نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد


ماجرای الماسی گم‌شده از زبان چند راوی | شهرآرا


«نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی». این عبارت هفت واژه‌ای را، تی. اس. الیوت، شاعر و منتقد سرشناس امریکایی ـ انگلیسی و برنده جایزه ادبی نوبل، در توصیف رمان «ماه‌الماس» [The Moonstone] اثر ویلکی کالینز [Wilkie Collins] به‌کار برده است؛ رمانی که در کنار برخوردار بودن از ویژگی‌های عام رمان‌های کارآگاهی و پلیسی، مانند برانگیختن کنجکاوی خواننده و ایجاد حس تعلیق، آن هم به شکلی درخشان و حساب‌شده، از ارزش هنری و ادبی، و حتی اجازه دهید بگوییم، روان‌شناختی و جامعه‌شناختی فراوانی نیز برخوردار است.

خلاصه رمان ماه الماس» [The Moonstone] اثر ویلکی کالینز [Wilkie Collins

در ادامه، ضمن اشاره به نکته‌ای پیرامون عنوان رمان و طرح کلی آن، شیوه روایت داستان را که در زمان خودش (رمان، نخست به صورت جزوه‌های هفتگی در 1868 میلادی و سپس، به شکل کامل و البته پس از ویرایش مجدد نویسنده در سال 1871 چاپ شده است) بدیع و نوآورانه بوده است، تشریح می‌کنیم.

عنوان اصلی رمان Moonstone است که ترجمه واژه به واژه آن می‌شود «سنگِ ماه». سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است (در تصویر روی جلد رمان قابل مشاهده است) که به باور هندوان «درخشش آن همراه با بدر و مُحاق ماه رو به افزایش و کاهش می‌گذارد (ص32)». بر همین اساس، مترجم محترم از برابرنهاد «ماه‌الماس» استفاده کرده است که باید هنگام تلفظ آن، «ماه» را بدون کسره به «الماس» بچسبانیم، مشابه ترکیب‌هایی چون ماهرخ یا ماهرو.

طرح کلی داستان، گم شدن همین الماس گرانبها و تلاش‌های انجام شده توسط افراد مختلف، اعم از پلیس و افراد عادی برای یافتن آن است. «ماه‌الماس» که حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هندوستان در چهارم می 1799 میلادی و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی (ص645) به سرقت رفته است، پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به «میس راشل»، دخترِ مالکِ البته مرحوم یک عمارت اعیان‌نشین خارج از شهر برسد و آورنده ماه‌الماس کسی نیست جز «فرانکلین بلیک»، پسرخاله جوان، جهانگرد و ماجراجوی میس راشل. این جواهر گرانبها، درست در شب تولد میس راشل و در خلال جشن تولدش به او تقدیم می‌شود؛ اما فردا صبح خبری از الماس نیست. ناگفته نماند، افزون بر افرادی که در جشن تولد حضور داشته‌اند (مظنونین بالقوه)، سه برهمن هندو که رنج سفر از هندوستان به بریتانیا را به جان خریده‌اند و در پی بازگرداندن الماس به معبد هندی هستند، با لباسی مبدل، در اطراف خانه اعیان‌نشین مشاهده شده‌اند که آن‌ها نیز در ردیف مظنونین جای می‌گیرند. جالب است که نویسنده، داستان را به گونه‌ای طراحی و روایت کرده است که تا صفحات پایانی رمان، همچنان سارق یا سارقان ماه‌الماس مشخص نمی‌شوند و خواننده، تا انتهای ماجرا، همچنان معلق می‌ماند.

پس از پرداختن به اینکه داستان درباره «چیست»، برویم به سراغ آنچه در ادبیات مهم است: اینکه نویسنده داستان را «چگونه» تعریف می‌کند. شیوه روایت در رمان «ماه‌الماس» استفاده از چند راوی گوناگون، با بیان‌ها و مخصوصا «قلم»‌های متفاوت است که همگی، با زاویه‌دید اول شخص، هر آنچه دیده، شنیده و حتی بوییده، چشیده و لمس کرده‌اند، روی کاغذ آورده‌اند. این راویان مختلف که در ادامه، به معرفی مختصر آن‌ها خواهیم پرداخت، ادراکات خود به وسیله حواس پنجگانه و همچنین، تحلیل‌ها و تفسیرهای ذهنی خود را، با انشاهای متنوع و در قالب‌های گوناگون (خاطرات روزنوشت، نامه‌های عادی رد و بدل شده بین شخصیت‌ها و حتی نامه‌هایی که می‌بایست پس از مرگ نویسنده نامه خوانده شوند) نوشته‌اند و رمان، در عمل مجموعه همین نوشته‌هاست. این افراد، به ترتیب ظهور نوشته‌هایشان در رمان عبارتند از:

(1) پسرعموی «جان هرنکاسل» که در یورش به معبد هندی و سرقت ماه‌الماس همراه سرهنگ هرنکاسل بوده است؛ (2) سرپیشخدمت عمارت اربابی، «گابریل بِتِرِج» که پیرمردی است مبادی آداب، فوق‌العاده شیرین‌سخن، عاشق و شیدای رمان «رابینسون کروزو» و یادآور شخصیت اصلی رمان «بازمانده روز» نوشته ایشی‌گورو؛ (3) دخترعمه میس راشل، یعنی «میس کلاک» که دوشیزه‌ای است به‌شدت پایبند به مظاهر دینی و عضو چند انجمن خیریه، با بیانی سلیس و آغشته به حکایت‌ها و تمثیل‌های کتاب مقدس؛ (4) «ماتیو براف» وکیل باتجربه و عضو کانون وکلای لندن که به دلیل حضور در شهر، چیزهایی درباره الماس می‌داند که ساکنان خانه اربابی نمی‌دانند، با قلمی مستدل، دقیق و عاری از حشو یک حقوق‌دان؛ (5) پسرخاله میس راشل، یعنی «فرانکلین بلیک» که آورنده جواهر است.

(6) «روسانا اسپیرمن»، دختری جوان با سابقه‌ای مشکوک که یکی از خدمتکاران ساده عمارت است و نویسنده یک نامه بسیار مهم، با انشایی معمولی و صمیمانه؛ (7) «اِزرا جنینگز»، دستیار پزشک که بار روایت بخش‌های علمی داستان بر دوش اوست، با قلمی که رنگ‌وبوی مقاله‌نویسی علمی دارد. ضمنا او تمام عمر خود را صرف نوشتن کتابی پیرامون مغز و اعصاب کرده است که شاید هرگز تمام نشود (ص520)؛ (8) کارآگاه بامزه و باهوش اسکاتلندیارد، گروهبان «ریچارد کاف» که پس از بازنشستگی، چند صفحه‌ای راجع به ماجرای گم شدن الماس می‌نویسد (ص618 تا 631). ناگفته نگذاریم که ایشان، در روایت سایر راویان و در طول داستان حضوری پررنگ دارد؛ (9) پزشک «تامس کَندی»، مرشد روای هفتم که در اواخر رمان، نامه‌ای سه صفحه‌ای از او می‌خوانیم و سرانجام رمان با سه نامه و گزارش خیلی مختصر به پایان می‌رسد، به ترتیب از کارمند زیردست گروهبان کاف، ناخدای یک کشتی و سیاحی انگلیسی که به قول خودش، یک آدم نیمه‌وحشی است (ص641).

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...