موبی‌دیکی دیگر | سازندگی


«آخرین کوچ» [Migrations] نخستین ماجراجویی دریایی شارلوت مک‌کاناگی [Charlotte McConaghy] - نویسنده‌ استرالیایی - در آب‌های گرمِ ادبیاتِ زیست‌محیطی است؛ رمانی فراموش‌نشدنی و خارق‌العاده که در پیوند با رمان‌های «جاده» شاهکار کورمک مک‌کارتی و «ایستگاه یازده» شاهکار امیلی سنت‌جان مندل قرار می‌گیرد. این رمان در سال 2021 منتشر شد و مورد توجه منتقدان قرار گرفت و ترجمه فارسی آن به‌تازگی توسط میلاد بابانژاد و الهه مرادی از سوی نشر نون منتشر شده است.

خلاصه کتاب معرفی آخرین کوچ» [Migrations]  شارلوت مک‌کاناگی [Charlotte McConaghy]

رمان با این سطر آغاز می‌شود: «حیوانات دارند می‌میرند. به‌زودی ما در این دنیا تنها خواهیم ماند.» خواننده چنین ادعایی را آن‌چنان سریع می‌پذیرد که به محض خواندن آن، صادقانه سرش را به نشانه‌ تایید تکان می‌دهد و مشتاق خواندن ادامه‌ داستان می‌شود. داستان از این قرار است: فرانی اِستون، که زنی مستقل و آسیب‌دیده است، برای نشانه‌‌گذاری الکترونیکی پرستوهای دریایی، که احتمالا آخرین بازماندگان جمعیت پرستوهای قطب شمال هستند، راهی گرین‌لند می‌شود. او می‌خواهد این کار را پیش از شروع مهاجرت پرستو‌ها از قطب شمال و نهایتا بازگشتشان به قطب جنوب، که طولانی‌ترین مهاجرت طبیعی است، انجام دهد.

فرانی که در پی یافتن قایقی است تا سوار بر آن، رد پرستو‌های درحال مهاجرت - احتمالا آخرین کوچ - را بگیرد، به انیس مالون برمی‌خورد. مالون ناخدای کم‌حرف و مرموز یک قایق صید شاه‌ماهی است. ناخدا که بعید است با توجه به خرج زیادی که سوخت قایق برایشان دارد راضی به این سفر شود، نهایتا اجازه می‌دهد فرانی سوار قایق شود، به این امید که پرستوها آن‌ها را به مخفی‌گاه شاه‌ماهی‌ها هدایت کنند. درواقع، در اینجا،‌ سفری استعاری را آغاز می‌کنیم: راوی چالاک و پرجنب‌و‌جوشی داریم که ناخدای مرموز و تهدیدآمیزی به کارش گرفته، ناخدایی که به‌ندرت بالای عرشه آفتابی می‌شود. این‌ها به گوش‌تان آشنا نیست؟!

«آخرین کوچ» همانطور که یک اثر ادبی درجه‌اولِ زیست‌محیطی است، می‌توان گفت به‌طرز زیرکانه‌ای، بازاِنگاریِ رمان «موبی‌دیک» نیز هست؛ بازانگاریِ آن متنِ بنیادین که رویارویی بشر بود با طبیعت، رویارویی غرور با تواضع. در اینجا، فرانی در نقش اسماعیل ظاهر می‌شود، همان دریانورد کج‌خلق و بدعنقی که روحش به نوامبرِ دلگیر و نمناک می‌مانست. پرستوهای دریایی نیز حکم سفرهایی برای کشف و یافتن خود را دارند، عملی که تا مدت‌های طولانی در حوزه‌ ادبیات، مختص مردان بود. از این رو، مک‌کاناگی به دلیل کاویدن اعماق اقیانوسی روح زنانه سزاوار تشویق و توجه بیشتری است.

همین که کشتی به راه می‌افتد، بارقه‌هایی از دوستی و الفت‌ در میان خدمه به چشم می‌خورد، چرا که ریسمان‌ها و گره‌های - زندگی - روی یک قایق صید شاه‌ماهی، خود را به فرانی نمایانده‌اند، گره‌هایی که توفان‌های اقیانوس اطلس شمالی مسبب آن‌ها است. جزئیات عادی در رمان «آخرین کوچ»، ماهرانه پرداخت شده‌اند: دست‌های فرانی خون می‌آید؛ تاول‌هایش ورمی‌آیند؛ عرشه‌ها همه شسته‌ورفته‌اند. مک‌‌کاناگی گهگاه، به بخش‌های آسیب‌زا و پر‌دردسر زندگی شخصی فرانی در گذشته سری می‌زند و جزئیاتی از زندگی او را با هنرنمایی تحسین‌برانگیزی بازگو می‌کند. خواننده از خلال این گریزها، درمی‌یابد که فرانی قبلا به زندان رفته است، و شوهر غریبه‌ای که در بیداری‌اش ترکش کرده، ممکن است درواقع زنده نباشد. اما معمای واقعی این رمان، نهنگ سفید نیست، بلکه خودِ فرانی است و تعلیق‌هایی که شهادت‌های ناهمخوان او در اینجا و آنجای داستان پیش می‌آورند.

اوج زیبایی نثر رمان توصیفات پرشوری است که از مناظر این سیاره‌ و ساکنان رو به‌ کاهشِ آن می‌دهد. رمان حاوی تأملاتِ شگفت‌انگیزی درخصوص مسئولیت‌هایی‌ است که ما آدم‌ها در قبال هم‌خانه‌های زمینی‌مان داریم. فرانی با خودش فکر می‌کند «بعد از مرگِ آخرین پرستو چه خواهد شد؟ دیگر هیچ چیز به قوت خود باقی نخواهد ماند!»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...