راوی تعارض‌های عدالت | اعتماد


آناتول فرانس از برجستگان ادبیات فرانسه و ملقب به پادشاه نثر است که سنگین و سهل ‌و‌ ممتنع‌نویسی و وفاداری به سبک کلاسیک از خصوصیات بارز اوست. «چکامه‌های طلایی» اولین اثرش در 29 سالگی به چاپ می‌رسد؛ 1879 «ژوسکات و گربه لاغر» و 1881 «جنایت سیلوستر بونار» منتشر شدند. «دوست من»، «بالتازار»، «عقاید ژروم کوانار» و «چنگ قرمز» کتاب‌های دیگر او هستند که با فاصله‌های زمانی کوتاه روانه بازار کتاب شدند.

خدایان تشنه‌اند

1896 برای او فرخنده‌ترین سال زندگی‌اش بود که به عضویت آکادمی فرهنگستان فرانسه درآمد. چاپ کتاب «خدایان تشنه‌اند» در سال 1912 انقلاب بزرگی بود. در ابتدای قرن بیستم و در فرانسه‌ای که هنوز طعم خونین جنگ‌های جهانی را نچشیده بود. دو، سه عنوان کتاب دیگر کافی بود که فرانس به بزرگ‌ترین جایزه ادبی دنیا یعنی نوبل برسد.

آناتول فرانس دغدغه‌ عدالت و اجتماع دارد. دردمند پابرهنگان است و ظلم و جفاهای به ناحق رواداشته از جانب فرادستانِ بر آنان. او حق‌طلبانه بر مسند پیشاهنگان اعتراض به وضعیت اجتماعی زمانه خود نشسته است. از عدالت جاری در دادگاه‌ها وحشت دارد؛ وحشتی شگرف و حقیقی، وحشتی دردآور از اینکه دادگاه‌ها به کندی عمل می‌کنند و بیشتر از آنکه به ستمکاران کیفر برسانند در دل مردم وحشت ایجاد می‌کنند. بر بانیان و مسندنشینان دستگاه عریض و طویل عدالت بانگ بر می‌آورد که شماها ترس و وحشت را در دل‌ها می‌کارید؛ در حالی که بر این نکته واقف نیستید که این ترس موهوم و نفرت‌انگیز بیش از آنکه آدم‌ها را به رعایت مرزبندی‌های عدالت‌خواهانه مورد نظرتان سوق دهد؛ باعث ظهور قهرمانانی می‌شود که به زودی زود بر شماها خواهند شورید. در عین این ‌همه حق‌طلبی عقل و مدعیان عقل‌مندی زمانه را نیز تاب نمی‌آورد: «من عاشق عقل هستم ولی نه با تعصب. عقل چراغ هدایتی فرا راه ما می‌دارد، اما وقتی شما از عقل خدایی درست می‌کنید، شما را کور می‌کند و به ارتکاب خیانت وامی‌دارد.»

فرانس پا را از این نیز فراتر می‌گذارد و مدعیان اخلاق‌گرا را به چالش می‌کشاند و معتقد است که اخلاق چیزی نیست جز اقدام نومیدانه انسان‌ها. در «خدایان تشنه‌اند» از زبان کشیش اعترافی تلخ و گزنده حرفی می‌زند که خود مایه تاملی دقیق و پندآموز است، جایی که کشیش می‌گوید: گناهکاران را لعنت نکنیم، ما کشیشان نالایق از برکت آنهاست که زندگی می‌کنیم.

وقتی که صحبت از اعتراف به میان می‌آید، اذعان می‌کند که مردم به تبعیت و خشم و حرص و آز خود اعتراف می‌کنند اما هرگز به ترس و بی‌غیرتی خود اذعان نمی‌کنند. این شاید یکی از هزار و یک درد بی‌درمان جامعه‌ای است که هنوز از پس سال‌ها گذر از جنگ وخشونت و حتی دموکراسی نوین، نتوانسته بر این بی‌تفاوتی و به‌زعم فرانس بی‌غیرتی غلبه کند. او این ترس و بزدلی و تبعیت کورکورانه را نه تنها مربوط به عامه مردم می‌داند، بلکه سخت معتقد است حتی الهیون و فلاسفه نیز از این وحشت موهوم مبرا نیستند.

قدرت از نگاه او جز تصویر مضحک جانوری نیست که وجود انسان را گاه- ناخواسته -مالامال از دئانت و پستی می‌کند. او معتقد است گاهی انسان از قدرت نه انتظار پول دارد و نه انتظار تشخص و احترام. تنها خواستار خود قدرت است و در نهایت اعمال قدرت را نوعی تسکین و رهایی تلقی می‌کند. به عبارتی نگاه او به قدرت نه سیاه و سفید است و نه خاکستری. شاید قدرت‌طلبان را بهتر از خودشان می‌شناسد که این‌گونه وجودِ شاید از ابتدا بی‌غل‌وغش‌شان را مسخ و مسحور فزون‌طلبی‌ای بی‌اندازه دیده که جانب عدالت را در تشخیص و تمییزشان نگه می‌دارد.

وقتی پای ایثار و فداکاری به میان می‌آید، صمیمانه اعتراف می‌کند آنچه در حق شما می‌کنم، نه به عشق شماست -چراکه ابدا شما را نمی‌شناسم- و نه معتقدم که بشریت دارای حقوقی است. من این کار را فقط به خاطر تکبر و غروری که همه نیکوکاری‌ها و فداکاری‌ها را در بشر پدید می‌آورد، انجام می‌دهم.
جالب اینکه او در پایان، به‌‌رغم اعتراضی مدنی و فلسفی به گوشه‌نشینی و فرار از مسوولیت قاطبه جامعه، معتقد است وقتی که هر کس یک زندگی بیشتر ندارد؛ نباید به دنبال تغییر دادن وضع اجتماع برود‌.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...