شرکت در اعتصابات کارگری، میل به گیاهخواری، بستریشدن در تیمارستان، تمایلات همجنسگرایانه و… وجوه اشتراکی است که تشخیص راوی، اف، پیرمرد منحرف و نیز پیرمردی که سردسته تروریستها خوانده میشود را از یکدیگر برای مخاطب با دشواری همراه میکند... تصمیم او مبنی بر تطهیر روح خود از طریق خودآزاری جسمی بهانهای میشود تا راوی با تعابیر طنزآمیزی چون محرابهای فسقلی پلاستیکی، صلیبهای تزیینی، قدیسه تقلبی و زلمزیمبوهای مذهبی به تمسخر کلیسا و اربابان آن بپردازد
سیاست، عشق، یبوست و دیگر هیچ! | کافه داستان
«بازندههای نازنین» [Beautiful losers] مجموعهای است عجیب از جوکهای پاپآرتی، زلمزیمبوهای مذهبی و نیایشهای زیرلبی! این تعبیری است که نویسنده کتاب از اثر خود دارد؛ لئونارد کوهن [Leonard Cohen]، ترانهسرا، آهنگساز، خواننده و نویسنده یهودیتبار مشهور کانادایی.
«بازندههای نازنین» روایتی است از هم گسیخته و ناپیوسته از ارتباط عجیب میان دو مرد و یک زن، یعنی راوی (نویسندهای پیر)، دوستش (اف) و همسر راوی (ادیت) و جالب آنکه هریک از این سه علاوه بر داشتن رابطه عاطفی با دیگری، با فرد مورد نظر رابطه جنسی نیز برقرار کرده است. به بیان دیگر در این کتاب خواننده شاهد رابطه همجنسگرایانه اف و راوی، رابطه عاشقانه ادیت و راوی و نیز رابطه خارج از ازدواج اف و ادیت است. بازگویی چگونگی این ارتباطها و نیز دلیل شکلگیری آنها در فصل یک و دو کتاب که به ترتیب از زبان راوی و اف روایت میشود با زبانی بازیگوشانه و طنزآمیز و گاه سخرهآمیز بیان میشود؛ این ویژگی که از خصایص آثار پستمدرن است گرچه تا پایان کتاب ادامه مییابد اما به دلیل تغییر راویان (اف و نویسنده فصل اول) و استفاده از راوی سوم شخص در بخش سوم کتاب تا حدی رنگ میبازد.
کتاب با پرسشهایی درباره ماهیت و محل سکونت «کاترین تکاکویتا»، قدیسهای سرخپوست و کاتولیک مذهب از بومیان قبیله موهاک و خطاب به او آغاز میشود. راوی از همان ابتدا با جملاتی طنزآمیز به معرفی خود به عنوان نویسندهای پیر اما خوشقیافه میپردازد و سؤالاتش را از این قدیس پی میگیرد، قدیسهای که ردپای او و سرنوشت غمانگیزش را میتوان تا انتهای کتاب دنبال کرد. این سرنوشت البته به دلیل زندگی یکنواخت، یبوست! و به همپیچیدگی دل و رودهی راوی و البته آشفتگی ذهنی او که نتیجه تنهایی و غورش در گذشته است به زندگی ادیت، همسر راوی، پیوند میخورد. از آن جمله است وجود لکوپیس بر روی پوست، جوانمرگ شدن و تراوش بوی روغن از بدن هردوی این زنان و گاه ایجاد موقعیتهایی که با جملاتی اینچنینی از زبان راوی بیان میشود: «یادم نیست ادیت داشت چی کار میکرد، یا من چی کار میکردم. ولی هرچی بود فقط شکلی از ادیت بود. بعد تبدیل شد به یک شکل انسانی. این فقط یک شکل بود و فقط یک لحظه لعنتی. دیگر تنها نبودم، یک بخشی از یک خانواده بودم. این اولینباری بود که با هم وارد مسائل عاشقانه شدیم. دیگر همچین چیزی اتفاق نیفتاد. آیا این همان است که تو باعث میشوی حس کنم کاترین تکاکویتا؟ ولی مگر تو نمردی؟ اصلاً چطوری میتوانم به یک قدیسه مرده نزدیک بشوم؟»
کاترین تکاکویتا در برخی صحنهها با مرلین مونرو نیز وجوه مشترک بسیار پیدا میکند، این اشتراک البته میان کاترین و ادیت بیشتر است به نحوی که گاه تشخیص این دو از هم دشوار شده و به شکلگیری نوعی عدم قطعیت میانجامد، ویژگی دیگری که مختص آثار پستمدرن است.
