آینه‌گردانی برای پیامبر مهربانی | جام جم


مصعب بن عمیر، عکرمه، امیرالمومنین علی علیه‌السلام، صفیه یهودی، خلفای راشدین و حتی ابوجهل آمده‌اند تا هریک به شکلی آینه‌گردانی کنند. بازنمایی شخصیت پیامبر اکرم(ص) از نگاه دوست و دشمن، آن هم با فرمی آشنا، برای روزگار ما، کاری است دشوار. ممکن است نویسنده‌ای خام و راحت‌طلب گمان کند به‌راحتی می‌تواند در این وادی بخت خود را بیازماید؛ حتی تنها با تکیه بر داده‌های فراوانی که در ذهن دارد. ولی... ولی افتاد مشکل‌ها.

خلاصه رمان عطر گل محمدی» اثر داوود امیریان

رمان«عطر گل محمدی» اثر داوود امیریان قرار است زندگی حضرت محمد(ص)را روایت کند. ازروزهای نخستین برگزیده شدن تا پایان عمر شریف ایشان. از آنجا که خلق اثر درباره مشاهیر همواره حساس بوده، دست و قلم نویسنده هنگام نوشتن در قالب داستان می‌لرزد. به‌ویژه اگرشخصیت اصلی یکی ازبزرگان دینی باشدودوچندان ویژه،پیامبری بایک میلیاردپیرو در جهان.نویسندگان در چنین مواردی برای این‌که اصل داستان دچار تحریف نشود، اثری ادبی آفریده شود و خواننده نیز لذت ببرد معمولا به متن ادبی و خلق زیبایی در ساحت نثر و زبان پناه می‌برند.

آثاری درباره شخص حضرت رسول هست که نثر زیبا اما پیچیده‌ای دارند و از سر وشکل داستانی کمتری بهره برده‌اند که ایرادی هم ندارد. گمانم پذیرفته‌ایم که در داستان یا فیکشن خیال‌پردازی آزاد و لازم است و حتی هرچه خالی‌بندی بیشتر بهتر. در مواردی که یک پای داستان در واقعیت است هم، امکان دارد نویسنده برای دراماتیزه کردن اثرش از ابزار خیال استفاده کند، حتی اگر بخواهد بیشترین امانتداری نسبت به اصل ماجرا را داشته باشد شاید برای فضاسازی، غنی‌شدن صحنه‌ها، پرکردن خلأها و حفره‌ها، اندکی خیال خود را پرواز دهد. در مواردی که داستان فقط برداشتی آزاد از رویدادی تاریخی است وخواننده می‌داندقرارنیست واقعیت بی‌کم وکاست روایت شود(واصلا نیازی هم نیست)یا موضوع چنان حساسیت‌برانگیز و مهم نیست که اصلش روایت شود یا نه، نویسنده هرجا صلاح بداند و به کارش بیاید از مسیر واقعیت دور شده و آنچه خیالش می‌گوید و پیرنگ داستان نیاز دارد به کار می‌گیرد.

اما اگر داستان بر اساس موضوعی تاریخی، مذهبی نوشته شود چه؟ در برابر پرسش‌ها و ایرادهای صاحب‌نظران چه پاسخی باید داد؟ آیا باید به تحریف یا تغییر بخشی از تاریخ تن داد؟ آیا می‌توان برای رسیدن به نتیجه‌ای دلخواه که همان روند دراماتیک یا زیبایی و لذت‌بخشی داستان است؛ بخش‌هایی را که به تاریخ صدمه نمی‌زند به وسیله تخیل آفرید؟ به‌خصوص در ادبیات دینی، اندکی دخل و تصرف هم، گاه مورد انتقاد منتقدانی قرار می‌گیرد که سر عناد هم ندارند، بلکه از سر ارادت و احساس مسئولیت مو را از ماست می‌کشند.

نویسنده عطر گل محمدی ترفند ویژه خود را به کار بسته است. او نه‌تنها به سمت نثر مغلق و ادیبانه نرفته، بلکه نثری روان و تقریبا امروزی را انتخاب کرده است. صلابت زبان را حفظ کرده و به بهانه صمیمت به سمت محاوره و زبان آرگو نرفته است. نویسنده، داستان‌های کوتاه و مستقل در هر فصل نوشته است. که امکان دارد شامل چند داستان کوتاه از صدر اسلام باشد. سپس همه آنها را با پلی به‌هم وصل کرده تا در پایان، رمانی یکنواخت داشته باشد.داستان‌ها و فضاهایی که در عطر گل محمدی می‌خوانیم این تردید را به ذهن می‌اندازد که نویسنده براساس یک خبر کوتاه تاریخی فضا و صحنه‌سازی کرده است. خب به گمان من خیالی نیست تا وقتی که در اصل موضوع یا پیام، تحریفی ایجاد نکند و خواننده هم درجریان باشد که کجا واقعیت محض است و کجا رد خیال. مثلا چه فرقی می‌کند بلال سر ظهر پولش را گم کرده یا شب؟ با وحشی بگو مگو داشته یا یکی دیگر از اراذل مکه؟ خبر خوب این‌که در عطر گل محمدی، حتی این اتفاق هم نیفتاده، بلکه نویسنده براساس تحقیق و جمع‌آوری داستان‌ها از میان کتب و اسناد تاریخی، کاملا کالای اصل تحویل مخاطب داده است.

برخلاف برخی آثار که ممکن است برای نشان دادن حقانیت اهل‌بیت توهین‌هایی به برخی دیگر بکنند امیریان بسیار با احتیاط برخورد کرده است. او نه تصویر بزرگان مذاهب دیگر را تغییر داده، نه توهین کرده، اما در جایی که لازم بوده تاریخ را با رعایت امانت روایت کرده است؛ بدون لعن و نفرین. به گمان من با نوشتن واقعیت و جلب اعتماد مخاطب، خود او خوب و بد را تشخیص می‌دهد. خواننده یک آیینه می‌بیند که یکی می‌آید مقابلش، سلاما سلاما می‌گوید و دیگری دندان می‌ساید، و پناه برخدا، نفرین می‌کند.

یکی از حساس‌ترین فصل‌های این کتاب، فصل پایانی است که باید مسأله رحلت حضرت رسول، ماجرای سقیفه و عیادت اصحاب را مطرح کند. تاریخ تشیع نسبت به این بخش حساس است. داوود امیریان این بخش را نیز با ظرافت نوشته و حواسش به حفظ وحدت میان شیعه و سنی بوده است. نه واقعیت را فدای مصلحت کرده و نه با شمشیر به جان افراد افتاده است. هر چه روایت بدون خشم و خروش یا تعصب باشد (حتی هواداری صحیح اما تند و تیز)؛ اثرش بر تفکر خواننده بیشتر خواهد بود. این الگویی است که می‌توان از برخورد پروردگار با حق و حقانیت گرفت؛ آنجا که از موضع قدرت می‌فرماید: لا اکراه فی‌الدین قد تبین الرشد من الغی: ما گفتیم خودتان ببیند و انتخاب کنید، حرص زدن ندارد که!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...