آن ‌سوتر از جنایت | اعتماد


آخرین اثر سیامک گلشیری ما را با یک داستان جنایی روانشناسانه روبه‌رو می‌کند: «تصویر دختری در آخرین لحظه»؛ تصویری مخوف و به حتم به ‌‌یادماندنی.

سیامک گلشیری تصویر دختری در آخرین لحظه

دو ویژگی مهم داستان‌های جنایی معما و تعلیق آنهاست. نه تنها اسم داستان، شما را در تعلیقی خاص بین نگاهی عاشقانه و رومانتیک و نگاهی واقعی و رئال نگه می‌دارد، بلکه بلافاصله در صفحه اول شما را با لحظات حساس زندگی شخصیت محوری داستان، یک نویسنده داستان‌های جنایی، مواجه می‌کند. دیگر شک ندارید، قرار است یک داستان جنایی بخوانید. اما چطور؟

در صفحه دوم به معمای داستان برمی‌خوریم؛ مردی که مدت‌ها در کلاس‌های داستان‌نویسی شاگرد نویسنده بوده، از دزدیده شدن دخترعمویش، شقایق خبر می‌دهد و از او-نویسنده- می‌خواهد کمکش کند. از همان ابتدا سوالات بسیاری در ذهن خواننده شکل می‌گیرد و تعلیق‌ شروع می‌شود. اینکه چرا سراغ نویسنده آمده؟ چه کسی مظنون است؟ برای چه شقایق را دزدیده‌اند و سوالات بسیار دیگر.

چیزی که در سراسر این اثر به وضوح به چشم می‌خورد و به رویدادهای داستان کمک کرده، ایجاز در روایت است. ایجازی که در کنار رئالیسم گلشیری، رمز موفقیت او در به سرانجام رساندن این داستان است که پایبندی به اصل واقع‌گرایی ژانر جنایی است. داستان‌های این ژانر زمانی می‌تواند درست از کار در بیاید که نویسنده بتواند همه اتفاقات را باورپذیر جلوه بدهد و همین‌طور واکنش تک‌تک شخصیت‌ها را. تا خواننده مدام ذهنش درگیر اتفاقات شک‌برانگیز شود و تقریبا با دنیایی مواجه شود که هیچ چیز در آن قطعیت نداشته باشد. گلشیری توانسته در این داستان از همه این عوامل با وجود ایجاز در روایت به خوبی استفاده کند.

از دیگر دلایل موفق بودن این داستان، هنر نویسنده این ژانر است در روبه‌رو ساختن‌تان با شگفتی‌هایی که شما را مدام به بازی و چالش فکری می‌کشاند و درگیرتان می‌کند با ماجرای داستان. هر لحظه کدهایی دریافت می‌کنید، در مورد شخصیت‌ها و مظنون و پایان داستان حدس‌های مختلفی می‌زنید. اما داستان تنها یکی از حدس‌های شما را پیش می‌برد. شاید هم به راه خودش می‌رود راهی که شما هیچ آن را پیش‌بینی نکرده باشید. همین بازی زیرکانه و نوآورانه با کلمات و ماجرا شما را با هیجان جلو می‌برد و با شگفتی جدیدی روبه‌رو می‌کند.

تغییرات بسیاری را در روند داستان‌ مشاهده می‌کنید که در داستان‌هایی با ژانرهای دیگر دیده نمی‌شود. همین چرخش‌ها و عدم قطعیت پیش‌بینی‌ها باعث جذابیت این داستان شده است. داستانی که قصه‌گو و خواننده هر دو باید در کنار روند منطقی روایت‌گری داستان به نوعی درک و تغییر به‌طور همزمان برسند. در بسیاری از لحظات داستان شما در مرز بین مرگ و زندگی شخصیت‌ها قلب‌تان به تپش می‌افتد. گاهی از زنده ماندشان نفس بلندی می‌کشید و گاهی آهی از عمق وجود برمی‌آورید.

کسی که با دیگر نوشته‌های سیامک گلشیری دست و پنجه نرم کرده باشد، به خوبی می‌داند او در خلق آثار ژانر وحشت برای نوجوانان متبحر است. خلق این صحنه‌ها چنان در تار و پود ناخودآگاه این نویسنده تنیده شده که حتی در این اثر جنایی نیز دست از سر شما و خودش برنمی‌دارد. با ایجاد صحنه‌های رعب‌آور و واقعی در روند داستان شما را با ترس روبه‌رویی با یک جانی، یک دزد به تپش قلب و عرق سرد وامی‌دارد.

رگه‌های وحشت کم‌کم و بدون هیچ عمل ناباورانه و خیالی، چنان ترسی به جانتان می‌اندازند که نه تنها جنایت که در پایان کار فراجنایتی را جلوی چشمان‌تان می‌گشاید. جانیانی چنان نزدیک که پس از ارتکاب جنایت به سراغ‌تان آمده و طرح یک توطئه و جنایت دیگر را می‌کشند.

داستان به ‌شدت به مساله آسیب‌شناسی اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه نظر دارد و با فرو بردن خواننده در لایه‌های شخصیت‌ساز هر یک از شخصیت‌های داستان، ابعادی از رنج به‌جا مانده از این جنایت را در وجودتان ته‌نشین می‌کند. همین جاست که گلشیری دین خود را به این ژانر به خوبی ادا می‌کند.هسته اصلی داستان‌های این ژانر از دل جامعه استخراج می‌شود و غالبا مسائل اجتماعی همان جغرافیا را تعریف می‌کند. از همین رو، به خواننده فرصتی می‌دهد تا با چهره دیگری از شخصیت‌ها و فرهنگ‌ها آشنا شود. ژانر جنایی، گونه‌ای از داستان است که در آن، جنایت و انگیزه‌هایش از بعد روانشناسانه مورد واکاوی قرار می‌گیرد. پس بحق به انتخاب شایسته نویسنده برای انتخاب بهترین گونه ادبی در بازنمایی لایه‌های زیرین جامعه‌اش باید دست‌مریزاد گفت.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...