محسن آزموده | اعتماد
متون مقدس ادیان از جمله قرآن کتاب مقدس مسلمانان را به شیوهها و با رویکردهای گوناگونی میتوان خواند و تفسیر کرد و از منظرهای مختلف به آنها پرداخت. تفسیر عرفانی و رازورزانه قرآن نگاهی است که همواره از عارفان و اهل تصوف مورد توجه بوده و ایشان با این رهیافت به تاویل و تفسیر داستانها و حکایتهای قرآن پرداختهاند. سیدمرتضی مبلغ را بیشتر به عنوان اهل سیاست میشناسند اما تخصص و کار اصلی او عرفان و فلسفه و قرآنپژوهی است. او به تازگی کتاب «تا نجوای خدا با او» را نوشته که تفسیری عرفانی به شیوهای متفاوت، یعنی «تفسیر عرفانی قرآن با قرآن» از سه داستان موسی (ع) بر پایه متن قرآن است. به این مناسبت با او در مورد ویژگیها و جنبههای مختلف این کتاب گفتوگویی کردیم که از نظر میگذرد:

در ابتدا برای گشایش بحث بفرمایید چرا برای تفسیر عرفانی از داستان شروع کردهاید؟ آیا انتخاب داستان برای این کار ویژگی خاصی داشته است؟
ببینید، داستانها، به ویژه رمانهای مدرن که ساختار دیالوگ و چندگویی دارند به شکل محسوس و نامحسوس در ابعاد مختلف حیات اجتماعی انسانها ایفای نقش میکنند. این امر به ویژه در داستانهای مقدس به ساختار روایی خاص و محتوای انسانی عمیشان، جدیتر و عمیقتر است. ساختار روایی و محتوای انسانی داستانها در متون مقدس امکانهای ما برای تفسیر و فهم ماهیت وحی و متن مقدس را گسترش میدهد. این داستانها علاوه بر منابع سرشار و زاینده برای الهامهای هنری و ادبی و نقش گسترده و عمیق در ابعاد دیگر حیات انسانی، به سنت تفسیر متون مقدس نیز امکان گشودگی و افقگشایی بیشتری میدهند. به بیان دیگر داستانها در متون مقدس، به ویژه قرآن میتوانند از جنبههای متعددی امکانهای فهم ما از حقایق پنهان شده در متن را بهطور مستمر توسعه دهند و افقهایی را که در چشمانداز ما نیستند، مکشوف سازند.
شما از نقش زبان و اهمیت آن در داستانها و تفسیر عرفانی سخن گفتهاید. منظورتان از این نقش و نسبت آن با داستانهای مقدس و تفسیر عرفانی چیست؟
بله، میدانیم که در دوران معاصر، پارادایم تحلیل زبانی وجه غالب را در فلسفههای معاصر به خود اختصاص داده است. پارادایم حاکم پیش از آن، بر اساس معرفتشناسی و نفی متافیزیک استوار بود. فلسفه تحلیل زبانی در ابتدا منظر معرفتشناسی را تقویت کرد و حتی جان تازهای به آن بخشید، اما به تدریج طرح نظریه «بازیهای زبانی» و «زبان افعالی» توسط ویتگنشتاین و برخی دیگر، و ظهور فلسفههای هستی شناختی که بر خلاف پارادیم معرفتشناسی، زبان صرفا ابزار بازنمایی مقولات مفهومی و بیان معانی ذهنی نیست، بلکه پژوهشهای جدید در ابعاد و اعماق لایههای زبان و نسبت آن با هستی و معنای حیات انسان و تجربههای زیسته او به تدریج پرده از سطح دیگری از مفاهیم و معانی ذهنی، بلکه در بازنمایی حقیقت و مهمتر از آن در انشا و تولید حقیقت نیز ایفای نقش میکند.
داستانها و روایتهای دینی نیز نه تنها پیوند عمیق و دقیقی با زبان دارند، بلکه اساس آنها را از زبان استعاری و نمادها و مشافهات و گفتوگوها تشکیل میدهد. با روایات متون مقدس که بر محور گفتوگوها و استعارهها و نمادها هستند، بابهای تقرب به حقایق دینی و تجربههای عرفانی گشوده میشود. «زبان دینی» نیز که بیشتر در قالب روایتها و داستانها بازنمایی میشود، عینا محور تقرب به حقیقت است.
