یادداشتی به مناسبت ۹۱ سالگی | هنرآنلاین


استاد دست‌غیب را بیش از نیم قرن است که می‌شناسم، پیش از کرونا هر هفته به دیدار ایشان می‌رفتیم، پیش از این‌ها هم نیز همراه با رایحه مظفریان، در گفت‌وگوی مفصلی با استاد در عرض و طول چند سال کتاب قطور ۵۵۰ صفحه‌ای «جدار شیشه‌ای» را بر بساط نشر نشاندیم.

عبدالعلی دست‌غیب

استاد دست‌غیب در نصاب سال عمر خود کتاب، چاپ و منتشر کرده است که بهترین آن‌ها کتاب‌های پنج جلدی قطور و وزین «از دریچه نقد» است. نقدهای استادانه منحصر به دوران معاصر نمی‌شود، ایشان بر ادبیات کهن و آن سوی مرز هم اشراف دارند و بر قله‌های قدیم و جدید نقد و تحلیل و ترجمه نوشته‌اند.

از نگاه من، استاد دست‌غیب بعد از نیما، استاد رضا براهنی و محمد حقوقی، بیشترین حق را بر نقد و ادبیات ایران دارند. این ناقدان بی‌تردید در برکشیدن شاعران و نویسندگان بزرگ معاصر نقش بزرگی داشته‌اند.

نقدهای براهنی و دست‌غیب به تبعیت از فاطمه‌ سیاح در اوان کار، لوکاچی و ایدئولوژیک و رئالیسم - سوسیالیستی بودند، براهنی رو سوی تروتسکی، معاون لنین داشت و دست‌غیب رو به سمت اندیشه‌های معاون دیگر لنین، استالین داشت ولی محمد حقوقی، ناقدی ساختارگرا بود.

براهنی و دست‌غیب بعد از فروپاشی شوروی، نقد ساختارگرا و فرمیک و فلسفی‌ را بر نقد مسئولیت‌گرا و متعهدانه علاوه‌ کردند.

براهنی در دهه‌ هفتاد نقدی در کتاب «خطاب به پروانه‌‌ها» نوشت با نام و عنوان «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم» و دست‌غیب نقدی در کتاب از دریچه نقد نوشت که: «تو کی شاعر بوده‌ای که اکنون شاعر غیر نیمایی شده‌ای».

دست‌غیب نگاه پسامدرانه براهنی را به چالش طلبید ولی پس از مدتی در نقد مبسوطی که بر اشعار باباچاهی و پگاه احمدی نوشت، شاعران پسامدرنیستی را تایید کرد.

این هر دوان هیچ وقت از نقد همدیگر دست برنداشتند.

در واقع استاد دست‌غیب هماره خودش را هم به نقد می‌کشد. او زمانی بر نیما، توللی، شاملو، اخوان‌ثالث، نصرت رحمانی، نادر نادرپور و امثالهم مطالبی تند و آتشین نوشت ولی بعد از آن از موضع خود دست برداشت و مطالب خود را هرس کرد.

دست‌غیب بی‌رحمانه، خودش را هم به صلابه می‌کشد. قله‌های ادبیات ایران، مثل مولوی، سعدی و حافظ را هم نقد می‌کند ‌از نگاه او هیچ شاعر و نویسنده‌ای نباید از تیغ نقد رهایی یابد.

او هنوز بر این باور است‌ که در مقابله‌ با شاعران و نویسندگان باید از موضع بالا لب به سخن گشود و نباید اهمال کرد، هماره به این نگارنده می‌گفت: «چنان بر سرش بزن که بلند نشود» و من، بیت حافظ را می‌خواندم که: «چرا به یک نی قندش نمی‌خرند آن کس / که کرد صد شکر افشانی از نی قلمی».

استاد دست‌غیب اما در زندگی شخصی‌اش بسیار رئوف و مهربان و سخی است. یک کتاب باز حرفه‌ای است. تمام ملک و دارایی و هم و غم خود را صرف کتاب کرده است. با کتاب زنده است و با کتاب نفس می‌کشد و در نهایت کتاب می‌شود و بر صحیفه ادب و فرهنگ ایران می‌ماند.

بعضی‌ها استاد دست‌غیب را ناقدی انبوه‌ساز می‌دانند، مقصود این اشخاص تنبل این است که تولید انبوه می‌کند و احتمالا مطالب تکراری می‌نویسد. از نگاه این نگارنده این‌طور نیست، اغلب نقدهای استاد دست‌غیب متنوع و فراگیر است. در هر نقد دست‌غیب نکته‌های بدیع و تازه یافت می‌شود. استاد دست‌غیب را دوست می‌دارم هر چند بعضی از نظریات و کارهای او را دوست ندارم.

میلاد این مرد بزرگ و صادق و صمیمی را به جامعه ادبی ایران صمیمانه شادباش می‌گویم.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...
به قول هلدرلین، اقامت انسان در جهان شاعرانه است... شعر در حقیقت تبدیل ماده خامی به نام «زبان»، به روح یا در حقیقت، «شعر» است. بنابراین، شعر، روح زبان است... شعر است که اثر هنری را از اثر غیرهنری جدا می‌کند. از این نظر، شعر، حقیقت و ذات هنرهاست و اثر هر هنرمند بزرگی، شعر اوست... آیا چنان‌ که می‌گویند، فرازهایی از بخش نخست کتاب مقدس مسیحی که متکی بر مجموعه کتب مقدس یهودیان، یعنی تنخ است، از اساطیر شفاهی رایج در خاور نزدیک اخذ شده یا خیر؟ ...
یک تنش مفهومی هست بین «نامکان بودن» و «مکان سعادتمند». این می‌تواند پارادوکس معنایی ایجاد کند که قرار نیست جایی وجود داشته باشد که سراسر فضیلت باشد... با پیدا شدن امریکا ما با یک زمین جدید روبه‌رو هستیم... ایده رمانتیک امرسون این است که ما یک سه‌گانه داریم: خود، جامعه و طبیعت. زمانی ما می‌توانیم به تعالی برسیم که وحدتی ارگانیک بین اینها شکل بگیرد... اگر آلن‌پو به خود حمله می‌کند و نشان می‌دهد این خود نه می‌تواند وحدت‌بخش باشد و نه خود وحدت دارد‌، کار ملویل حمله به ضلع طبیعت است ...