همه آنچه درباره فاشیسم باید بدانیم! | الف
در دوران جنگ جهانی اول، روانپزشکی آلمانی با موردی عجیب روبه روشد. کمک سرجوخهای بر اثر گاز خردل صورتش تاول زده و چشم هایش نابینا شده بود. اما آزمایش ها نشان میداد که چشمهایش هیچ عارضه فیزیکی ندارد. او برخلاف دیگر مجروحان که اغلب به دنبال بهانهای برای فرار از جبهه بودند، برای بازگشت به خط مقدم لحظه شماری میکرد. از این رو هنگامی که پزشک به او گفت شاید بیناییات را بدست نیاوری و بهتر است فکر بازگشت به جبهه را از سرت بیرون کنی، از هوش رفت!
اما فکری به ذهن روان پزشک خطور کرد. او به کمک سرجوخه نهیب زد بلند شو لیاقت خودت را نشان بده! تنها با قدرت اراده میتوانی بر نابینایی خودت غلبه کنی. تنها انسانهای خارق العاده میتوانند بر ضعفهای جسمی خود غلبه کنند و تو نیز با نیروی درونیات میتوانی بر نابیناییات غلبه کنی؟
شگرد روان پزشک پاسخ داد و کمک سرجوخه که ظاهرا با یک ضربه عصبی بیناییاش را از دست داده بود، یک هفته بعد به تدریج بیناییاش را بدست آورد و به جبهه بازگشت. او که جوانی ۲۸ ساله و اتریشی تبار بود آدولف هیتلر نام داشت و مقدر بود که در آینده با قدرت ارادهاش کارهای بزرگتری انجام دهد، حتی اگر به آتش کشیدن جهان و گرفتن جان میلیونها نفر باشد!
وقتی سخن از فاشیسم به میان میآید، نام هیتلر و در کنار او موسیلینی به عنوان بانیان معروف ترین حکومتهای فاشیستی که از قضا هم روزگار و هم پیمان بودند، در ذهن ما تداعی میشود؛ اما آیا فاشیسم در این دو حکومت خلاصه میشد؟
ارنست نولته [Ernst Nolte] یکی از چهرههای به نام در حوزه فاشیسم پژوهی ست ویژگی مهم او این است از جایی که خط مشترک فلسفه و تاریخ بدان مینگرد درباره هیتلر، موسیلینی و فاشیسم و... کتابهای گوناگونی منتشر شده اما کتاب «جنبشهای فاشیستی» [Die Krise des liberalen Systems und die faschistischen Bewegungen] نه اثری روایی که پژوهشی با رویکرد فلسفی به تاریخ است و نولته عینیات تاریخی را گرفته و با ذهنیات فلسفی درآمیخته و خواننده را به ساحتی فراتر از تاریخ میبرد.
بسیار فراوان هستند کسانی که معتقدند فاشیسم پدیدهای ایتالیایی ست و در خارج از مرزهای این کشور وجود ندارد. اما نولته معتقد است فاشیسم با محتوایی ست که در ظرفهای مکانی و زمانی مختلف اشکال ظاهری مختلفی گرفته و مصادیق گوناگونی هم دارد برای نمونه در ایتالیا حاصل کودتایی ست که موسیلینی تدارک دیده و پس از رژه به سوی رم موفق به انجام آن میشود. اما در آلمان وقتی هیتلر تصمیم میگیرد با روشی همانند و با رژه به سمت برلین، کودتایی مشابه را به انجام برساند ناکام میماند و برای مدتی به زندان میافتد. اما اوبا فرصت طلبی و با توجه به شرایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آلمان با ساز و کاری کاملا قانونی و به ظاهر دموکراتیک قدرت را بدست میگیرد و حکومتی فاشیستی ترتیب میدهد. به این ترتیب اگر چه در ایتالیا یک کودتا به فاشیسم میانجامد در آلمان فاشیسم از دل انتخاباتی آزاد و دموکراتیک متولد میشود! چنین جنبشهایی در دیگر خطههای اروپا از اروپای جنوبی و مرکزی گرفته تا اروپای شمالی نیز وجود داشته و در هر یک به اشکال مختلف ظهور بروز داشته است و این موهم درونمایه اصلی کتاب جنبشهای فاشیستی ارنست نولته را تشکیل میدهد.
