سفر طولانی تاریخ | آرمان ملی
«ولع مقدس»[Sacred Hunger] شاهکار بری آنسوُرث [Barry Unsworth] در سال 1992 جایزه بوکر را به شایستگی دریافت کرد. کتاب را که باز میکنید، سوار ماشینِ روایتِ بَری آنسوُرث میشوید: یک کشتی حمل بردهها که نامش «لیورپولمرچنت» است؛ کشتیای که باید در سواحل آفریقا بایستد، جاییکه مقر هجومهای مخرب و شورش بردهها است. حقایق تلخی در مورد تجارت مثلثی و حملونقل انسانها به عنوان بار وجود دارد. در مورد نسخههای سرمایهداری و دیدگاههای عجیبوغریب آرمانشهرها و سخنرانیهای کوبنده آنها. این کتاب راوی یک سفرِ طولانی و جذاب در تاریخ است.
![ولع مقدس»[Sacred Hunger] بری آنسوُرث [Barry Unsworth]](http://www.ketabnews.com/files/158841350027893041.jpg)
بیشتر طول این سفر به همراه پزشک کشتی به نام متیو پاریس، که یک جریان شورشی را هدایت میکند و کمک بزرگی برای ایجاد آرمانشهری در سواحل فلوریدا است، همراه است. در آنجا خدمهها و بردهها زندگی برابری باهم دارند و ظاهرا در انکارِ «ولع مقدس» هستند. از نظر کتاب: «سود... همان چیزی است که همهچیز را توجیه میکند و همه اهداف را مقدس میشمرد...»
متیو پاریس شخصیتی پیچیده، ناقص و درعینحال دلسوز و با دقتِ متقابل است. آنسورث در این کتاب بسیار سعی کرده تا افکار خود را با نگرانیهای علمی و فلسفی و روشنگریها پُر کند، نه اینکه آنها را بهعنوان یک پزشک با دانش پزشکی و پانسمانکردن زخمها و علائم سخت وریدی و شریانی که سر راه یک پزشک در کشتی قرار دارد، همپوشانی بدهد. درعینحال هم نمیتواند کاملا در تنگناهای قرن هجده خود بگنجد. اعتراضهای او به غیرانسانیبودن عمل بردهداری، زیر سوالبُردن انگیزه و احترام غیرمعمول او نسبت به زنها، باعث میشود که متیو پاریس بیشتر از یک نماینده واقعی در زمان خود بهنظر بیاید و کمی فاضل و روشنفکرتر بنماید.
در همین حال، کاپیتانِ کشتی، تورسو- ناخدای ایدئولوژیک پاریس- با آن چشمهای سرخ و درحالیکه عطش خون دارد، وقتی که دو مرد در لحظاتِ سختِ کشتی، جان خود را از دست میدهند، کار خود را ادامه میدهد، چون دارد آنها را به تبعید میفرستد. او که خود مستقیما از این نمایش صامت بیرون آمده- البته چنان چهره ناخوشایندی از خود به جا گذاشته که حضورش در صحنه همیشه ایجاد اصطحکاک میکند- اما خب بهنظر میرسد که تورسو دارد نقش خود را به نفع خوانندگان مدرن بازی میکند؛ به ویژه اینکه به شدت عقیده دارد که به دستآوردن سود میتواند یک ضرورت اخلاقی باشد؛ تاجاییکه وقتی مالک کشتی از نگرانیاش درمورد امنیت محموله انسانی صحبت میکند او همهچیز را شفاف و بیپرده برایش توضیح میدهد.
یک نبرد جذاب میان ارادهها و فلسفه وجود دارد، اما اگر نگران این هستید که این روایت به تاریخ وفادار است یا نه، باید اظهار داشت که عدم واقعگراییِ دقیق ممکن است مشکلی جدی در راه خواندن این کتاب باشد؛ خوشبختانه در مورد این کتاب باید گفت که خواندنِ آرام و ملایم آن امکانپذیر است. شخصیت متیو پاریس بهعنوان مردی در دوران خودش، نمایندهای ویژه است که پرسشهای جالبی در ذهن ایجاد میکند تا این عدم دقت را زیرسوال ببرد. درست است که کتاب «ولع مقدس» در مورد دوران بردهداری نوشته شده، اما طوری طراحی شده اس تا در مورد دوران اخیر برای ما حرف بزند. همانطور که خودِ آنسورث در مصاحبهای در سال 1992 گفت: «زندگی در دهه هشتاد بدونِ قرارگرفتن تحتتاثیرِ حرص و طمع و تقدیس آن غیرممکن است. تصویر من از کشتی بردهداری درواقع براساس یافتن نمادی عالی برای روحیه کارآفرینی بود و برای توجیه آن استفاده میشد، درست مثل همان چیزی که در مورد معدنچیان و کار سختِ آنها استفاده میشود. من بهعمد از واژه ایجاد ثروت در این روایت استفاده کردم.»
کتاب با توجه به این اصطلاحات است که نقش خود را بهخوبی پیدا میکند. و در همان حال که آنسورث همچنان در حال آموزش دروس خود از مکتب مارگارت تاچر است، اشکال زیادی برای فکرکردن در مورد کتاب وجود دارد که خواننده همچنان با آن سرگرم میشود.
بارزترین نکته در مورد کتاب این است، و آن اینکه درواقع این کتاب یک داستان ماجراجویی مهیج است. راستش این موضوع چندان خوشایند نیست- یعنی اینکه بردهداری امری مشمئزکننده است- اما خب فایدههایی هم دربردارد. داستان با سرعتی هوشمندانه به جلو میرود. بازیگرانِ زیاد و متفاوتی در آن ایفای نقش میکنند و جزییات زیادی برای توصیف وجود دارد تا بتوانیم ما هم بهعنوان خواننده در هوای پرنمکِ آنجا نفس بکشیم و بوی چوبهای کشتی و بوی عجیب بردهها را استشمام بکنیم.
مهمتر از همه اینکه با متنی خوب سروکار داریم: نثر آنسورث از اندوختههای نوشتاری قرن 18 برای ایجاد خلقوخوی درخور آن زمان برخوردار است، اما نه آنقدری که خواننده با آن احساس غریبگی بکند.
خطبهخط این کتاب برای خواندن لذتبخش است. آنسورث در این کتاب نشان داد که کارکردن با خدمه انگلیسی و بردگان آفریقایی چقدر سخت بوده و صحبتکردن آنها باهم از آنهم سختتر. اما درک و دیدن این فشارها و سختی در نوشتار میتواند بهراحتی توهمِ روایی را درهم بشکند. بنابراین آخرین بخش از این رمان ششصدوپنجاه صفحهای (ترجمه صبا راستگار، نشر نقش جهان)، میتواند اضافی و ناامیدکننده باشد، حتی اگر نتیجه نهایی آن باری قدرتمند به همراه داشته باشد و شبیه به مشتی محکم باشد.
البته خردهکاریهایی هم وجود دارد. درحالیکه شخصیت کاپیتان تورسو سرگرمکننده و البته هولناک است، اما دیگران تاثیر کمتری دارند. در اواسط کتاب، شخصی به نام روسو به داستان اضافه می شود که به حرکتهای انقلابی درون کشتی کمک میکند و درباره شرِ سرمایهداری صحبت میکند. به نظر میرسد او به طرز دردناکی ساختگی است، اما خوشبختانه آنقدر دوام نمیآورد که بخواهد طرح کتاب و داستان را تضعیف کند. و بیشتر از همه اینها پیام رمان شاید این باشد که سود و مسائل اقتصاد را به عنوان داروی اخلاقی و به همان اندازه مفید دانست.