علیرضا طبایی (1323-شیراز) غزلسرا و ترانه‌سرای پیشکسوت و خالق آثار ماندگاری‌ست که کمتر مخاطبی در وادی هنر و موسیقی آن‌ها را به یاد ندارد. او سال‌ها در کسوت شاعری و روزنامه‌نگاری ادبی فعالیت داشته و عناوین متعددی را در طول سال‌های فعالیت حرفه‌ای خود روانه بازار کتاب کرده است؛ آثاری چون: «تندر اما ناگهانی»، «مادرم ایران»، «شاید گناه از عینک من باشد» و مجموعه ترانه‌‌‌ «عشق تو نمی‌میرد». او که این‌روزها بیشتر اوقات خود را به مطالعه و جمع‌آوری آثار پژوهشی‌اش می‌گذراند، معتقد است اگرچه سرنوشت ایرانیان هرگز از شعر و ادب جدا نبوده اما عواملی در عصر حاضر موجب سلب اعتماد مردم به شعر شده است. مصاحبه با این غزلسرا و ترانه‌سرای پیشکسوت را در ادامه می‌خوانید:

علیرضا طبایی

جناب طبایی، آثار شما گواهی می‌دهد که بیشتر شاعری کرده‌اید تا ترانه‌سرایی؛ هرچند که ترانه‌های شما از شهرت بیشتری نزد مخاطبان برخوردار است. خودتان نسبت این دو را در کارنامه ادبی‌تان چگونه می‌بینید؟

من کار شاعری را با قالب‌های کهن همچون دوبیتی و مثنوی و غزل و سپس چهارپاره آغاز کردم و پس از آن به قالب نیمایی روی آوردم. از آنجاکه در آن سال‌ها، ترانه به دور باطلی از تکرار افتاده و دچار نوعی رکود شده بود، حس کردم می‌توان با ورود به این عرصه و تجربه کردن فضاهای تازه، تحولی در شکل و محتوای ترانه به وجود آورد. هرچند که در این امر به توفیقاتی دست یافتم و ترانه‌های ماندگاری خلق کردم اما چون نمی‌خواستم ترانه‌سرایی به کار شاعری‌ام لطمه بزند، پس از چندسال از سرودن ترانه فاصله گرفتم. در پاسخ به پرسش شما باید یادآور شوم که طبیعتا ترانه نسبت به شعر از مخاطب بیشتری برخوردار است چراکه هم از نظر مضمون و محتوا و هم به واسطه تلفیق با موسیقی برای بخش‌های گسترده‌تری از جامعه جذابیت دارد و اصولا مقایسه دامنه مخاطبان این دو نحله ادبی، قیاس مع‌الفارق است. با این وجود، تصور می‌کنم کارنامه شاعری من گواه روشنی است بر اینکه در دو قلمرو جریان غزل نو و شعر نیمایی، تاثیرگذار بوده‌ام و خوشبختانه بخش قابل توجهی از آثارم مورد اقبال دوستداران و مخاطبان جدی شعر معاصر قرار گرفته است.

اما اگرچه -افزون بر فعالیت‌هایی که در عرصه سرایش شعر داشته‌اید- برخی از شاعران صاحب‌نام امروز را معرفی و هدایت کرده‌اید، اما به اصطلاح به «سلبریتی» غزل و شعر نیمایی تبدیل نشدید.

اول از همه، مطمئن نیستم اینکه فردی در زمینه کاری خود به یک «سلبریتی» یا به اصطلاح قدما، «شاهد بازاری» بدل شود، امری پسندیده است یا نه! چراکه بار منفی این واژه بیش از بار مثبت آن است و حکایت از نوعی عوام‌زدگی و سهل‌الوصول بودن دارد. من که در طول فعالیت حرفه‌ای‌ام هیچگاه به دنبال شهرت‌های آنچنانی نبوده‌‌ام و هرگز به خیلی از الزاماتی که لازمه چنین شهرتی است، تن نداده‌ام. اما از سوی دیگر نباید تاثیر فرامتن‌ها در «چهره» شدن خیلی از افراد را نادیده گرفت. دست‌کم می‌توان صدها مثال از موارد مختلف چهره‌سازی در همین عرصه شعر و ادبیات ذکر کرد که به واسطه نزدیکی به یک جریان فکری و حزب سیاسی و یا بر اساس ضدیت با گروه‌های دیگر و تخریب رقیبان، افرادی را با استفاده از اشکال گوناگون پروپاگاندا برکشیده‌اند و به خورد جامعه داده‌اند. روش و منشی که شاید پیشگام آن از دهه‌های گذشته، حزب توده بوده است. لازم نیست راه دوری بروید؛ تنها کافی است نگاهی به کتاب‌های درسی بیندازید یا در خیابان‌های شهر، قدم بزنید و بیلبوردهای سطح شهر را از نظر بگذرانید.

