نامه‌های مردی دل‌زده از جهان | هم‌میهن


«بله، از روزنامه عمیقاً بیزارم، بیزارم از هر چیز زودگذر و ناپایدار، بیزارم از چیزی که الان مهم است و فردا نه...» نوشتن معرفی برای اثر مردی که از روزنامه متنفر بود آن‌‌هم در یک روزنامه، کمی عجیب به‌نظر خواهد رسید! شاید مفهوم روزنامه که امروز در ذهن ما شکل گرفته، با چیزی که فلوبر حین نوشتن جمله‌های بالا در سال ۱۸۴۶ به آن اشاره داشت، فرق کرده باشد. اما جهانی که آن‌‌همه از آن د‌ل‌زده و شاکی بود با جهان فعلی چقدر متفاوت شده است؟ اگر فلوبر این‌روزها می‌زیست، چه نسبتی با وضعیت حاکم بر دنیا می‌داشت؟

نامه‌های فلوبر / .Gustave flaubert correspondance

بله، احتمالاً به همان مسیری می‌رفت که در شبی از شب‌های سپتامبر ۱۸۴۶ به لوییز کوله‌ی محبوب‌اش راجع‌ به آن نوشته بود: «...دیگر خیلی وقت است که به این نتیجه رسیده‌ام که برای آسوده زیستن باید تنها زندگی کنی و درزهای پنجره‎‌‌ات را بگیری تا نکند هوای دنیا به تو برسد.» البته در دنیای فعلی شاید سوای این در به روی دنیا بستن، لازم می‌شد گوشی هوشمند و مودم اینترنت را هم از پنجره به بیرون پرتاب می‌کرد! فلوبر به‌شدت از دنیا دل‌زده بود. با آن هیکل درشت، سبیل‌های خوش‌فرم و چشم‌های نافذ، از خلال درز پنجره‌های کلبه‌اش به ملال دنیا نگاه می‌کرد و احساس غریبگی را با چند دوست همفکر و هم‌چراغ تخفیف می‌داد و تمام این غربت و ملال دائم را توی آثارش می‌ریخت. آثاری که از پس گذر زمانی طولانی، هنوز هم برای انسان‌های ملال‌زده و غریبه با اوضاع جهان، سخت آشنا و خودمانی به‌نظر می‌رسند. انگار چیزی از فلوبر و جهانش، به‌شدت به کام ما و جهان فعلی‌مان خوش می‌آید. همان ابتذال، پوچی و گرفتار بلاهت بودن انگار از گذر فرانسه اواسط قرن ۱۹ تا همین دوران ادامه یافته و دوام آورده است.

خواندن نامه‌هایش، خواندن نوشته‌هایی شاید بی‌تکلف از تفکرات روزمره‌ی خالق مادام بواری، تربیت احساسات و سالامبو و نامه‌های نویسنده‌ای به عظمت فلوبر به این می‌ماند که از درزهای یکی از پنجره‌های خانه‌ی روستایی‌اش به تو بخزی، توی یادداشت‌های اثر در حال نوشتنش که قرار است پس از انتشار پایش را به دادگاه باز کند، سرک بکشی و از جوانب پنهانی آثارش مطلع شوی. اصلاً شبیه به گوشه‌ای از زندگی او مخفی‌شدن و در احوال روزمره او سرک‌کشیدن است و شاید هم راهی برای تفسیر بهتر و فهمی زندگینامه‌ای از متن آثار سراغ‌شان می‌روند.

اما نامه‌های گوستاو فلوبر [Gustave flaubert correspondance] در عین همه این موهبت‌ها، مزیت بزرگ دیگری هم دارد؛ نویسنده‌ای که به‌طرزی به‌شدت وسواسی درگیر سبک، فرم و قالب اثر بود و گاهی مدت‌های طولانی را صرف پیدا کردن نامی مناسب برای یکی از شخصیت‌هایش می‌کرد که به‌لحاظ وزن و آهنگ با هارمونی متن بخواند، اگر قرار بود رها و آزاد بنویسد، چه چیزی از او به‌جای می‌ماند؟ بله، متنی خودمانی، بی‌تکلف و شاید آزمون و خطایی تازه برای شیوه‌های جدیدی از خلق کلمات. نامه‌های فلوبر بی‌شک از این منظر، یکی دیگر از جنبه‌های نبوغ ادبی او را برملا می‌سازند.

مردی را تصور کنید که از عملکرد یک‌هفته خودش احساس رضایت می‌کرد؛ چراکه توانسته بود یک صفحه بنویسد و حالا از آن تلاش جانکاهش، به نوشتن نامه پناه می‌برد. نامه‌ها شاید آخرین حلقه‌های اتصال او به جهانی بودند که هیچ میانه‌ی خوبی با آن‌ نداشت. فلوبر بدون تردید یکی از معدود نویسنده‌هایی است که جهان ادبیات و شاید هم اندیشه‌ی بشری را به قبل و بعد از خودش تقسیم می‌کند. خواندن نامه‌هایش که به گمان نویسنده بزرگ دیگری چون بارگاس یوسا، خودشان آثار هنری قابل اعتنا و مهمی‌اند. یوسا در کتاب عیش مدام که یکسره به شیفتگی‌اش به خالق مادام بوواری اختصاص داده، جایی درباره نامه‌ها و مکتوبات فلوبر می‌نویسد: «فکر می‌کنم مکاتبات فلوبر، جدا از این‌که به ما امکان می‌دهد گام‌به‌گام آن زندگی دشوار و پر شر و شور را پی بگیریم و جدا از هیجانی که معتادان فلوبر در ردگیری روزبه‌روز جریان تکوین شکوهمند کارهای او به قلم خود نویسنده احساس می‌کنند و نیز کشف دست اول این‌که خوانده‌های او، بدآیندهای او و ناکامی‌های او چه بوده و رسیدن به تجربه‌ای بدیع، یعنی درهم‌شکستن موانع زمان و مکان و ورود به حلقه‌ی نزدیک‌ترین یاران و شاهدان زندگی او (دوکان، بوییه، لوییز، ژرژ ساند) باری، جدا از همه این‌ها، بهترین مونس برای نویسنده‌ی نوپا و بااستعداد است و بهترین سرمشقی که نویسنده‌ی جوان می‌تواند در آغاز راهی که برگزیده از آن سود جوید.»

خواندن گزیده‌ی این نامه‌ها با بازبینی و ویرایش رنه دشارم و ترجمه‌ی ساناز ساعی دیباور، بی‌شک همان ویژگی‌ای را دارد که بارگاس یوسا پس از خواندن ۱۳ جلد مکاتبات فلوبر آن را با یک واژه توصیف کرد؛ «شورانگیز».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...