جذاب، هم در محتوا و هم در صورت | شهرآرا


دیک دیویس [Dick Davis] نویسنده کتاب «هشت جستار درباره فردوسی و شاهنامه»، یک پژوهشگر غربی عاشق ادبیات فارسی و به ویژه فردوسی و «شاهنامه» است؛ کسی که در کنار ترجمه کامل «شاهنامه» به زبان انگلیسی، آثار دیگری چون «منطق الطیر» عطار، «لیلی و مجنون» نظامی، «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی و «دایی جان ناپلئون» ایرج پزشکزاد را نیز به انگلیسی برگردانده و افزون بر این ها، تاکنون بیش از هشت مجموعه شعر و شمار فراوانی مقاله علمی هم به زبان انگلیسی منتشر کرده است (ص۱۱ همین کتاب).

دیک دیویس [Dick Davis] هشت جستار درباره فردوسی و شاهنامه

جالب است که زندگی شخصی ایشان نیز با ایران و ایرانیان گره خورده است و همه این‌ها سبب می‌شود که مطالعه و پیگیری آثار دکتر دیک دیویس امری جذاب و البته مفید باشد.

دیک دیویس متولد ۱۹۴۵میلادی در انگلستان و دارای مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه منچستر است. او که در سال۱۹۷۰ و با هدف آشنایی بیشتر با فرهنگ ایرانی و تقویت زبان فارسی اش به ایران می‌آید، در مدت هشت سال حضور در کشور عزیزمان، به تدریس ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران می‌پردازد. حضور دکتر دیویس در ایران با یک اتفاق عجیب و پیش بینی نشدنی نیز همراه می‌شود: ایشان بیمار شده و حین بستری شدن در بیمارستانی در تهران، عاشق یکی از پرستاران بیمارستان می‌شود؛ درست مانند فردریک هنری (قهرمان رمان «وداع با اسلحه» که چند هفته پیش در همین ستون مرورش کردیم) که عاشق پرستاری انگلیسی شد. دیک دیویس در سال۱۹۷۴ با این پرستار (بانو افخم دربندی) ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج دو دختر به نام‌های مریم و مهری است. این خانواده چهارنفره در سال ۱۹۷۸میلادی (حدود یک سال پیش از انقلاب) ایران را ترک می‌کنند و نخست در انگلستان و سپس در آمریکا ساکن می‌شوند. دکتر دیویس ضمن تدریس در دانشگاه‌های گوناگونی در انگلستان و آمریکا، درنهایت با درجه استادی ادبیات فارسی از دانشگاه اوهایو بازنشسته می‌شود.

کتاب «هشت جستار درباره فردوسی و شاهنامه» شامل مقالات ایشان با موضوعاتی چون «زنان در شاهنامه»، «دین در شاهنامه» و «رستم و آیین زردشتی» است. همچنین یکی دو مقاله ایشان که پیش از ترجمه و انتشار در قالب این کتاب، سبب دامن زدن به مباحثی جدی و نیز منتشرشدن نقد و نظرهای موافق و مخالف زیادی شده اند، در این کتاب آمده اند. این مقالات که بیشتر به شفاهی بودن یا نبودن منابع فردوسی برای سرایش «شاهنامه» مربوط اند، در مقدمه عالمانه دکتر سجاد آیدنلو بر کتاب (صفحات ۱۵ تا ۲۱) تشریح شده اند.

در کنار محتوای ارائه شده در کتاب، فرم مورداستفاده نویسنده در نگارش مقالات نیز درخورتوجه است. درواقع، هر هشت مقاله درج شده در کتاب، به مثابه یک مقاله علمی و پژوهشی مستقل، دارای ساختاری استوار و منظم و همچنین زبانی شیوا، سلیس و شفاف است که البته در این میان تلاش‌های ستودنی مترجم محترم برای انتقال هرچه دقیق تر و خواندنی تر اصل مقالات به زبان فارسی، بی شک مؤثر و شایسته قدردانی است.

نکات درس آموز و قابل استخراج و استفاده از مقاله‌های محققانه دکتر دیویس، مستقل از موضوع آن‌ها و حتی مستقل از توافق یا عدم توافق ما خوانندگان با نظرگاه و نتایج برخاسته از نظرگاه‌های ایشان، به نظر حقیر عبارت اند از:

۱- پای بندی نویسنده به ساختار کلاسیک سه بخشی (مقدمه، بدنه، نتیجه گیری) و تبحر ایشان در ورود به بحث، پروراندن موضوع و درپایان جمع بندی و گرفتن نتایج لازم که البته حاصل زیست علمی ایشان در سنت فلسفه تحلیلی است؛ ۲- استفاده از زبانی پاکیزه و تندرست و از آن طرف، پرهیز از زیاده گویی، دشوارنویسی و تکرارهای بی هدف که همه سبب می‌شوند خواندن هریک از مقاله‌ها به تجربه ای ناب و دل پذیر تبدیل شود؛ ۳- ارائه خلاصه داستان‌هایی جذاب و موجز از داستان‌های «شاهنامه»، مانند داستان ازدواج زال و رودابه تا تولد رستم که در صفحات ۱۲۸ تا ۱۳۰ آمده است؛ ۴- بهره گیری درست و بجا از پژوهش‌های پیشینیان و تکیه بر آرا و نظرات بزرگان ادبیات حماسی جهان که از تسلط نویسنده بر متون پایه حکایت دارد؛ ۵- اشراف غبطه برانگیز ایشان بر خود «شاهنامه» و داستان‌ها و شخصیت‌های آن، و شاید از همه مهم تر، پیوندهای پیدا و پنهان میان بخش‌های گوناگون این اثر سترگ؛ ۶- چکیده‌های مختصر و مفیدی که بر پیشانی برخی مقالات انصافا خوش نشسته اند. در این مورد خاص، حیفم می‌آید که بخشی از چکیده مقاله «زنان در شاهنامه» را که چهارمین مقاله کتاب است، نقل نکنم: «زنان شاهنامه در دو دسته کاملا متفاوت جای می‌گیرند: زنان قدرتمندی که خاستگاهی غیرایرانی دارند و زنان مطیع و زیردستی که غالبا بومی و ایرانی اند.» (ص۱۲۱)؛ ۷- ادای دین نویسنده به کسانی که در نوشتن مقالات به او یاری رسانده اند.

جای جای کتاب آگنده است از سپاسگزاری‌های دکتر دیویس خطاب به همکار یا پژوهشگری که توجه او را به نکته ای مهم برانگیخته یا منبع مکتوبی را به او معرفی کرده است. همان طور که عرض کردم، همه این نکات می‌توانند (و اجازه دهید عرض کنم «باید») در نگارش هر مقاله ای در هر رشته و موضوعی و البته متناسب با زمینه پژوهش، موردعنایت قرار گیرند؛ و از این حیث، کتابی که امروز معرفی می‌کنیم، نمونه ای است از مجموعه مقالات استاندارد و خوش خوان که می‌تواند هم برای خوانندگان متخصص جذاب باشد و هم برای دنبال کنندگان متفنن.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...