رؤیای رهایی | شرق


«دیار خوابگردی» [Terra sonâmbula] اولین رمان میا کوتو [Mia Couto]، نویسنده موزامبیکی است که به‌تازگی با ترجمه مهدی غبرایی توسط نشر افق به چاپ رسیده است. میا کوتو بیست‌وهشت سال پیش «دیار خوابگردی» را نوشت و هنوز که هنوز است درخشان‌ترین کار اوست و تا به حال به زبان‌های مختلفی ترجمه شده ‌است. این کتاب در سالی نوشته شد که جنگ داخلی موزامبیک به پایان رسید و داستانی در میانه جنگی است که حدود یک میلیون کشته بر جای گذاشت و یک کشور را به نابودی کشاند. میا کوتو جزء مهم‌ترین نویسندگان قاره آفریقا و همچنین تأثیرگذارترین نویسنده در کشور موزامبیک است.

دیار خوابگردی [Terra sonâmbula] میا کوتو [Mia Couto]

«دیار خوابگردی» روایتی هولناک از ویرانی‌ و جنگ داخلی در دل کشور موزامبیک و استقلال بربادرفته این کشور است که نویسنده آن را در یازده فصل نوشته است. «دیار خوابگردی» قصه نابودی امیدهای مردمان یک کشور است. فصل اول این رمان که «جاده ویرانی» نام دارد، شروعی غافلگیرکننده‌ست، خیرگی به یک مغاک بی‌انتهاست. همه چیز از یک اتوبوس نیمه‌سوخته شروع می‌شود و دو روایت کم‌کم رمان را پیش می‌برند. «مویدینگا» و «طاهر» که پیرمردی است که به مویدینگا صحبت‌کردن می‌آموزد و در برابر خطرات از او مراقبت می‌کند و داستان «کیندزو» که از بازماندگان جنگ است و به دنبال عشقی سرگردان است و می‌خواهد به جنگ با ظلم برود. این دو داستان در راستای هم پیش می‌روند تا جایی که به هم پیوند می‌خورند. در فصل اول میا کوتو، ویرانی تدریجی جاده‌ای را نشان می‌دهد که برای زنده‌ماندن در آن فقط باید حرکت کرد؛ آن‌هم بدون هیچ امیدی برای رسیدن به جاده‌ای دیگر. ایستادن در اینجا یعنی مرگ. این مسیر بی‌‌انتها چشمان ما را در برابر یک فاجعه انسانی می‌گشاید. در این فصل آمده است: «چشم‌انداز به اندوه آمیخته بود، چنان‌که کسی تاکنون نظیر آن را ندیده بود. رنگ‌هایش به سق دهان می‌چسبیدند؛ رنگ‌هایی چرک، آن‌چنان کثیف و چرک که هر تازگی و طراوتی را از دست داده بودند و دیگر یارای آبی‌شدن نداشتند. اینجا آسمان تصورناپذیر شده بود و موجودات، حلقه‌به‌گوش و تسلیم مرگ، به زمین خو گرفته بودند. جاده‌ای که اکنون پیش چشم ما گسترده است به جاده دیگری برنمی‌خورد. فرسوده‌تر از قرن‌ها، یکه‌ و تنها، بار همه مسافت‌ها بر دوش، دراز کشیده است. کنار جاده، اتومبیل‌های سوخته، بازمانده تاراج، در حال پوسیدن‌اند... پیرمرد و پسربچه‌ای در جاده به راه‌اند. سلانه‌سلانه گام برمی‌دارند، انگار از زمان تولد کارشان فقط سفر بوده است. مقصدشان نامعلوم است و بی‌سمت‌وسو، به انتظار آنچه پیش‌روست. از جنگ می‌گریزند؛ جنگی که همه کشور را آلوده کرده است».