البته آنچه فلسفههای زبانی و هستیشناسی و هرمنوتیک فلسفی معاصر در باب زبان و روایات و متون مقدس مکشوف ساختند، به نحو شگفتانگیزی از دیرباز در سنت کمتر رایج تفسیر عرفانی و باطنی قرآن از آن بحث شده و در منظر سنت و تفسیر عرفانی، عالم هستی چیزی جز «کلمهها» نیست و کلمه نیز عینا همان «زبان» است.
در این منظر، زبان یا کلمهها نه تنها همان موجودات و حقایق عالمند، بلکه زبان منشأ و خالق حقایق و موجودات نیز هست. هستی دارای امتداد گسترده و واجد مراتب و جهانهای مختلف است. و بین مراتب و جهانهای مختلف تناظر برقرار است و هر واژه یا کلمه گرچه با همان نام در همه جهانها حضور دارد، اما در هر جهان حقایق و موجودات ویژه همان جهان را بازنمایی میکند.
منظور شما از تفسیر عرفانی چیست و این شیوه از تفسیر چه تفاوتی با سایر شیوههای تفسیری دارد؟
خب، میدانیم که شیوههای مختلفی برای تفسیر قرآن وجود داشته و دارد. از جمله شیوه «تفسیر ادبی و بلاغی» به لحاظ آنکه قرآن از جنبه بلاغت هم معجزه است. همچنین شیوه «تفسیر روایی» که عمدتا مبتنی بر روایات منتسب به پیامبر(ص) و ائمه(س) و صحابه است. و از اینها مهمتر شیوه تفسیر مبتنی بر متن که با عنوان «تفسیر قرآن با قرآن» مشهور است و نماد آن تفسیر المیزان است. اما شیوه تفسیر عرفانی با همه اینها متفاوت است. سایر تفاسیر عمدتا تفسیر ظاهری قرآناند، اما بنا به صراحت قرآن و روایات، قرآن علاوه بر ظاهر، باطن، بلکه باطن های مختلفی دارد. بسیاری از آیات قرآن مستقیما و صرفا به امور باطنی و ملکوتی ارجاع میدهند. بسیاری از آیات نیز هر دو جنبه ظاهری و باطنی را در بر دارند. حتی آن دسته از آیاتی که به ظاهر صرفا به امور ظاهری پرداختهاند نیز دارای ابعاد باطنی و ملکوتی هستند. «تاویل» یا تفسیر عرفانی و باطنی نیز درصدد دست یافتن به باطن و حقایق باطنی مندرج در آیات، به ویژه آیاتی که مستقیما از امور باطنی و ملکوتی سخن میگویند، است. تاویل هم به معنی «بازگشت یا بازگرداندن به اول و اصل یا حقیقت» است. لذا منظور از تفسیر عرفانی یا تاویل، تفسیری مبتنی بر این انگاره الهیاتی و زبانشناختی است که متن «لایههای معنایی» تو در توی طولی و عرضی دارد و این لایههای معنایی با هم ارتباط هستی شناسانه دارند، همچنین نوعی سلسله مراتب حقیقی یا هستی شناسانه میان لایههای معنایی برقرار است، به این ترتیب که لایههای مخفیتر یا بطون عمیقتر معنایی متن به سطوح یا مراتب بالاتری از حقیقت و هستی راه میبرند و با آن یکیاند و لایه ظاهری معنایی نیز به نازلترین مراتب معنا اشاره دارد.
همانطور که در مقدمه ذکر شد، در تاریخ عرفان و تصوف ما عرفا و صوفیان همواره تفسیرها و تاویلهایی عرفانی از داستانها و حکایات قرآن و از آیات و روایات ارایه دادهاند. کار شما در کتاب حاضر چه شباهتها و تفاوتهایی با این تفاسیر دارد؟
تفاسیر عرفانی موجود با همه اهمیتی که دارند از یک مشکل جدی و اساسی رنج میبرند، یعنی فقدان انسجام منطقی و توضیح معقول یافتههای عرفانی و باطنی و اتکا و استناد همهجانبه به متن قرآن. علیرغم اهمیت و ضرورت فوقالعاده تفسیر عرفانی که طی آن میتوان به گشودن لایههای تو در توی حقایق باطنی مندرج در آیات قرآن دست یافت، این مشکل جدی و اساسی باعث شده است که بسیاری از فقها یا اهل حدیث و حتی سایر مفسران قرآن، تفسیر عرفانی را مصداق تفسیر به رای و فهم بیمنطق و غیراصولی قرآن دانسته و آن را نقد کردهاند.
