بعضی از مردم هنوز به تصویر هیتلر زاهد باور دارند و از آن به عنوان سلاحی علیه مذهب استفاده می‌کنند... پاپ بندیکت عضو پیشین جوانان هیتلر بود... پیشوا واقعا مذهبی ولی کاملا ضدمسیحی است. او در مسیحیت نشانه‌ای از نابودی می‌بیند... کدام توصیف از هیتلر درست است؟... او عیسای شلاق به دست را ستایش می‌کرد و او را جنگجویی آریایی می‌دانست که با یهودیان به اصطلاح اهریمنی مبارزه کرد ولی کاملا مخالف عیسایی بود که به پیروانش می‌گفت دشمنانشان را دوست بدارند


ضدمسیح | سازندگی


حدود دو هفته پیش سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه در حین پروپاگاندای جنگی علیه رئیس جمهور اوکراین جمله‌ای گفت که باعث تعجب بسیاری شد. او گفت: «اهمیتی ندارد که زلنسکی یهودی است چون هیتلر هم خون یهودی داشت.» ادعایی عجیب درباره هیتلر که واکنش مقامات رژیم صهیونیستی را برانگیخت. بنابراین بحث پیرامون دین هیتلر، مشاجره‌ آکادمیک عبثی بر سر گذشته‌ای پوسیده و نم کشیده نیست بلکه بحثی است که هنوز هم احساساتی شدید و عمیق را بر می‌انگیزاند.

دین هیتلر» [Hitler's religion the twisted beliefs that drove the Third Reich]  ریچارد ویکارت [Richard Weikart]

کتاب «دین هیتلر» [Hitler's religion the twisted beliefs that drove the Third Reich] نوشته ریچارد ویکارت [Richard Weikart] هم به باورهای هیتلر درباره دین پرداخته است اگر چه به این روایت شاذ درباره‌ی تبار احتمالی یهودی هیتلر اشاره‌ای نکرده است چون قائلان به آن بسیار انگشت شمار هستند. کتاب «دین هیتلر» با عنوان فرعی «باورهای تحریف شده‌ای که رایش سوم را به جنبش در آورد» توسط هما شهرام بخت به فارسی برگردانده شده و بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه آن را منتشر کرده است.

جدال داوکینر و پاپ بر سر دین هیتلر
ریچارد ویکارت در مقدمه کتابش بیان می‌کند بعضی از مردم هنوز به تصویر هیتلر زاهد باور دارند و از آن به عنوان سلاحی علیه مذهب استفاده می‌کنند و بعضی دیگر با ترس، فکر مذهبی بودن هیتلر را از سر می‌رانند. ریچارد داوکینز، یکی از معروف ترین ملحدان جهان با پاپ بندیکت شانزدهم بر سر هویت مذهبی هیتلر و نازیسم مباحثه کرد. بندیکت در سفر سال ۲۰۱۳ به بریتانیا از این کشور به دلیل مبارزه علیه استبداد نازی‌ها که قصد داشتند خداوند را در جامعه از بین ببرند، لب به تمجید گشود و به تندی از الحاد و سکولاریزم انتقاد کرد؛ داوکینز عصبانی شد و در مقاله‌ای این سخنان پاپ بندیکت را نقد کرد و نوشت: «رتزینگر [یعنی بندیکت] دشمن انسانیت است.» داوکینز به خوانندگان خاطرنشان کرد که بندیکت عضو پیشین جوانان هیتلر بود. بنابراین داوکینز باور داشت بندیکت باید محتاط‌تر باشد. او مصرانه اعلام کرد که هیتلر ملحد نبود بلکه کاتولیکی بود که خالصانه به خداوند ایمان داشت. مشاجره بر سر دین هیتلر از زمانی درگرفت که او در قامت یک شخصیت سیاسی برجسته در مونیخ اوایل دهه ۱۹۲۰ مطرح شد. دیدگاههای مذهبی آدولف هیتلر همیشه محل اختلاف بوده است. زیرا اظهارات او متناقض بودند. هیتلر آتئیسم را بزرگترین دشمن کمونیسم می‌دانست.

