندن تن به هویتی دروغین داده‌­اند، دوتابعیتی شده­‌اند و بعضاً لباس کج‌و‌معوجی پوشیده­‌اند که انگار پیش از این­‌ها بر تن­شان نشسته است. بنابراین، در چهارمین اثر متفاوت خانم عطایی آن­چه اهمیت دارد، زنده­‌ماندن برای زندگی­ست. عطایی که خود اصالتی افغانستانی دارد و کودکی­‌اش را در مرز ایران و افغانستان، در منطقه­‌ای مرزی میان مردمی از توابع خراسان‌جنوبی، گذرانده است به‌خوبی می‌­تواند نشان‌دهنده­ رنج جنگ باشد.

خلاصه کورسرخی عالیه عطایی

در جایی از کتاب می­‌خوانیم: «نسل‌درنسل بی­‌هویتی و رنج فرار و اندوه نماندن» و تمام این­‌ها محصول جنگ­‌هایی‌ ا­ست که تا ابد بر روح و روان آدمیزاد اثر می‌­گذارد. چراکه در این­جا خواننده از خود یک سؤال می‌­پرسد: «مگر آدم از زندگی چه می‌خواهد؟» جز یک خانه­ آرام و زندگی معمولی طبق روالی که مرگ به بهانه­ پیری سراغ آدم بیاید؟ و به‌قول آن شاعر افغان که هراسش را: «مردن در سرزمینی که مُزد گورکن از آزادی آدمی بیش­تر است» بیان می­‌کند. بنابراین جای­‌جای اثر خانم عطایی پر از زخم­‌های کهنه‌­ای است که انگار با نوشته‌شدن سر باز کرده‌­اند.

کتاب «کورسرخی» مجموعه‌­ای از نُه جستار است. با عناوین متفاوت که نام­‌گذاری جستار‌ها با اصلی­‌ترین اتفاق آن گره خورده است. اثری چنان گیرا و سرپا که نمی­‌شود آن را یک‌روزه خواند. نه‌تنها از جهت سنگینی مطالب، بلکه از حیث بار گرانی که روی تک­‌تک شخصیت­‌ها و روایات خانم عطایی سنگینی می­‌کند و حال خواننده با خواندنش آن بار را باید به دوش بکشد.

در روایتی باعنوان «رویای فؤاد بودم، پیچیده در قامت مرگ»، نویسنده از عشق سال‌­های نوجوانی‌­اش پرده برمی­‌دارد. گفتن از ناگفته‌­ها با حفظ محور اصلی کتاب چیزی‌ ا­ست که هر نویسنده‌­ای جرئت بروز آن را ندارد. اما عطایی در کتاب­‌های قبل از این هم جسارتش را در داستان نشان داده، چه برسد به روایت‌­ها از جان و جنگ که برآمده از دل زندگی­ست.

در جایی دیگر از کتاب می‌خوانیم: «من و محجوب شیشه‌­های پر از عقرب­مان را گذاشته­ بودیم در بلندی گنبد؛ جایی که به‌ نظرمان داغ‌ترین نقطه بود و خودمان زیر سایه­ لاغر روی پشت­‌بام عمارت در انتظار مرگ عقرب‌ها ولو شده بودیم تا آفتاب غروب کند و نتیجه­ بازی معلوم شود.»

بازی با عقرب­‌ها و البته بی‌­نصیب‌نماندن از نیش آن­‌ها و سایر اتفاقات کتاب، نشان از زیست متفاوت نویسنده­ افغانستانی دارد که اگرچه مدتی در افغانستان بوده، اما بعد‌ها برای تحصیل به بیرجند و سپس به تهران آمده است. در بخش آخر کتاب با بازگشت مجدد راوی به افغانستان برای پیداکردن هویت گم‌شده­ خویش، ضربه­ اساسی زده می‌شود؛ چراکه راوی درمی‌­یابد حالا هویت آنچه اکنون هست، به‌دلیل تغییر مکان و تغییر محل زندگی به‌کل عوض شده­ و به‌قول خودش هویتی­ جدید از آدم­ مرزنشین پیدا می‌‌کند و از خود می­‌پرسد: «مگر هویتی به‌نام مرزنشین داریم؟»

با یک حساب سرانگشتی می‌­توان حدس زد چه‌بسیار حرف­‌ها و ناگفته­‌هایی هنوز در سر خانم نویسنده و امثال راویانی این‌چنین زخم­‌خورده و جان‌به‌در‌برده هست که گفته نشده‌اند. از طرفی این نوع روایت جستاریست که به نویسنده فرصت بروز می­‌دهد.

کورسرخی روایت هویت و مرز‌هاست. بیان بی‌­اغراق شباهت‌ها و تفاوت‌­های فرهنگی و تاریخی ایران و افغانستان است. نشان‌دادن زخمی که جنگ بر تن­‌ها می­‌گذارد و واقعیتی از مرز و مرزنشینی و جان و جنگ که بدون‌شک می­‌توان آن را بار‌ها خواند و به قدرت روایت­ ایشان غبطه خورد؛ چراکه اصلی­‌ترین شاخصه زنده‌نگه‌داشتن هر کتابی علاوه بر قدرت نویسندگی، تجربه­­ زیستی متفاوت، سخت و بعضاً نشدنی‌ ا­ست که اگر راوی جان سالم به در ببرد، می‌­تواند تجربه‌­ای به‌مثابه­ گنجی بزرگ با خود به همراه داشته باشد؛ چیزی که در کتاب کورسرخی به‌وفور دیده می‌­شود و دهان آدم از تعجب وامی‌­ماند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...