روایتی از سینمای شاعرانه یکی از نوابغ فراموش ناشدنی هنر هفتم، کتابی که با ساختاری فکر شده و منسجم ادای دینی از سر آگاهی به سینمای این فیلمساز دارد... در خلال پرداختن به فیلمهای او با ارجاعاتی فرامتنی زندگی شخصی کیشلوفسکی را مورد توجه قرار می‌دهد. تنها در فصل سوم و روایت مرگ این فیلمساز زندگی او بستر اصلی متن قرار گرفته و سینما در پس زمینه آن قرار می‌گیرد.

ما را از مرگ گریزی نیست | الف


درمورد کیشلوفسکی و سینمایش کتابهای زیادی نوشته شده که با توجه به علاقمندان پرشمار او در ایران بخشی از آنها نیز به فارسی درآمده است؛ اما اگر دنبال کتابی هستید که شما را درست و حسابی در جریان زندگی و آثار کیشلوفسکی قرار دهد؛ حالا این فرصت پیش آمده است: «زندگی‌های دوگانه، فرصت‌های دوباره» [Double lives, second chances : the cinema of Krzysztof Kieślowski] نوشته: آنت اینسدورف[Annette Insdorf].
 

زندگی‌های دوگانه، فرصت‌های دوباره [Double lives, second chances : the cinema of Krzysztof Kieślowski]  آنت اینسدورف[Annette Insdorf].


زندگی اش کوتاه اما هنرش بزرگ و پایدار بود؛ در اوج پختگی و اعتلای هنری آثارش با زندگی وداع کرد در حالی که با ساخت شاهکارش «سه‌رنگ» تکانی در سینمای هنری جهان به وجود آورده بود. می خواست خود را بعد از ساخت این فیلم‌ها بازنشسته کند؛ اما وسوسه ساختن سه گانه‌ای دیگر، این بار بر اساس کمدی الهی دانته (بهشت، برزخ و دوزخ) او را از بازنشستگی منصرف کرد.

اما تقدیر این بود که سه رنگ آخرین فیلم های او باشد. مشغول کارکردن روی فیلمنامه‌ سه گانه بعدی خود بود (اصل فیلمنامه ها را کسی دیگر نوشته بود) که دیگر بیماری قلبی ناچارش کرد تن به تیغ جراحی بسپارد. برخلاف اصرار دوستانش که می خواستند او را برای درمان به خارج از لهستان بفرستند، ترجیح داد در کشور خودش جراحی شود و این انتخاب آخر او بود؛ که در نهایت سفری بی بازگشت شد تا علاقمندان سینما را بهت زده و سوگوار برجای بگذارد. جهان سینما یکی از پدیده‌های بزرگ دهه های پایانی قرن بیستم را در اوج پختگی و خلاقیت هنری از دست داده بود.

در ایران در نخستین سالهای دهه هفتاد (شمسی) شناخته شد و خیلی زود به شهرتی بسیار در میان علاقمندان جدی سینمای هنری دست یافت. در جشنواره‌های فیلم فجر هم برخی از فیلمهایش که امکان نمایش دادن داشتند روی پرده رفتند، حکایت گرامی‌داشت فیلمسازی که فیلمهای مهمش را نمی توانستند به نمایش بگذارند! اما فراگیر شدن ویدئوهای خانگی باعث شد که علاقمندان سینما از همان سالها بتوانند آثارش را دنبال کنند.

درمورد کیشلوفسکی و سینمایش کتابهای زیادی نوشته شده که با توجه به علاقمندان پرشمار او در ایران بخشی از آنها نیز به فارسی درآمده است؛ اما اگر دنبال کتابی هستید که شما را درست و حسابی در جریان زندگی و آثار کیشلوفسکی قرار دهد (به گونه‌ای که هم با مهمترین فرازهای زندگی‌‌اش آشنا شوید و علاوه بر شناخت کلیت کارنامه سینمایی او، به درک درستی از برجسته‌ترین ویژگی ها و سبک کار او در فیلمسازی برسید)، می‌توانید به سراغ یکی از تازه‌ترین عناوین مجموعه مطالعات سینمایی نشر چشمه بروید؛ کتابی با عنوان «زندگی‌های دوگانه، فرصت‌های دوباره» به قلم آنت اینسدورف که با ترجمه محمدرضا شیخی به فارسی در آمده است.

آنت اینسدورف (استاد مطالعات سینمایی در دانشکده هنر دانشگاه کلمبیا) از طرف مادری لهستانی تبار است، همین مسئله فرصتی شد تا با این فیلمساز بزرگ آشنایی نزدیک یافت. او که در چند جشنواره مسئولیت برگزاری جلسات نقد و پرسش و پاسخ با فیلمسازان را داشت، سالها به عنوان مترجم در جشنواره ها و مجامع بزرگ سینمایی کیشلوفکی را همراهی کرد و... بنابراین پر بیراه نیست اگر او را کیشلوفسکی شناس محسوب کنیم. تأمل در جهان فیلم‌های کیشلوفسکی، آشنایی با دنیای فکری‌اش و نیز تجربه دوره‌های متعدد تدریس درباره سینمای کیشلوفسکی در دانشگاه، فرصتی منحصربه فرد را در اختیار آنت اینسندروف قرار داده که نویسنده‌ی یکی از بهترین کتابها در روایت زندگی و بررسی دوره‌های مختلف فیلم‌سازی کیشلوفسکی باشد. بخصوص اینکه خود او سالها این سینما و مهمترین شاخصه هایش را برای دانشجویان تدریس کرده بود و شاکله کتاب حاضر نیز از دل همین کلاسها و سال‌ها فعالیت در حوزه تحقیق و تدریس سینمای کیشلوفسکی بیرون آمده و شامل نقدهایی است که به شکلی تحلیلی و توصیفی آثار او را مورد نقد و بررسی قرار می دهند.

