داستان شهبانوی بختیاری | آرمان ملی


«ثریا» [Soraya : der Roman zum großen Fernseh-Ereignis] نوشته الکساندر شولر[Alexander Schuller] رمانی ا‌ست تاریخی با روایتی داستانی، به‌طوری‌کـه نمی‌توان به آسانی دریافت در این رمان، دوره‌ای از تاریخ پهلوی دوم به‌منزله موضوع کار نویسنده، در محـور داستان قرار دارد یا همه عناصر داستان به خدمت شولر درمی‌آید و تاریخ، به‌مثابـه حکمی فرعی، در پس داستان خودنمایی می‌کند؟! آمیزه‌ای خواندنی و پرکشش از داستان و تاریخ را در این رمان می‌توان دید كه به نوسازی شخصیت‌های شناخته‌شده از جمله محمدرضاشاه و مادر و خواهرانش، دکتر مصدق، آیت‌الله کاشانی و خلیل اسفندیاری (پدر ثریا که مدتی سفیر ایران در آلمان بود) و رزم‌آرا، زاهدی و...، و سلسله‌‌‌حوادثی از جمله کودتای 28 مرداد و فرار موقت شاه و نهضت ملی‌شدن نفت ایران و دخالت‌های کشورهای انگلیس، آمریکا، روسیه و... و عصر پادشاهی هفت‌ساله در زمانی که ثریا شهبانوی ایران بود، می‌پردازد.

«ثریا» [Soraya : der Roman zum großen Fernseh-Ereignis]  الکساندر شولر[Alexander Schuller]

بخشی از داستان به گذشته ثریا و دوران کودکی و جوانی وی در اروپا (آلمان، سوئیس و لندن...) و پیشینه پدری او که از بختیاری‌های اصیل است، می‌پردازد. کتاب «ثریا» (رویایی که به کابوس مبدل شد)، داستانی است واقعی از زندگی ثریا اسفندیاری که از 10 ‌سالگی وی- در اصفهان،۱۹۴۲- شروع شده و تا زمان جدایی وی از شاه ادامه دارد.
ثریا، بسان نامش، همانند ستاره می‌درخشید و تاج آسمان زندگی خانواده و نزدیکانش بود و گویی در طالعش از ابتدا شهبانویی تخت‌طاووس نوشته شده بود. ثریا در ۲۲ ژوئن ۱۹۲۳در اصفهان زاده شد. پدر ثریا، خلیل اسفندیاری، روزگار سیاسی آن زمان او را نیز که یک بختیاری بود، وادار به کوچ کرد و هنگامی که در برلین دانشجو بود با ایفا کارل، دختر بازرگانی آلمانی ازدواج کرد. شش سال بعد از تولد ثریا فرزند دوم آنان بیژن دیده به جهان گشود. ثریا و برادرش در همان خردسالی دریافته بودند که فرزند دو جهان گوناگون هستند و در میان کشمکش جهان باختری مادر و جهان خاوری پدر گیر کرده‌اند. در سال ۱۹۵۰، آن دو به تصمیم والدین‌شان، که بسیار دوست داشتند فرزندان‌شان در کنار زبان پارسی و آلمانی، زبان انگلیسی و فرانسه را هم بیاموزند، روانه لندن شدند. در آنجا ثریا پنهانی در دوره‌های بازیگری نیز شرکت کرد. وی به دنبال رسیدن به یک بانوی کامل اروپایی بود، نه در پی زنان سنتی ایران.

در آن دوران، پهلوی نیز به یک پادشاهی استوار و پسری برای ولیعهدی نیاز داشت. از آن رو شمس، خواهر شاه، ثریا را - بعد از فوزیه- برای برادرش نشان کرد. از دید خانواده اسفندیاری این گزینش جهت آشتی خاندان پهلوی با بختیاری‌ها بود و برای ثریا تصمیم‌گیری دشوار بود و نمی‌دانست چه کند، ازدواج با پادشاه ایران برایش مانند یکی از افسانه‌های هزارویک‌شب بود، درحالی‌که او کمابیش اروپایی شده بود. شاه بعد از دیدار نخست با وی بیش از پیش دریافت که ثریا همان بانویی است که در پیاده‌کردن برنامه‌هایش او را یاری خواهد رساند و او را مهمان سروده‌ای از سعدی کرد: «چو می‌ندیدمت از شوق بی‌خبر بودم/ کنون که با تو نشستم از ذوق بی‌خبرم.»

ثریا در مدت کوتاهی پس از دیدار شاه و در ۱۸ سالگی در سال ۱۹۵۸ با وی ازدواج کرد. از دید ثریای داستان، اگر همسرش می‌خواست فرمانروای توانگری باشد، یکی از نخستین شرط‌های لازم را کم داشت که چیزی جایش را پر نمی‌کرد: «کودکی خوب و خوش.»
بعد از ازدواج ثریا دریافت که دربار پهلوی بیشتر به لانه‌ مار شبیه است تا به کاخی افسانه‌ای و از نزدیک با دشواری‌های فراروی کشور آشنا شده و بر آن شده بود که بانویی روشن‌اندیش و یاری‌ستوده در کنار شاه باشد نه یک عروسک قشنگ درباری...

شولر، روایـت این دوره تاریخی را با بیان ظریف و هنرمندانه خود می‌پرورد. باید دانست كه وی از برخی اشخاص غیرتاریخی نیز در بیان این روایت سود می‌جوید و حوادث و تحولات تاریخی را به نحوی كه در دید و زندگی شخصیت‌های تاریخی منعكس می‌شود، به تصویر می‌كشد. البته این حوادث و تحولات همواره رنگی از تخیل نویسنده را نیز به خود می‌گیرد.
کتاب «ثریا» دوره‌ای از تاریخ را دستمایه كار خود قرار می‌دهد كه دو فرهنگ (اروپایی و ایرانی) در حال ستیز و جدال با یکدیگرند. نویسنده با استفاده از این واقعیت، «اشخاصی داستانی» را خلق می‌كند و این اشخاص را وامی‌دارد تا در میان «شخصیت‌های واقعی تاریخی» شروع به زندگی و فعالیت كنند و در حوادث واقعی تاریخی شركت جویند. این اشخاص داستانی از حوادث تاریخی كه بر مردم آن دوران تأثیر گذاشته، به‌شدت تأثیر می پذیرند و درباره آن سخن می‌گویند، درنتیجه دوران گذشته از طریق روابط و مناسبات مستقیم و نزدیك این اشخاص، به نمایش گذاشته می‌شود، از جمله عمه‌شوکت، فروغ، لیلا و بیژن برادر ثریا.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...
تراژدی روایت انسان‌هایی است که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، اما داستان همه‌ی آنهایی که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، تراژیک به نظر نمی‌آید... امکان دست نیافتن به خواسته‌هامان را همیشه چونان سایه‌ای، پشت سر خویش داریم... محرومیت ما را به تصور و خیال وا می‌دارد و ما بیشتر از آن که در مورد تجربیاتی که داشته‌ایم بدانیم از تجربیات نداشته‌ی خود می‌دانیم... دانای کل بودن، دشمن و تباه‌کننده‌ی رضایتمندی است ...