در بسیاری موارد دیده میشود که تفسیر یا تاویل اهل تصوف و حتی گاهی اصحاب عرفان نظری از آیههای قرآن، بر شهود یا ذوق شخصی ایشان مبتنی شده است و فاقد مبنای مشترک و قابل فهم برای دیگرانی که مخاطب این تفاسیرند، میباشد. نداشتن تبیین کافی برای آوردن برخی مشاهدات و مکاشفات در معنای آیات موجب شده است ماهیت تفسیر باطنی، استحسانی و پراکنده گویانه و گاه تناقضگویانه تلقی شود. این در حالی است که میتوان برای تفاسیرعرفانی و باطنی ماهیت مستقل و روشمندی در نظر گرفت که بر اساس انسجام و نوعی رابطه علی و معلولی میان سطوح معنا عمل میکند.
اما در کتاب حاضر علاوه بر آنچه در خصوص بنیادهای الهیاتی و زبان شناسانه تفسیر باطنی ذکر کردم، از یک شیوه روشمند و واجد انسجام معنایی، به ویژه روش تفسیر عرفانی قرآن با قرآن که بر اساس متن قرآن است، استفاده شده است. این روش بر این پیشفرض بنا شده است که متن قرآن یک کل منسجم را تشکیل میدهد و میتوان معنای الفاظ را با ارجاع الفاظ مشابه در متن به همدیگر بهتر فهمید. همچنین میتوان معنای رخدادها را با بازخوانی تطبیقی روایتهای مختلف از یک رویداد، به صورت منظمتر و دقیقتر بازسازی کرد. به این ترتیب، این روش هر چه بیشتر از تفاسیر پراکنده و ذوقی قرآن در ادبیات عرفانی فاصله گرفته و به سوی نوعی انسجام منطقی مبتنی بر متن جلو رفته است. برخی سازوکارهای استفاده از این روش بدیع و تو در تو را در پیشگفتار کتاب آوردهام که برای پیشگیری از اطاله کلام شما را به آنجا ارجاع میدهم.
نوشتهاید که تفسیر عرفانی-باطنی که در کتاب دنبال شده، مبتنی بر متافیزیکی است که میگوید حقیقت یا امر باطنی بینهایت جلوه و مظهر دارد و کار تفسیر باطنی گشودن این حقایق و نورافکندن بر آنهاست. لطفا در این باره توضیح دهید.
همانطور که پیشتر اشاره کردم، جهان هستی مراتب مختلفی دارد و همه موجودات عالم طبیعی جلوههای باطن و ملکوت عالم هستیاند. همچنین همه جهانهای عالم هستی در طول و عرض یکدیگرند و با یکدیگر تناظر دارند. قرآن نیز بر همین اساس به تبیین و بازنمایی حقایق عالم پرداخته است. کار تفسیر باطنی نیز کشف مداوم حجابها و گشودن حجابهای بعدی و سیر در مراتب نامتناهی همان حجابها و گشودن افقهای جدید است. همانطور که اشاره شد، این متافیزیک زبان را نه تنها از اساس با کشف مراتب حقیقت پیوند میدهد و شیوههای بیان و ادبیات را راهی برای بیان حقایق میداند، بلکه برای آن شان مهم انشاء و تولید حقیقت نیز قائل است. بنابراین تفسیر عرفانی-باطنی راه را برای امکان تفسیرهای متفاوت باز میکند. اما از آن مهمتر همزمان معیارهای متنی، معنایی، منطقی و انسجام بخش را برای جلوگیری از بینظمی و سلیقهای و شخصی شدن تفاسیر، پیش رو میگذارد. این شیوه تفسیری در واقع نوعی اخلاق تفسیر یا اخلاق معرفت را نیز در تاویلات عرفانی به همراه میآورد.
شما در کتاب حاضر برای نشان دادن تفاسیر عرفانی از قرآن سراغ داستانهای قرآنی زندگی حضرت موسی(ع) رفتهاید. برای مخاطبانی که کتاب را نخواندهاند، بفرمایید کدام داستانها را انتخاب کردهاید.
من در این کتاب دو داستان از «تجربه وحیانی» حضرت موسی، یکی رفتن موسی به کوه طور و مکالمه خداوند با او و اعلام نبوت و رسالت به او و مکالمه متقابل موسی با خداوند و...، و دیگری وعده خداوند با موسی در میقات و حضور چهل شبانه روز او در آنجا و مکالمه متقابل خداوند و موسی با یکدیگر و دریافت تورات توسط موسی و... را مورد بررسی و تفسیر باطنی قرار دادهام. همچنین یک داستان دیگر از حضرت موسی که ماجرای تلاش موسی برای رسیدن به بنده خاص خداوند (خضر) و همراهی موسی با او برای رسیدن به علم لدنی و مقام تاویل را بیان میکند.
