عصیان مالیخولیا | اعتماد


«علیه افسردگی ملی: مه ‌68 در فرانسه و معنای سرپیچی» [Revolt, she said یا L' avenir d'une révolte] اثر ژولیا کریستوا [Julia Kristeva] پس از «ملت‌هایی بدون ملی‌گرایی» (شوند، 1395) دومین اثری است که به همت همین مترجم در ماه‌های اخیر از این فیلسوف فرانسوی منتشر شده است، به ابعاد اجتماعی-سیاسی‌تر اندیشه او می‌پردازد. در این کتاب کریستوا از خلال بررسی جنبه‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جنبش مه 68 به یکی از مهم‌ترین مفاهیم جریان فلسفی معاصر یعنی مفهوم «سرپیچی» (revolt) می ‌پردازد و نشان می‌دهد که کاربست و ابقای آن تا چه اندازه می‌تواند برای سوژه‌های امروز اهمیت داشته باشد.

علیه افسردگی ملی: مه ‌68 در فرانسه و معنای سرپیچی» [Revolt, she said یا L' avenir d'une révolte] اثر ژولیا کریستوا [Julia Kristeva]

این فیلسوف فرانسوی، بخش مهمی از آثار خود را صرف پروراندن معنایی از امر سیاسی می‌کند که از جهات مختلف با برداشت‌های متعارف از آن تفاوت دارد. سیاستی که کریستوا در نظر دارد، بیش از آنکه به کنش سیاسی بیرونی و جمعی ارتباط داشته باشد، به درون سوژه‌ها معطوف می‌شود و حاکی از پذیرش دیگربودگی در مرزهای خودبودگی است؛ یا پذیرش هر عنصری که هویت منسجم و یکپارچه هویت فردی- ملی را مختل کند. فعالیت روانکاوانه کریستوا به عنوان روانکاوی عملی او را به این اندیشه سوق می‌دهد که نخستین و اصیل‌ترین عمل سیاسی پذیرش ساحت ناشناخته و بیگانه ناخودآگاه به عنوان دیگری درون و سپس تصدیق غرابت درونی نهفته در هویت روانی است. باری، تصدیق عناصری از این دست به‌واسطه مکانیسمی صورت می‌گیرد که کریستوا آن را سرپیچی می‌نامد. به طور معمول ایده سرپیچی در سنت غربی با جریان‌های سیاسی معطوف به انقلاب سیاسی یکسان فرض شده است.

در واقع، اغلب سرپیچی و عصیان به فعالیتی تعریف شده که برای متزلزل ساختن قوانین حاکم در جهت استقرار قواعدی جدید صورت می‌گیرد. در مقابل، کریستوا با بررسی ریشه‌شناختی این مفهوم برداشت دیگری از آن را مطرح می‌کند. ریشه واژه سرپیچی سانسکریت و به معنای نوعی چرخش، بازگشت، نوسازی و دور زدن است. سرپیچی مجال دادن به دیگری برای تاختن بر همسانی و وحدت است و در قالب فرآیندی دیالکتیکی و دایمی تحقق می‌یابد. از نظر کریستوا سرپیچی چیزی نیست جز جریان بی‌پایان پرسشگری و تخطی که به بقای زندگی روانی کمک می‌کنند. یا اگر از تعبیر خود کریستوا استفاده کنیم، سرپیچی «شرط ضروری حیات روانی ذهن و جوامع است» و این از آن روست که «شادمانی تنها به قیمت سرپیچی به دست می‌آید.»

به اعتقاد کریستوا هر کنش سیاسی که بکوشد نظمی جدید را جایگزین نظم پیشین کند به آرمان خود خیانت کرده است. اکثر جنبش‌های سیاسی کوشیده‌اند ارزش‌های پیشین را منسوخ کرده و ارزش‌های جدیدی را جایگزین آن کنند. اما مشکل از جایی آغاز می‌شود که نظام جدید نمی‌خواهد از ارزش‌ها و قواعد خود پرسش کند. کریستوا انقلاب فرانسه یا انقلاب روسیه را مثال می‌زند که هر یک به ترتیب پس از متزلزل ساختن ارزش‌های رژیم پیشین و جهان بورژوایی قدیم پرسش کردن از ارزش‌های جدید خود را از یاد بردند و خود به نظام‌هایی تمامیت خواهانه بدل شدند؛ یعنی به چیزی بدل شدند که خودشان در جهت آزادی‌خواهی در آغاز قصد مبارزه با آن را داشتند. در مقابل، کریستوا با بازخوانی آگوستین اشاره می‌کند که سرپیچی حرکتی است مربوط به واکاوی و بازجویی از خویشتن برای خطر کردن و شوراندن دایمی اموری چون خواست، حافظه و اندیشه. علاوه بر آگوستین، کریستوا رد این مفهوم را تا هگل، افلاطون و حتی فروید پی می‌گیرد و اشاره می‌کند که نزد همه این متفکران شکلی از سرپیچی وجود داشته که امکان بازنگری و خوداندیشی را فراهم می‌ساخته است.

کریستوا می‌گوید، وقتی کسی وارد عرصه سیاست می‌شود، به سختی می‌تواند از دگماتیسم بگریزد. با مروری کلی، می‌توان دید که بسیاری از جنبش‌های سیاسی عاقبت در دام جزمیات و دگماتیسم افتاده‌اند. کریستوا می‌پرسد، آیا این به معنای آن است که سرپیچی تنها در قالب کنشی فردی و شخصی روی می‌دهد و تنها در هیات هنر، آفرینش‌های ادبی یا تصویری بروز می‌کند؟ او می‌گوید، تاریخ سیاسی نشان می‌دهد که بهترین اشکال سرپیچی نه در عرصه‌های سیاسی، بلکه در عرصه‌های هنری- زبانی روی داده‌اند. حتی می‌توان گفت جنبش‌های سیاسی با وجود وعده‌ها و امیدهای اولیه خود به سختی فضای آزادی را باز می‌گذارند و به اعتقاد او این وضعیت در مورد بسیاری از جنبش‌های فمینیستی نیز صدق می‌کند. کریستوا مفهوم سرپیچی را از خلال بررسی جوانب مختلف جنبش مه 68 در فرانسه مطرح می‌کند. به اعتقاد او مه 68 روایتی بنیادین از آزادی به دست می‌دهد: آزادی نه برای ایجاد تغییر یا بهبودی شرایط، بلکه آزادی برای سرپیچی، برای به پرسش کشیدن چیزها. بنابراین، پرسش کردن از قوانین و هنجارها که در جریان مه 68 روی داد حاکی از حقی بنیادین و لحظه‌ای حیاتی در شکل‌گیری سوژه‌ها و جوامعی سیال و پویاست.

کتاب «علیه افسردگی ملی» در قالب هشت گفت‌وگو به اندیشه‌ها، مفاهیم و حتی تجربیات شخصی کریستوا در جریان سال‌های 68 می‌پردازد و روایتی جذاب و خواندنی از ابعاد سیاسی و فلسفی تفکر او به دست می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...