اما یکی از چالش برانگیزترین قسمتهای نظریه او مربوط به انقلاب روسیه میشود. نولته از انگشت شمار متفکرینیست که با رویکردی غیرمارکسیتی به فاشیسم نگریسته است.
از این منظر او معتقد است جنایتهای ناسیونالسوسیالیستهای آلمان که به رهبری هیتلر انجام شد، تشابهات خاصی با جنایات بلشویکهای شوروی به ویژه در زمان رهبری استالین داشته و تشابهاتی که قابل طرح و تحلیل و بررسی هستند. او در سال ۱۹۸۶ در مقالهای که منتشر کرد مشخصا به این مهم میپرداخت و جالب اینکه اندک زمانی بعد، یورگن هابرماس در مقام پاسخ گویی به او مقاله مفصلی منتشر کرد با این مضمون که نولته میان جنایات هیتلر و بلشویکها در مقام قیاس با یکدیگر قرار داده تا با یک روش تجدیدنظرطلبانه آن را کمرنگ کند. اما وقتی به دلیل طرح همین نظریه نولته از سوی گروههای کمونیستی هدف سوء قصد قرار گرفت و اتومبیلش به آتش کشیده شد، هابرماس نامهای به نولته نوشت و این اقدامات را شدیدا محکوم کرد.
این چندان غیرمنتظره نیست که نظریهای نوگرایانه با واکنشهای ضدنقیض روبه رو شود، به خصوص پیرامون موضوع حساسیت برانگیزی چون ناسیونال سوسیالیسم آلمان که به نسل کشی یهودیان انجامیده است و هر نظریه ای که رنگ و بویی از فروکاهش این قسم از فاشیسم داشته باشد، به نوعی آنتی سمیتیزم هم نسبت داده میشود. اما با وجود چنین هیاهوهایی رویکرد نوگرایانه نولته برای شناسایی محتوای فاشیسم و ردیابی اشکال آن در مکانها و زمانهای مختلف، به دلیل پافشاری او چالشهای گوناگونی را پشت سرگذاشته و رفته رفته با کنار رفتن پردهها و نشستن غبار چنین هیاهوهایی در خور اعتنا بودن آن مشخص شده است. نولته از معدود کسانی ست که بدون آنکه هراسی به خود راه دهد رژیم اشغالگر قدس را نیز مورد انتقاد قرار داده است.
درباره فاشیسم تا کنون کتابهای مختلفی نوشته و منتشر شده است. اما بیگمان کتاب حاضر یکی از بهترین آثار در این زمینه است. چرا که کتابهای روایی در این زمینه فراوان بوده و علاقمندان بحث نیز اغلب با کم و کیف اتفاقات آشنا هستند. اما آنچه موجب تازگی ماجرا شده ارائه روشی تحلیلی برای درک و شناسایی محتوای فاشیسم نولته خود را یک مورخ نمی داند درواقع یکی از مهمترین ویژگیهای نولته این است که تاریخ را روایت نمیکند، بلکه متفکرانه تاریخ را واکاوی، آنگاه تحلیل و تفسیر میکند. در واقع او رویگرید فلسفی به رخ دادهای تاریخ دارد، بیرون از آن ایستاده و ظهور و بروز رخ دادهی تاریخی را مورد توجه قرار داده و دریچه تازه برای درک تاریخ به روی خوانندگان آثارش میگشاید. این نگرش ایدئولوژیشناختی و اندیشهشناختی نولته باعث شد که همیشه او را تاریخنگاری فیلسوف بشناسند هرچند او خود را متفکر تاریخ میداند.
نولته با شکافتن بافتههای در هم تنیده ایدئولوژیهای اروپایی در قرون اخیر، محتوایی را شناسایی کرده و آن را محتوایی فاشیستی تعریف میکند که وابسته به شرایط تاریخی و اجتماعی، در سرتاسر اروپا در قالبهای متفاوت امکان ظهور پیدا کرده، به عبارتی پوسته بیرونی به دلیل دگرگونی جغرافیایی و نامگذاریهای گوناگون شاید دارای تفاوت هایی باشند اما از منظر محتوای درونی نزدیکی بسیاری میان آنها وجود دارد.
