شنیدن صدای شکسته‌ شدن | آرمان ملی


«از شدتِ عصبانیت دلم می‌خواست بروم کلِ ظرف‌های خانه را بشکنم، فکر می‌کردم تنها چیزی که کمی آرامم می‌کند، شنیدنِ صدای شکسته‌شدن ِ ظرف‌هاست، ولی بازهم جراتش را نداشتم.» داستان «سنگ لحد» در خیال و وهم و سکون و تجسم است که هویت پیدا می‌کند در تجسمی برای راوی، خالی‌شدنی را در پی دارد و با ترس در آغازش شروع می‌شود. ترسی‌ که نویسنده امیدوار است بدل به واقعیت نشود؛ چیزی که پیشتر اتفاق نیفتاده اما نویسنده نمی‌داند و آرزومند است که بدل به واقعیت نشود بااین‌حال میان خواسته او و آن‌چیزی که در داستان رخ می‌دهد، تفاوت وجود دارد.

سنگ لحد ساسان فقیه

راوی «سنگ لَحَد» چهارده سال پیش پدر خود را از دست داده و تنها فرد زندگی‌اش مادرش است. او یک‌روز که همه نحسی‌های ممکن به سرش نازل می‌شوند، روی پیامگیر تلفن خانه‌اش پیامی عجیب می‌شنود. دختری که او را دوست دارد، پیام فرستاده و گفته صدای عجیبی تمام دیشب از پنجره اتاقش شنیده‌ می‌شده ‌است. او با شنیدن صدای عجیب، می‌ترسد و هول می‌کند. او این‌ صدا را چهارده سال پیش کشته و دفن‌کرده. حالا باید برود و زمین را بکند تا ببیند جنازه هنوز آنجاست یا نه و این ارتباط مستقیمی با «سنگ لَحَد» دارد؛ سنگی که در مزار کار می‌گذارند تا درگذشته نتواند وقتی روحش بیدار شد و خواست جسم را به حرکت دربیاورد توان این کار را پیدا کند و با خوردن سرش به آن متوقف شود:

«بالای سرش سنگ لحد نگذاشته بودم. اگر روحش می‌خواست بیدارش کند دیگر چیزی نبود تا سرش به سنگ بخورد و من دیگر مطمئن شده ‌بودم که بالاخره از خاک برخاسته تا دوباره به زندگی‌ام نحسی بزند.»

شهر، پل، تنهایی، زندان تنهایی و چراغ اولین خانه‌ای که روشن می‌کنی و اولین ساکنش می‌شوی و حال هراس باخودبودن و مجازات باخودبودن و بودن چراغ که تجلی امید است نفس‌کشیدنی که حضور را معنا می‌بخشد در زندگی که یک اتفاق می‌تواند به‌آن جان بدهد زندگی راوی را شکل می‌دهد و روز خوب را برای او رقم می‌زند. برای راوی که اولین‌بار به جای وصال، ترس را روی پل تجربه می‌کند.

گذشته و حال و برگشت توامان، مضمون اصلی داستانی را تشکیل می‌دهد که ارتباط محور است: «مامان مثلِ همین پلِ آهنی است و من چالوس. بدون مامان من نمی‌توانم.»

ساسان فقیه دانش‌آموخته کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی است و تصویر و کارکردش را به‌خوبی می‌شناسد و همین‌شناخت به او در تصویرسازی کمک کرده و نمونه‌وار می‌توان به توصیف درخشانی که او از تنهایی می‌کند اشاره کرد: «سخت‌ترین جای تنهایی که اتفاقا هرروز خودش را به رخ آدم می‌کشاند همین‌جاست که کسی در خانه انتظارت را نمی‌کشد، فکر می‌کنم این مهم‌ترین لحظه‌ای است که به این باور می‌رسی که حالا فقط خودت برای خودت مانده‌ای.»

داستان از صدا سخن می‌گوید. صدایی که در ذهن، در زمان، در سکوت و در لحظه واحد می‌گذرد و راوی را اسیر ذهنی خود کرده‌ و داستان را توام با خلوت آزاردهنده‌ای که راوی با آن مواجه‌ است و می‌خواهد از آن بگریزد داستان را پیش می‌برد. حضور تلفن به‌عنوان وسیله ارتباط جمعی در شکست صدا درخور تعمق است و بااهمیت: «بابا هیچ‌چیزی نمی‌گفت و داشت می‌آمد جلو. من کنج دیوار اتاقم داشتم بغضم را پشتِ نفس‌های تند و منقطعم پنهان می‌کردم. مامان بیرونِ اتاق به فکر کوزه‌ شکسته‌اش بود. سکوت بابا از صدتا فحش و حرف و نفرین هم بدتر بود.»

سنگ‌بنای داستان در صدا شکل و در مرگ اوج می‌گیرد؛ نویسنده توانسته حس این لحظات را به‌خوبی در داستان دربیاورد و به مخاطب القا کند و با اینکه تکرار صدا در داستان زیاد است، اما مخاطب را اذیت نمی‌کند و این به خاطر تصویرهای خلاقه‌ای است که او می‌سازد، او می‌گوید، شاید بعضی از این لحظه‌های خاص را فقط برای دوست‌های نزدیکمان تعریف کنیم. به نظر می‌آید پای مخاطب در متن دخیل است و او جزو همین دوست‌های نزدیک برای راوی محسوب می‌شود و ادامه می‌دهد که بعضی از این تجربه‌ها هیچ‌گاه از ذهنِ آدم پاک نمی‌شوند، ولی با تمام وجود می‌خواهیم فراموشش کنیم و این نکته به ذهن متبادر می‌شود که راوی با بیان داستانش سعی می‌کند تا راهی برای فراموشی پیدا کند و در گستره‌ای دیگر، داستان و تعریف داستان زندگی‌اش، «سنگِ لَحَد» برای او محسوب می‌شود تا در جایی سرش به آن بخورد و تسلی آلامش را پیدا کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...
در طبقه متوسط، زندگی عاطفی افراد تحت تأثیر منطق بازار و بده‌بستان شکل می‌گیرد، و سرمایه‌گذاری عاطفی به یکی از ابزارهای هدایت فرد در مسیر موفقیت و خودسازی تبدیل می‌شود... تکنیک‌های روانشناسی، برخلاف ادعای آزادی‌بخشی، در بسیاری از موارد، افراد را در قالب‌های رفتاری، احساسی و شناختی خاصی جای می‌دهند که با منطق بازار، رقابت، و نظم سازمانی سرمایه‌دارانه سازگار است ...
صدام حسین بعد از ۲۴۰ روز در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳ در مزرعه‌ای در تکریت با ۷۵۰ هزار دلار پول و دو اسلحه کمری دستگیر شد... جان نیکسون تحلیلگر ارشد سیا بود که سال‌های زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه زندگی صدام کرده بود. او که تحصیلات خود را در زمینه تاریخ در دانشگاه جورج واشنگتن به پایان رسانده بود در دهه ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه‌اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود... سه تریلیون دلار هزینه این جنگ شد ...
ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...