چرا این داستانهای خاص را انتخاب کردهاید؟
این سه داستان، تجارب وحیانی و روحانی حضرت موسی را که جنبه باطنی و ملکوتی دارد، به نحو نسبتا مفصل روایت کردهاند. پیشتر به اهمیت داستانهای مقدس به ویژه در قرآن و ابعاد مهم آن در تصویرسازیها و بازنمایی حقایق باطنی مندرج در آنها اشاره کردم. داستانهای قرآن علاوه بر این نقشها، از اهمیت بسیار مهم دیگری هم برخوردارند و آن تصویرسازی و بازنمایی نحوه مواجهه جهان انسانی و بدنمند با جهان خدایگانی و مطلق است. در اینجا مساله صرفا این نیست که حقایق باطنی و عرفانی داستان را چگونه باید فهمید و مکشوف ساخت، بلکه مساله پیچیدهتر و شگفتانگیزتر است. زیرا در این داستانها این دو جهان با حفظ ویژگیهای خود، در هم تنیده میشوند و زبان عرفی و طبیعی انسانی با زبان استعاری و ملکوتی آمیخته میشود. مثلا همان موسایی که کفش به پا دارد و با بدن خود در حال حرکت است به آتشی میرسد که خدا از درون آن ندا میدهد. یا همان موسایی که با ویژگیهای جسمی و طبیعی خود در کوه طور حاضر میشود، با سخن خدا مواجه میشود و انواع تجلیات باطنی و ملکوتی را دریافت میکند و این دو جهان در هم تنیده و یکی میشود. علاوه بر بازنمایی حقایق ملکوتی و روحانی در این داستانها، نمایش شگفتانگیز آمیختگی و یکی شدن این دو جهان و ابعاد و حقایق باطنی آن نیز از ویژگیهای این داستانها است. لذا هر سه ماجرا پر از نکات و اسرار و حقایق باطنی هستند و تک تک جزییات این روایتها سرشار از مایههای معناشناسانه برای برداشتهایی فراتر از دلالتهای اولیه هستند. در واقع خود متن با شیوه روایتگری که انتخاب کرده و روند رخدادها و جزییات تصاویر و صحنهپردازیها، همه با هم، خواننده را به سوی فرارفتن از جهان طبیعت انسانی به سوی جهان یا جهانهای روحانی و ملکوتی دعوت میکند.
شما در کتاب ذکر میکنید که خدای عارفان با خدای فیلسوفان متفاوت است. این تفاوت درچیست و خدایی که در این داستانها با موسی سخن میگوید، چه ویژگیهایی دارد؟
ببینید، الهیات فلسفی و کلامی عمدتا الهیات تنزیهی است و الهیات تنزیهی خواه ناخواه خدا را برا فراز جهان و متعالی از آن ترسیم میکند و بدینگونه پیوند بین خدا و جهان و مخلوقات منقطع میشود. الهیات تنزیهی میگوید «این التراب و رب الارباب» یعنی خاک و خاکیان را چه نسبتی با پروردگار است؟ و به همین لحاظ خداوند به عنوان عقل محض و موجود مطلق از جهان و از ساحت عمل انسانی دور نگه داشته میشود. اما الهیات عرفانی به ویژه الهیات داستانها در قرآن، تصویر متفاوتی از خدا و انسان و جهان و پیوند بین آنها ترسیم میکند. داستانهای قرآن از همان ابتدا راه خود را از الهیات فلسفی و کلامی جدا میکنند. داستانها از اساس، یک امر انسانی و گفتوگویی است و در واقع در آنها داستان انسان روایت میشود. الهیات عرفانی داستانها بر اساس تجربهها و حالات و عواطف و تطورات انسانی مشترک و همدلی تاسیس میشود. داستانها از ابتدا فضایی برابر برای همه طرفها میسازد، حتی شخصیتهای منفی نیز در همان زمینی بازی میکنند که شخصیتهای مثبت حضور دارند و خواننده همه را در یک صحنه نمایش یکدست مشاهده میکند. از این مهمتر، خدا در این داستانها همزمان با اینکه متعالی و مطلق است، با شخصیتهای داستان، همچون موسی، مادر موسی، هارون و دیگران سخن میگوید. به صدا و درخواست آنان گوش میدهد، به آنان دلگرمی میدهد و... و مدام با شخصیتهای داستان همراه و در حال تعامل و کنش و واکنش است.