نولته در این کتاب تغییر و تحولات تاریخی و جنبشهای سرتاسر اروپا را بین سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۴۵ مورد کاوش قرار داده است و این ایده قریب به یقین را مطرح میکند که جنبشهای فاشیستی اروپا تنها در آلمان و ایتالیا خلاصه نمی شود، بلکه در مقاطع زمانی گوناگون در دیگر کشورها نیز جنبشهای مشابهی به راه افتاده اند که هر یک به دلایل اجتماعی و سیاسی دچار سرنوشتی متفاوت شده اند.
نولته با طراحی ساختاری حساب شده کتاب خود را به دو بخش تقسیم کرده است. در بخش اول با عنایت کلیات تاریخ اروپا در عصر فاشیسم به بررسی و تبیین فاشیسم پرداخته است و بستری را فراهم ساخته تا برای مخاطب در ادامه کتاب چگونگی بالیدن جنبشهای فاشیستی در گوشه و کنار اروپا قابل درک باشد. مقدمات بلافصل فاشیسم، سرآغاز جنبشهای فاشیستی، فاشیسم و آنتی فاشیسم و در آخر جنگ و اضمحلال فاشیسم عناوین فصول چهارگانه بخش نخست کتاب را تشکیل میدهند.
بخش دوم کتاب با عنوان جنبشهای فاشیستی ملی مهمترین بخش کتاب محسوب میشود چرا که نولته در این بخش قرار است با ارائه مصادیق مختلف تاریخی جنبشهای فاشیستی در گوشه و کنار اروپا به جمع بندی و اثبات نظریه خود بپردازد. نولته اروپا را به چهار حوزه جغرافیایی تقسیم کرده بالکان و جنوب شرقی اروپا، اروپای شرقی و کشورهای بالتیک، اروپای مرکزی و اروپای شمالی و غربی. با این تقسیم بندی از از یونان، بلارستان تا رومانی گرفته تا لهستان و شوروی و اسکاندیناوی و سرانجام، اسپانیا، فرانسه و انگلستان را مورد بررسی و واکاوی قرار مر دهد و در برهههای تاریخی گوناگون هرگاه جنبشی با محتوای فاشیستی به راه افتاده ریشه یابی کرده و سیر ظهور و بروز آن و نهایتا سرانجام کارشان را مورد اشاره قرار میدهد. به این ترتیس نولته در واقع همه آنچه به عنوان فاشیسم در اروپا به راه افتاده ریز به ریز مورد توجه قرار داده و به یک معنا چیزی را ناگفته نمی گذارد.
او به ما نشان میدهد که چگونه جنبشهای فاشیستی از یکدیگر تاثیر گرفته یا نمونههای موفق خود را الگو قرار داده اند و حتی گاه حکومتهایی فاشیستی نظیر موسیلینی در ایتالیا از این جریانها در کشورهای دیگر جمایت مادی و معنوی میکردند. اوهمچنین به ما نشان میدهد که گاه چگونه یک جریان به شکل ناخودآگاه در مسیری قرار میگیرد که به فاشیسم پهلو میزند. نمونهاش جریان آکسیون فرانسز که با رویکری محافظه کارانه در دو دهه پایانی قرن بیستم در کشاکش ماجرای دریفوس پاگرفت اما درداوایل قرن بیستم و در سالهای منتهی به جنک جهانی اول شاخص ترین جریان فاشیستی در فرانسه بدل شده بود.
برای حسن ختام بد نیست اشاره ای به نقل قول از هایدگر برای بازگو کردن میزان توانایی و دانش نویسنده این داشته باشیم. نولته که در ایام جوانی بخت شاگردی هایدگر را در دانشگاه داشته وقتی در سال ۱۹۶۵ نخستین کتابش را به او هدیه داد هایدگر خطاب به او گفت: با مطالعه بخشهایی از کتاب شما متحیر و شادمان دریافتم که چه تسلطی دارید!
[ «جنبشهای فاشیستی» با ترجمه مهدی تدینی و توسط نشر ققنوس منتشر شده است.]