این عدم قطعیت در میان شخصیتهای دیگر نیز گاه به وضوح و گاه به صورتی کمرنگ دیده میشود. شرکت در اعتصابات کارگری، میل به گیاهخواری، بستریشدن در تیمارستان، تمایلات همجنسگرایانه و… وجوه اشتراکی است که تشخیص راوی، اف، پیرمرد منحرف و نیز پیرمردی که سردسته تروریستها خوانده میشود را از یکدیگر برای مخاطب با دشواری همراه میکند.
حضور کاترین علاوه بر شکلگیری عدم قطعیت به آفرینش ویژگی دیگری نیز ختم میشود. موقعیت جغرافیایی زندگی او، نوع شخصیتش و تصمیم او مبنی بر تطهیر روح خود از طریق خودآزاری جسمی بهانهای میشود تا راوی با تعابیر طنزآمیزی چون محرابهای فسقلی پلاستیکی، صلیبهای تزیینی، قدیسه تقلبی و زلمزیمبوهای مذهبی به تمسخر کلیسا و اربابان آن بپردازد. جز این مرگ غمانگیز کاترین که در نتیجه القای باورهای تند مبلغان کلیسا به او رخ میدهد نیز دستاویزی است تا راوی اشاراتی داشته باشد به فجایع حاصل از حمله مسیحیان به سرخپوستان آمریکا و شکنجه و سوزاندن و قتل آنها و نیز سوءاستفاده کلیسا از نوکیشان مسیحی در راستای اهداف خود. وسعت دامنه این سوءاستفادهها که بر بستری از باورهای سادهلوحانه و معصومانه دینداران شکل گرفته تا جایی است که به جسد کاترین تکاکویتا نیز نفوذ میکند، به حدی که به دلیل جابهجاییهای متعدد در نهایت از جسم او نیز چیزی باقی نمیماند.
راویان کتاب به نقد و تمسخر مذهب و اربابان کلیسا بسنده نکرده و از طریق رفت و برگشتهای زمانی و ایجاد گسست در خط روایی که لازمه شرایط روحی و فیزیکیشان است، به نقد جامعه مدرن آمریکایی و حتی انقلاب فرانسه نیز میپردازند. اف که به دلیل فعالیتهای سیاسی و به عنوان مجازات در یک آسایشگاه روانی بستری است معتقد است یک کانادایی در دنیای امروز قربانی متلهای یخچالی و محبوب دموکراسی راهبههاست. او معتقد است یک کانادایی تا امروز تحت لوای بندهای سیاه قانون مدنی فرانسه مانده و این کارِ انقلاب کاری است که تا امروز فقط هالیوود نکبتی انجام داده است.
از دیگر ویژگیهای این کتاب میتوان به حضور نویسنده در خلال روایت اشاره کرد. در بازگویی برخی خاطرات و موقعیتها که پریشانگویی راوی در آن کاملاً مشهود است مخاطب میتواند حضور نویسنده و شرایط او را به وضوح حس کند (ویژگی دیگر آثار پستمدرن). کوهن خود این رمان را نتیجه ماهها مصرف آمفتامین، روزهداری و حملات عصبی میداند. مؤلفههایی که بارها در رمان به آنها و اثرات ناشی از این سبک زندگی اشاره شده است. همنشینی اتفاقات متفاوت از زمانهای دور و نزدیک در کنار یکدیگر «بازندههای نازنین» را به اثری شالودهشکن و خارج از بوطیقای ارسطویی بدل کرده است. روایت بیهیچ گرهافکنی و گرهگشایی و گاه بیهیچ حادثهای پیش میرود. این پیشروندگی که مملو است از اشارات تاریخی و اسطورهای به مدد زبان بازیگوشانه و طنزآمیز راویان پیش میرود؛ به ویژه در دو فصل ابتدایی که بخش بزرگی از کتاب را شامل میشود. زبانی سخرهآمیز که خاص راویان این روایت است، راویانی که نهتنها جهان و مافیهای آن که حتی خود و جهان عاطفی خود را نیز جدی نمیانگارند. بهعنوان نمونه راوی ارتباط عاطفی و جنسی میان رفیق شفیق خود، اف، با همسرش را نه تنها به چیزی نمیانگارد که از او میخواهد تا این رابطه را با جزییات برای او شرح دهد. (شرح معاشقه ادیت و اف پای کیوسک تلفن سینما سیستم)
«بازندههای نازنین» کلاژی است رنگارنگ از روایتهای سیاسی، تاریخی، مذهبی، عاشقانه و اساطیری که گرچه اغلب نقطه اتصالی با یکدیگر ندارند اما به آفرینش اثری پستمدرن انجامیدهاند. اثری که گرچه گاه در روایت برخی صحنهها به اطناب دچار میشود اما تنوع حوادث و فرم به کار رفته در ظاهر اثر (استفاده از جملات لاتین، شعرها، عکس و چینش متفاوت برخی صفحات) در کنار زبان بازیگوشانه نویسنده و ارجاعات تاریخی، آن را به اثری قابل توجه تبدیل کرده است.