رزم برخاستن | اعتماد


«کسی نبود. چشم گرداند دور روستا. جابه‌جا نخلی افتاده بود یا سقفی یا دیواری. صدای پرنده از پشت روستا، از هور، می‌آمد و این تنها صدای بهار بود در این روستای سوخته.»
وقتی جنگ سایه شومش را بر سرزمینی می‌اندازد، چیزی جز رنج و درد و فلاکت بر جای نمی‌گذارد. قصه از جنگ و مصیبت‌هایش، از دلاوری‌ها و شهادت‌هایش بسیار گفته شده و خواهد شد، اما کمتر کسی جز ساکنان آن دیار جنگ‌‌زده از نبرد پس‌ازجنگ، از نبرد برخاستن می‌داند؛ «هرس» نسیم مرعشی حکایت این نبرد است.

نقد هرس» نسیم مرعشی

نسیم مرعشی برخلاف رمان اولش [«پاییز فصل آخر سال است»] که در آن به دغدغه‌های نسل جوان می‌پرداخت، این‌‌بار نگاهی عمیق به روزهای کودکی و نوجوانی‌اش می‌اندازد. مرعشی با استفاده از نظرگاه‌های مختلف و با زبان بومی، سرزمین بلادیده پس‌ از جنگ را تصویر کرده؛ سرگذشت خانواده‌ای خرمشهری از آغاز جنگ تا هفده‌سال پس از آن. شاید زبان بومی رمان، خواننده غیربومی را کمی گیج کند، اما فضای ساخته‌شده آن‌چنان ملموس است که مخاطب با مکان و آدم‌هایش مأنوس شده و روایت را تا انتها پی می‌گیرد.

رسول و نوال، شخصیت‌‌های اصلی رمان، با تنها پسرشان، شرهان، در کنج یکی از کوچه‌های خرمشهر زندگی آرامی دارند تا اینکه بلای جنگ بر سرشان نازل می‌شود و پسرشان را از آنها می‌گیرد. هفده‌سال‌بعد، رسول به جست‌وجوی نوال گمشده، در یک روز بهاری همراه پسر شش‌ساله‌اش، مهزیار، به مکانی ناشناخته به نام «دارالطلیعه» می‌رود. تمامی رمان دو روز اقامت او در دارالطلیعه است و راوی با رفت‌وبرگشت میان گذشته و حال، آنچه را که بر سر این خانواده و پنج فرزندش آمده، نقل می‌کند.

نگاه نسیم مرعشی بیش از آنکه به خرابی و مرگ و کمبودهای مادی پس‌ازجنگ باشد، به آسیب‌های روانی به‌‌جامانده از آن است؛ اینکه جنگ چگونه خانواده‌ای را از هم می‌پاشد، چطور زن و شوهری را باهم غریبه می‌کند و فرزندانی را قربانی و محروم از سایه مادر.

نوال در آغازین روز جنگ، ساعت‌ها جسد خونین کودکش را در آغوش گرفته و منتظر مردش می‌ماند: «نوال یادش نمی‌آمد پسرش روز چندم جنگ مرده. رسول نمی‌خواست یادش بماند. نمی‌خواست زنش بداند پسری داشته که مرده. می‌خواست زندگی‌شان را از اول بسازد. اما نتوانسته بود. چند روز آخر تابستان، هروقت از سر کار برمی‌گشت، نوال را می‌دید که رفته ته حیاط پای تکه‌زمین مستطیل‌‌شکل سنگ‌چینی که هیچ‌وقت در آن سبزی نمی‌کاشت، نشسته و تکیه داده به دیوار، زانو را بغل گرفته و انگار سر خاک کسی باشد، برای خودش آن نوحه لری را می‌خواند و تاب می‌خورد. هزار بار می‌خواند، بعد برمی‌گشت توی خانه خرما گرم می‌پخت و پهن می‌کرد و لوزلوز می‌برید و آخرش همه را می‌ریخت دور و می‌گفت خوب نشد. هرسال همین را می‌گفت...»

پس از آن نوال دیگر هیچ مردی را نمی‌بیند. او اسیر در چنگال وحشت، خود و سرزمینش را بی‌پناه و درخطر می‌یابد و می‌خواهد پسری بزاید، می‌خواهد مردی بیاورد تا همه مردها بازگردند، تا دوباره احساس امنیت کند، و البته برای رسیدن به خواسته‌اش دست به کاری غریب می‌زند. «هرس» حکایت مادری‌‌ کردن است؛ مادری ‌‌کردن برای فرزندان آسیب‌‌دیده سرزمینی بلادیده، مادری ‌‌کردن برای خود سرزمین. «هرس» مادر بودن را تنها وظیفه زنان نمی‌داند. هرکسی رسالت خود را دارد؛ رسول مادر فرزندانش و نسل آینده می‌شود و نوال مادر گذشته سوخته، تا جوانه‌های امید را ققنوس‌وار دوباره زنده کند. در تمام رمان، رسول با پشت کردن به گذشته می‌خواهد آینده دیگری بسازد، اما نوال جایی در گذشته باقی مانده و نمی‌تواند آن‌ را رها کند. درپایان، هرکدام رسالت خویش را می‌یابند. و آینده رسول با ریشه در گذشته تیمارشده نوال بالنده خواهد شد.

«هرس» را می‌شود جزءِ داستان‌های «سفر و بازگشت به خود» دانست. سفر نوال و رسول به دارالطلیعه، سفر یافتن خویش است؛ سفری که زندگی رسول و نوال در آن دوباره طلوع می‌کند؛ حتی اگر این طلوع به‌شرط فاصله باشد یا به‌شرط پذیرفتن یاری غریبه کوچکی که جان تازه‌ای به این رابطه سوخته می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...