همه خدایی بودن هیتلر
کتاب ریچارد ویکارت صرفا به دین هیتلر می‌پردازد و آن را از چند نظر برای مخاطب مورد بررسی قرار می‌دهد. کتاب با مقدمه‌ای مفصل آغاز می‌شود و سپس عناوین را بررسی می‌کند. فهرست مندرج در کتاب عبارت است از: آیا هیتلر ریاکاری مذهبی بود؟ چه کسی دین هیتلر را تحت تأثیر قرار داده بود؟ آیا هیتلر ملحد بود؟ آیا هیتلر مسیحی بود؟ آیا هیتلر قصد نابودی کلیساها را داشت؟ آیا هیتلر یهودستیزی خود را از مسیحیت وام گرفته بود؟ هیتلر یک علوم غریبه گرا بود یا مشرک؟ پروردگار هیتلر که بود؟ آیا هیتلر آفرینش گرا [طرفدار نظریه‌ی آفرینش الهی] بود؟ آیا نظام اخلاقی هیتلر دین محور بود؟

هیتلر در دوازدهم آوریل سال ۱۹۲۲ در حضور جمعیتی در مونیخ اعلام کرد که مسیحی است: «احساسات مسیحی‌ام مرا در مقام یک مبارز به سوی پروردگار و منجی‌ام هدایت می‌کند... در مقام یک مسیحی وظیفه ندارم اجازه بدهم کسی مرا فریب دهد ولی وظیفه دارم برای حقیقت و آن چه درست است، یک مبارز باشم... و در مقام یک مسیحی نسبت به مردمم احساس وظیفه می‌کنم.» آنهایی که می‌خواهند اثبات کنند هیتلر یک مسیحی واقعی بود، اغلب به این عبارت ارجاع می‌دهند. ظاهرا نگرش آنها با روش عجیبی این است که هیتلر این را گفته، من باورش دارم، این (گفته) آن را حل و فصل می‌کند. البته خیلی راحت چیزهای دیگری را که هیتلر درباره خدا و مذهب گفته بود نادیده می‌گیرند.

یوزف گوبلز بر اساس گفت‌وگوهای مکرر و گسترده‌اش با هیتلر، بارها در دفترچه خاطراتش ثبت کرد که هیتلر ضد مسیحی است و می‌خواهد کلیساها را نابود کند. او چند روز پس از کریسمس سال ۱۹۳۹ با هیتلر صحبت کرد و بیان داشت: «پیشوا واقعا مذهبی ولی کاملا ضدمسیحی است. او در مسیحیت نشانه‌ای از نابودی می‌بیند. واقعا هم چنین بود. مسیحیان اقشاری‌اند که نژاد یهود را از خود بر جا گذاشته‌اند.» در واقع گوبلز مدعی بود که هیتلر مسیحیت را انکار کرد و قصد داشت آن را تضعیف کند.

کدام توصیف از هیتلر درست است؟ آیا ادعاهای آشکار او درباره مسیحیت صرف لفاظی ریاکارانه سیاستمداری فریب کار بود که رأی دهندگان را جلب می‌کرد یا گفته‌های ضدمسیحی او احساسات واقعی‌اش را نشان می‌داد یا حتی اینکه هیتلر بین سال های ۱۹۲۲ تا ۱۹۳۹دیدگاههای مذهبی خود را تغییر داد؛ به طوری که هر دو توصیف، بازتابی از دیدگاه واقعی او در آن زمان بودند؟ نویسنده درباره ملحد یا مسیحی بودن یا اعتقاد هیتلر به علوم غریبه گرا بحث می‌کند و می‌نویسد: «او ملحد نبود چون از صمیم قلب به وجود خداوند باور داشت. مسیحی نبود زیرا خدایی را که به آن باور داشت، عیسی مسیح یا خداوند کتاب مقدس مسیحی نبود و معتقد به علوم غریبه گرا نبود چون آشکارا باورهای علوم غریبه و اعمال عرفانی را انکار می‌کرد.»

ریچارد ویکارت در جمع بندی نظرات مختلف درباره دین هیتلر می‌نویسد: «پس از بررسی‌های دقیق نوشته‌ها، سخنرانی‌ها، شهادت همکاران هیتلر و نیز توضیحات مورخان دوران هیتلر، به این نتیجه رسیدم که دین هیتلر همه خدایی یا دست کم چیزی نزدیک به آن بود. او معتقد بود طبیعت یا کل کیهان خداوند است. تعبیر من نزد محققان امری شگفت آور نیست زیرا من، به هیچ وجه، اولین مورخی نیستم که به همه خدایی بودن هیتلر اشاره می‌کند. هر چند هنوز هم درباره این موضوع مخالفت‌هایی بین محققان وجود دارد و یقینآ عموم مردم بر سر این موضوع اختلاف نظر دارند. این کتاب با تحلیل مفصل و پایدار در باب دین هیتلر - در واقع گسترده ترین تحقیقات به‌روز و به زبان انگلیسی - این بحث را شفاف سازی می‌کند.»

