انسان‌ علیه انسان‌ | سازندگی


آیا یک انسان رذل می‌تواند خود را به‌عنوان قهرمان ثابت کند؟ با خواندن رمان کوتاه «ژنرال دلا رُوِره» [General della Rovere] نوشته ایندرو مونتانللی [Indro Montanelli] می‌توان با صدای بلند گفت بله! زیرا فطرت انسان متشکل از تضادهاست و هیچ فردی نیست که باوری عینی و خلل‌ناپذیر داشته باشد، مخصوصا در زمان جنگ که مهم تطبیق با شرایط به امید نجات نژاد است. به همین دلیل، رمان کوتاه مونتانللی را گاها یک اثر سیاسی‌اخلاقی می‌نامند؛ زیرا به‌طور کلی پرجنب‌وجوش است و علاوه بر بررسی مقاومت پس از جنگ، ماهیت اخلاقی بشر را واکاوی می‌کند.



نکته بارز دیگر اینکه مونتانللی همیشه یک روزنامه‌نگار مستقل بوده است. به عقیده او جنگ داخلی، که پس از 8 سپتامبر 1943 در ایتالیا بین فاشیست‌های نازی و پارتیزان درگرفت، درگیری بین فرشتگان و شیاطین نبود، بلکه بین انسان‌ها بود. همه آنها معتقد بودند کار درست را انجام می‌دهند. مونتانللی برای نوشتن کتاب، کار عجیبی انجام می‌دهد: او فیلمنامه فیلم روسلینی را که در سال 1959 در سینماها اکران شده بود به رشته تحریر درمی‌آورد. داستان رفتار قهرمانانه جوانی شیاد را روایت می‌کند که تا زمان اعدام نقش ژنرال اعلیحضرت را بازی می‌کرد. با وجود این، متن مونتانللی برخاسته از یک ضرورت تاریخی نیست، بلکه برخاسته از میل به ادبیات و تحریک است.

مونتانللی در سه فصل، مصیبت‌های کلاهبردار جیووانی برتونه را روایت می‌کند. صفحات اول در جنوای اشغال‌شده توسط نازی‌ها اتفاق می‌افتد، جایی‌که برتونه اقوام اخراج‌شدگان را فریب می‌دهد و خود را به‌عنوان سرگرد فابیو گریمالدی نشان می‌دهد و قول می‌دهد شرایط زندان را بهتر کند، حتی گاهی اوقات آزادی زندانیان را بهبود ببخشد. تجارت برتونه که اغلب با غذا پرداخت می‌شود (خانواده‌ها در طول جنگ پول کمی داشتند)، رگ حیات او را با نازی‌ها شکل می‌دهد.

در ادامه سرهنگ مولر به برتونی دو گزینه پیشنهاد می‌دهد: کلاهبردار می‌تواند بین یک محاکمه نظامی (تیراندازی) و یک زندانی راحت در زندان سن‌ویتوره با هویت جعلی یک ژنرال نجیب ایتالیایی، دلارُوِره، یکی را انتخاب کند. برتونه گزینه دوم را انتخاب می‌کند. در اینجا او باید تظاهر کند که یک رهبر مقاومت است، و تا حد امکان اطلاعات پارتیزان‌های بازداشت‌شده را به سرقت ببرد. در ابتدا، به‌نظر می‌رسد این طرح کار می‌کند. سرهنگ مولر از او خوشش می‌آید و همدستی خاصی بین آن دو برقرار می‌شود. اما پس از چند هفته بازداشت، برتونه آنقدر در نقش ژنرال دلارُوِره قرار می‌گیرد که کاملا با او همذات‌پنداری می‌کند. او درام زندانیان را واقعیتی می‌داند که بیش از پیش به او مربوط می‌شود. حس انسانیت در روح او پدیدار می‌شود و در پایان او را به سمت یک حرکت قهرمانانه و غیرمنتظره سوق می‌دهد که با آن می‌تواند وجودی حقیر را نجات دهد. یعنی برتونه در زندان نقش خود را عالی اجرا می‌کند، به‌طوری‌که تحسین همه زندانیان - از جمله ایندرو مونتانللی را برانگیخته است. قهرمان کتاب دوباره متولد می‌شود: از یک بزهکار بدبخت به یک ژنرال باشکوه. عنصر جالب این است که تغییر نه‌تنها بیرونی بلکه درونی نیز هست.

به‌طور کلی، ژنرال دلا رُوِره که توسط روزنامه‌نگار ایندرو مونتانللی به‌کار گرفته شده، شخصیتی است که واقعا وجود داشته و خودش در زندان سن‌ویتوره با او آشنا شده. شخصی بزدل و سپس مبدل به فردی نجیب، یعنی انسانی که دوباره شخصیت، فضیلت و خلق‌وخوی خود را کشف می‌کند؛ بنابراین داستان مَثَل مردی را توصیف می‌کند که «شخصیتی پست، دلال محبت، کلاهبردار... و سپس انسانی بهتر، بسیار بهتر از آنچه که زندگی کرده بود، زاده می‌شود.» و احتمالا به همین دلیل است که تاریخ حساسیت ما را لمس می‌کند: همه ما از جهات مختلف و با تفاوت‌های لازم کمی برتونه هستیم، با بزدلی‌ها، کاستی‌ها و ریزه‌کاری‌هایمان که دوست داریم یکباره با یک حرکت قاطع آنها را پاک کنیم.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...