یکی از مهمترین ویژگی های کتاب این است که نویسنده با وجود اشراف و تسلطی که بر زندگی شخصی کیشلوفسکی داشته، ترجیح داده برخلاف سنت رایج که در ابتدا فصلی را به روایت زندگی سوژه مورد بحث اختصاص می دهند، به طور مستقیم وارد زندگی کیشلوفسکی نشود، بلکه در خلال پرداختن به فیلمهای او با ارجاعاتی فرامتنی زندگی شخصی کیشلوفسکی را مورد توجه قرار دهد. تنها در فصل سوم و روایت مرگ این فیلمساز زندگی او بستر اصلی متن قرار گرفته و سینما در پس زمینه آن قرار می‌گیرد.

این شیوه هوشمندانه به خصوص در مورد فیلمسازی که زندگی و هنرش به شدت در هم تنیده شده نه تنها به جذابیت متن کتاب افزوده بلکه اشاره ای هوشمندانه به سینمایی است که به شدت با زندگی خالق خود در آمیخته است. از همین رو نویسنده کتاب درباره نوع نگاه خود می‌نویسد: «رویکرد این کتاب به کیشلوفسکی به‌گونه‌ای است که گویی با یک شاعر واقعیِ سینما و با مؤلفی روبه‌روست که غنای واژگان سینمایی‌اش، بیانگر بینشی عمیق نسبت به خطاپذیریِ انسانی و استعلاست. فیلم‌های او، به‌ویژه ده فرمان، تحلیلی موشکافانه می‌طلبند تا بتوان حرف اخلاقی را در سایه‌ انتخاب‌های زیبایی‌شناختی متجلی کرد. این کتاب با بررسیِ انسجام مضمونی، سبکی و اخلاقی آثار کیشلوفسکی، نگاهی همه‌جانبه‌نگر و مبسوط به فعالیت حرفه‌ای او می‌اندازد.»

اینسدورف «زندگی‌های دوگانه، فرصت‌های دوباره: سینمای کریشتف کیشلوفسکی» را با نگاهی دوره محور به کارنامه این فیلمساز در هشت فصل نوشته است. در فصل نخست به مسیر زندگی فیلم‌های کوتاه کیشلوفسکی می‌پردازد و در ادامه سراغ نخستین فیلم‌های داستانی بلند او می رود. «اتفاق و مرگ» عنوان فصلی است که ماجرای مرگ این کارگردان و حواشی آن را مورد توجه قرار می دهد. مرگی که کیشلوفسکی آگاهانه در انتظار آن بود و تاثیر آن را بر فیلمهای آخرش به خصوص جنبه های متافیزیکی آنها نیز می توان مشاهد کرد. اینسدورف معتقد است «هیچ‌یک از سینماگران معاصر به این موفقیت نرسیده‌اند که به‌خوبیِ کیشلوفسکی، داستان‌هایی به‌غایت دسترس‌پذیر را کنار تصاویری قرار دهند که آدم‌ها در آنها حضور دارند، اما القاکننده‌ گونه‌ای ماورا هستند. شخصیت‌های او، مثلا زندگی دوگانه‌ ورونیک، تماشاگر را به تعمقی متافیزیکی فرامی‌خوانند.»

این توانایی و نگاه به زندگی شاید از مرگ آگاهی او حاصل آمده که در گفتگویی آن را چنین وصف کرده است: «کارهایم را کرده ام تنها کاری که باید بکنم این است که عصرها در حالی که سیگار دود می کنم منتظر مرگ باشم» نیمه دوم کتاب به مهمترین فیلمهای کیشلوفسکی اختصاص یافته و به ترتیب «ده فرمان»، «زندگی دوگانه ورونیک» و ‌سه گانه سه رنگ «آبی»، «سفید» و «قرمز» پرداخته شده است. پایان بخش کتاب، فیلمشناسی کیشلوفسکی و تصاویر صحنه‌هایی از آثار اوست.

اینسدورف کتابی خواندنی را مهیا کرده است، روایتی از سینمای شاعرانه یکی از نوابغ فراموش ناشدنی هنر هفتم، کتابی که با ساختاری فکر شده و منسجم ادای دینی از سر آگاهی به سینمای این فیلمساز دارد. اینسدورف با وجود آشنایی و علاقه بسیارش به کیشلوفسکی به ستایش شخصی و احساسی از او نپرداخته است، بلکه کوشیده افقی را پیش روی خواننده قرار دهد که به درکی واقعبینانه از کلیت سینما و زندگی او برسد. در این مسیر که مخاطب پابه‌پای این فیلمساز پیش رفته و بالیدن و حتی مرگ او را شاهد می شود، نه تنها به درک جهان فکری او نائل می شود، بلکه به دریافتی از جامعه‌ی بسته ای که در آن زیسته و به دشواری فیلمهایش را ساخته (لهستان کمونیستی دهه های هفتاد و هشتاد) می رسد. این کتاب هم برای مخاطب آشنا با سینما و علاقمند به سینمای کیشلوفسکی حرفهای زیادی برای خواندن دارد، هم برای مخاطب حرفه ای آشنا با سینما کیسلوفسکی سودمند است و می تواند ساختار منسجمی برای درک بهتر سینمای این فیلمساز پیش روی او قرار دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...