انسانی که امروز داستانهای روایت شده در 14 قرن پیش را میخواند، با موسایی که قرنها پیش از آن داستانها میزیسته است، همذاتپنداری میکند و آنها از طریق تجربههای انسانی شان به همدیگر پیوند میخورند. منبع و منشأ این پیوند، همین متن مقدس است که به عنوان گفتار و روایت خداوند، جهانهایی مشترک میان انسانها میسازد و خودش نیز در این جهانها حضور مستقیم و فعال دارد. این ویژگی داستانها و الهیات عرفانی فهم متفاوت و عمیقی از جهان و انسان و معنای زندگی و از نسبت و مسوولیت ما در برابر خدا و در برابر انسانهای دیگر در تاریخ و در زمان کنونی و در برابر سایر موجودات پدید میآورد.
ضرورت و اهمیت نگاه باطنی-عرفانی به قرآن بهطور خاص و متون مقدس به نحو عام در روزگار ما چیست؟
بله، سوال مهمی است. ما همواره به بازنگری در نظامهای الهیاتی به عنوان بنیادی برای معنای انسان بودن و نظریههای سیاسی مبتنی بر آن نیازمندیم. مادامی که انسان و طبیعت با یکدیگر در تعاملند، به بنیادی برای وحدت میان انسان و طبیعت و جهان نامتناهی فراتر از انسان متناهی نیازمندیم. بنیادی که «من» را به همه «دیگران» متصل سازد. اینکه این بنیاد چه باشد و نسبت انسان با دیگرهای متناهی و نامتناهیاش را چگونه تعریف کند، به سراسر نظم اخلاقی و سیاسی و حقوقی ما اثر میگذارد. در جهان معاصر، نظریهها و نظمهای سیاسی عمدتا بر اساس الگوهای الهیاتی شکل گرفتهاند که انسانها را بر اساس قوم و مذهب و فرهنگ و رنگ و جنسیت دستهبندی میکنند و خدا را به عنوان وجود مطلق و دست نایافتنی، از جهان خود حذف میکنند. این الگوهای الهیاتی این امکان را فراهم کردهاند که در یک شبیهسازی ساده شده، انسان آرمانی با خدای متعالی جایگزین شود و همان اوصافی را که خدای متعالی و قادر مطلق دارد، در قیاس با انسانهای غیرآرمانی به دست بیاورد و در امتداد آن، مفاهیم اخلاقی بنیادی اساسا از دایره بحثهای الهیاتی حذف شود. به این ترتیب به راحتی بر اساس این الگوهای الهیاتی و تصویر آرمانی از انسان، تفوق سیاسی و سلطه و کشتار و انواع خشونت انسان بر انسان و طبیعت موجه میشود. این الگوهای الهیاتی حتی اگر به صورت مصرح در شکلگیری نظم و نظامهای سیاسی آشکار نباشند، دست کم به صورت پیش فرضهای ناگفته و پنهان در نضج گرفتن آنها حضور دارند. اما الهیاتی که در تفسیر عرفانی با تکیه بر متن قرآن به دست میآید، هم امکان فهم قرآن را به شیوه متفاوت و بدیعی فراهم میکند، هم قابلیتهای زیادی برای تامل و بازنگری در مفاهیم بنیادی اخلاق و سیاسی و امر اجتماعی در بر دارد. داستانها به ویژه بر اساس روش تفسیر عرفانی میتوانند برای خوانندههای مختلف خود، سطوح مختلفی از دلالتهای اجتماعی و اخلاقی را بازنمایی میکنند و از این جهت ظرفیت بالایی نیز برای بحثهای اخلاقی درباره سطوح مختلف استدلال اخلاقی و تعاملات اجتماعی دارند. نواندیشی دینی در ایران معاصر، بلکه در جهان اسلام نیز در عین اینکه افقهای جدیدی در فهم تاریخی- انتقادی از نهاد دین و ماهیت تجربههای عرفانی- وحیانی گشوده است، اما اغلب از اهمیت و ظرفیت رویکردهای عرفانی به متن قرآن و امر قدسی غفلت کرده است. لذا رویکرد عرفانی روشمند و منسجم-نه ذوقی و شخصی- به متن قرآن میتواند افقهای نوینی در مشاهده و فهم عمیق نظام الهیاتی قرآن بگشاید و به بازگشایی معضلات الهیاتی و پاسخگویی به مسائل، نیازها و اضطرابهای جهان معاصر مدد رساند.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............