ریچارد ویکارت در فصل چهارم کتابش با عنوان «آیا هیتلر مسیحی بود؟» نظرات صاحب نظران و مورخان مختلف را در این خصوص نقل کرده و در پایان به این نتیجه رسیده که هیتلر را نمی‌توان مسیحی دانست و می‌نویسد: «شواهد علیه هیتلر که در بخش اعظم بزرگسالی‌اش گونه‌ای از مسیحیت را پذیرفته بود، حائز اهمیت هستند. حتی با وجود آنکه او سعی کرد مسیحیت را که برای اهداف سیاسی خود به کار گرفته بود آشکار کند، هیچ کدام از دوستان و هم قطارانش او را مسیحی ندانستند. و حتی با وجودی که هرگز رسما کلیسای کاتولیک را ترک نکرد، شرودر ادعا کرد که او قول داده بود بلافاصله پس از جنگ از کلیسا کناره گیری کند تا نمادی برای طلوع دوران تاریخی تازه‌ای باشد. تمام همکاران نزدیک هیتلر با شرودر موافق بودند و شهادت دادند که هیتلر دشمن مسیحیت است. او عیسای شلاق به دست را ستایش می‌کرد و او را جنگجویی آریایی می‌دانست که با یهودیان به اصطلاح اهریمنی مبارزه کرد. ولی کاملا مخالف عیسایی بود که به پیروانش می‌گفت دشمنانشان را دوست بدارند و آن طرف صورتشان را برگردانند (تا سیلی بخورند). او حتی باور نداشت که مرگ عیسی اهمیتی به جز نشان دادن پیمان‌شکنی یهودیان داشته باشد و رستاخیز عیسی را باور نداشت. هیتلر در گفت‌وگوها و تک گویی‌های خصوصی‌اش از مسیحیت که از آن خاخام یهودی نیرنگ باز، پولس، پیروی می‌کرد، خرده می‌گرفت. به رغم گفته‌های ریاکارانه هیتلر در ملاء عام و با وجودی که احترام زیادی برای (نمونه یهودستیز) عیسی قائل بود، کاملا واضح است که هیتلر خود را مسیحی نمی‌دانست و ما هم نباید او را مسیحی بدانیم.»

آیا نازیسم دین است؟
بحث دیگری که نظر مورخان را به خود معطوف کرده، این است که آیا رژیم نازی باید در مقام «دین سیاسی» به کار رود. بیشتر افرادی که نازیسم را این چنین تفسیر می‌کنند، آن را جانشینی سکولار برای مذهب رایج اوایل قرن بیستم آلمان (یعنی مسیحیت) تعبیر می‌کنند. بعضی مورخان هم نازیسم را به صورت جنبش سیاسی صرف تلقی می‌کنند و به این سان کارآیی تحلیلی تفکر دین سیاسی را زیر سؤال می‌برند. از طرف دیگر، مورخانی مصرند که نازیسم نه نوعی شبه‌دین یا دین ساختگی، بلکه دینی تمام عیار بود. از آنجایی که این بحث بر فهم دین هیتلر تأثیرگذار است، ریچارد ویکارت در مقدمه کتابش خلاصه‌وار به آن اشاره می‌کند و معتقد است:

دین هیتلر» [Hitler's religion the twisted beliefs that drove the Third Reich] ریچارد ویکارت [Richard Weikart]