میا کوتو در رمانش، تاریخ پر از بدبختی و فقر و قحطی بی‌سابقه در کشورش را روایت می‌کند. او نویسنده‌ای نیست که بخواهد تنها از افتخارات تاریخی کشورش بگوید، برای کوتو وضعیت اکنون کشور و مردمش مهم است و به همین خاطر است که نسبت «دیار خوابگردی» با واقعیت بسیار نزدیک است و این رمان از این حیث جزء رمان‌های رئالیستی مهم به‌حساب می‌آید. «دیار خوابگردی» رمانی با قصه‌های تودرتو و موازی‌ست که هر کدام به سمت نابودی در حرکت‌اند و اساس این رمان بر ویرانه‌های بازمانده از جنگ بنا شده است. میا کوتو، در سبک رئالیستی خاصی می‌نویسد انگار که واقعیت برای او همان کابوس‌های تکرارشونده باشد که ملتش آنها را در بیداری تجربه کرده‌اند. رئالیست جادویی او با آنچه در ادبیات آمریکای لاتین رایج است تفاوت بسیاری دارد و تلفیقی از سبک‌های گوناگون است که نویسنده در «دیار خوابگردی» به کار گرفته است. مویدینگا، پسری که شخصیت اصلی رمان است در یک فراموشی یکباره گرفتار شده است. مویدینگا حاصل ترومای ویرانی یک کشور است. این تروما یک ترومای جمعی است که در شخصیت مویدینگا انعکاس یافته است. لال از ترس و سرگردان از بی‌هویتی. او به همه جا و هیچ جا تعلق دارد. موزامبیک آنها قرن‌ها در استعمار گرفتار بوده و از هر طرف ضربه‌های سهمگینی به آن وارد شده و تا خواسته از گیجی و منگی ضربه و زخم پیشین رها شود؛ ضربه و زخمی به‌مراتب سخت‌تر و سنگین‌تر بر پیکرش زده شده است. اما در میان تمام این ناامیدی‌ها، میا کوتو امیدی برای گشایش و یافتن نجات باقی گذاشته است. این درک ناامیدی محض در دل رمان، مؤید سخن عجیب «یافتن امید در ناامیدی» است.

و «دیار خوابگردی» یک روزنه باریک ولی پرجان برای تابیدن خورشید امید بر کشوری است که مردمانش در خواب و بیداری، وحشت و سرگردانی را تجربه کرده‌اند. مویدینگا نمادی از زندگی گمشده نسلی است که در جنگ داخلی موزامبیک زیسته‌اند و طاهر پیرمردی آواره میان این جنگ است. هر کس در این بین در جست‌وجوی خانواده و قوم خود هست؛ خانواده‌ای که اصلا معلوم نیست زنده باشند یا نه. «دیار خوابگردی» تقلای شخصیت‌هایي است که در جست‌وجوی هویت خود هستند اما آن را نمی‌یابند و ناچار به جلو حرکت می‌کنند. رؤیا و خیال شاید تنها عنصر امیدبخش در «دیار خوابگردی» باشد که دست هیچ دیکتاتوری نتوانسته آن را نابود کند و این عنصر خیال، نجات‌بخش شخصیت‌های توسری‌خورده رمان است. والتر بنیامین معتقد بود اگر جادو نبود، اسطوره ما را می‌کشت. و «دیار خوابگردی» به‌نوعی فرار از اسطوره‌های قدرت و جامعه است. اسطوره‌هایی که با سازوکارهای سلبی خود زندگی را بر مردم حرام کرده‌اند و چنگال این اسطوره‌ها آنقدر قدرتمند است که هر چیزی که بخواهد جلوی آن بایستد یا فراتر از آن برود، نابود می‌کند. میا کوتو در «دیار خوابگردی» از عناصر جادویی و همچنین خیال‌انگیز برای فرار از قدرت اسطوره‌های حاکم بهره گرفته است. این جادو در ابتدا در بازگشت به طبیعت اتفاق می‌افتد؛ به طبیعتی وحشی و آزاد که قدرت مسلط هنوز آن را به طور کامل نابود نکرده است و همچنین استفاده از سنت‌ قبایل فراموش‌شده یا بهتر بگویم قبایل هضم‌شده در دل یک قدرت شبه‌نظامی. میا کوتو، اسطوره‌های قدرت را به شکل ارواح و اشباحی مسخ‌شده، نشان می‌دهد؛ ارواحی که همچنان مردم از آنها می‌ترسند. این قدرت جادو است، که شاید بتواند امیدی در دل یک نظم پولادین ایجاد کند. «دیار خوابگردی» ترسیم رؤیای رهایی یک کشور است که سعی می‌کند امیدی برای اندیشیدن به وضعیتی به غیر وضعیت موجود در روایتش ایجاد کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...