«پرواضح است که هیتلر و حزب نازی در سخنرانی‌ها، مراسم و گردهمایی‌های بزرگ، نمادها، واژگان و احساسات مذهبی خاصی را به خود اختصاص داده بودند. برای مثال در کنگره حزب نورنبرگ در جمعه شب سال ۱۹۳۶ حدود یکصد هزار رهبر سیاسی در (مقر) حزب در زیپلین فیلد جمع شدند... پیش از آنکه هیتلر از تریبون بالا برود و سخنرانی‌اش را ایراد کند، رهبر جبهه کارگر، روبرت لای ریاست حزب نازی را بر عهده گرفت و آن را «اقرار به ایمان» نامید. او گفت: در این ساعت مقدس و متبرک، جایی که یک کلیسای جامع بی پایان طاق خود را بر ما گسترانده و وارد بی نهایت شده، سوگند می‌خوریم. ما به خداوند آسمانها معتقدیم، خدایی که ما را آفرید، ما را هدایت کرد و از ما محافظت می‌کند، خدایی که تو را فرستاد، پیشوا، پیشوای من، به سوی ما (فرستاد)، تا آلمان را آزاد کنی. بنا بر گزارش رسمی نازی این «اقرار (به) ایمان» با غریوی از تأیید استقبال شد. از نقطه نظر نازی‌ها، زیبایی این اقرار کوتاه (به) ایمان در بیرون کلیسای جامع در این بود که می‌توانست به طور بالقوه نزد کسانی که به هر خدایی باور داشتند _ مسیحی، غیر مسیحی، خداپرست، خداآیین، یا همه خدایی _ گیرا باشد... هیتلر در سخنرانی‌اش پس از «اقرار (به) ایمان»ِ لای، این ایمان را کمی متفاوت تعریف کرد و رهبران حزب را تشویق کرد تا به فولک و مردم آلمان ایمان بیاورند.»

درباره نویسنده و کتابش
ریچارد ویکارت استاد تاریخ آمریکایی است و در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، استانیسلاوس تدریس می‌کند. او در سال های ۱۹۸۰ و ۱۹۸۹ کارشناسی و کارشناسی ارشدش را از دانشگاه مسیحی تگزاس دریافت کرد و دکترایش را در رشته تاریخ در دانشگاه آیووا به پایان رساند. ویکارت هم چنین مدافع طرح هوشمند و عضو ارشد مرکز علوم و فرهنگ مؤسسه دیسکاوری است. ریچارد ویکارت سال ۱۹۹۷ به هیات تحریریه «دسترسی به شبکه تحقیقاتی» Access Research Network پیوست، سازمانی غیرانتفاعی و آمریکایی که در زمینه علم، فناوری و جامعه از دیدگاه طراحی هوشمند اطلاع رسانی می‌کند. ویکارت بر ادعاهایی درباره تأثیر تکامل بر اندیشه اجتماعی و اصول اخلاقی تمرکز دارد.

چارلز بلینگر، دانشیار الهیات و اخلاق در «برایت دیوینیتی اسکول» دانشگاه مسیحی تگزاس و نویسنده شجره نامه خشونت و نفس سه گانه درباره کتاب «دین هیتلر» معتقد است: «پروفسور ویکارت تحقیقی دقیق و کامل از باورهای دینی هیتلر و نازی‌ها ارائه کرده است. تصویری که پدیدار می‌شود، شخصیتی اجتماعی را آشکار می‌کند که هیتلر آن را با دقت طراحی کرده بود. هدف او آن بود که حمایت مردم آلمان را که تا حد زیادی مذهبی و اهل کلیسا بودند از دست ندهد. هیتلر در خفا نقشه‌های دقیقی برای نابودی تدریجی تمام باورهای مذهبی برنامه ریزی کرد، حال آنکه این باورها مخالف طرح‌های جاه طلبانه او بودند؛ طرح‌هایی مانند ترسیم دوباره نقشه اروپا، نابودی تمام یهودیان، و نابودی این تفکر که تمام انسان‌ها از ارزش و شأنی برابر در برابر خداوند برخوردارند.»

درک هستینگز، دانشیار تاریخ دانشگاه اوکلند و نویسنده «کاتولیسیسم و ریشه‌های نازیسم: هویت مذهبی و ناسیونال سوسیالیسم» هم در این باره معتقد است: «نویسنده این اثر خردمندانه استدلال می‌کند که آرای مذهبی پیچیده و اغلب گیج کننده هیتلر اساس همه خدایی بود. ویکارت با استفاده از منابع متنوع و فراوان، در رویکرد خود بسیار دقیق و با درایت عمل کرده است. در حالی که اغلب تعابیر او جای بحث دارند، این کتاب در روشن ساختن بعد مبهم و البته بسیار مهم جهان فکری هیتلر ثمربخش است و به همین خاطر شایسته خوانندگان فراوان.»

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...