سیر تحول ترانه‌سرایی را چگونه می‌بینید؟ سبک‌ها و گرایش‌هایی که امروز بیشتر طرفدار دارند، برای شما جذابیتی دارد؟

اگر اواخر دهه ۴۰ و دهه ۵۰ خورشیدی را دوران شکفتگی ترانه و موسیقی پاپ در ایران بنامیم، سخن به گزافه نگفته‌ایم. اما پس از آن، ترانه فراز و نشیب‌های بسیاری را از سر گذراند. در سال‌های پس از پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی که اصولا ترانه‌سرایی و موسیقی پاپ در داخل کشور در محاق افتاد و زمینه رشد نوع دیگری از موسیقی و ترانه که به لوس‌آنجلسی معروف شد، فراهم شد. از دهه ۷۰ به بعد، به تدریج فعالیت‌های موسیقایی در داخل کشور رونق گرفت و چهره‌های جوان و باانگیزه‌ای به این عرصه ورود پیدا کردند. در این دوره، کارهای کم و بیش باارزشی تولید و عرضه شد اما طفل نوپای موسیقی پاپ در دهه ۷۰ پیش از آن که در دهه‌های بعد به بلوغ برسد، جوانمرگ شد. با فراگیرشدن اینترنت و سهولت در انتشار و عرضه ترک های موسیقی، نوعی از ترانه‌ها و آهنگ‌های غیررسمی (زیرزمینی) تولید شد که بدون هیچ‌گونه نظارت کیفی در اختیار مخاطبان قرار می‌گرفت. این آثار غالبا سطحی و مبتذل، به تدریج ذائقه مخاطبان به ویژه قشر نوجوان و جوان را مسموم کرد و یک بلبشوی ویرانگر در عرصه موسیقی کشور به وجود آورد که نتیجه آن، خروج بسیاری از خوانندگان، آهنگسازان و ترانه‌سرایان اصیل و باتجربه از چرخه تولید و عرضه آثار موسیقایی بود.

به نظر شما امروز، جایگاه و منزلت شعر و شاعری در جامعه ما چگونه و چقدر است؟ مردم همچنان به شعر ارج می‌نهند؟

شعر، هنر اول ایرانیان و پارسی‌زبانان است و همواره در نزد آنان از جایگاه والا و باارزشی برخوردار بوده است. شاید بتوان ادعا کرد فرهنگ هیچ قوم و ملتی در سراسر جهان به اندازه ایرانیان با شعر و ادبیات آمیخته و درهم تنیده نیست. پس شعر هیچگاه از زندگی مردم این سرزمین و حتی ساکنان سرزمین‌های همجوار (ایران فرهنگی) جدا نخواهد شد. اما در قیاس با چندین دهه قبل می‌توان به وضوح مشاهده کرد که از جایگاه و منزلت شعر و ادبیات کاسته شده است که البته این موضوع تا اندازه‌ای یک چالش جهانی است و در غالب جوامع با زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف، این اتفاق افتاده است که دلایل آن از حوصله این بحث خارج است. در کنار ریشه‌های جهانی کاهش تمایل به مطالعه شعر و دیگر آثار ادبی، برخی دلایل داخلی هم موجب شد که شعر و ادبیات امروز، بیش از گذشته با بحران مخاطب روبه‌رو شود. صرف نظر از عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، تغییرات شگرف و بنیادین در شکل و ساختارهای شعر پارسی که از بیش از یک قرن گذشته آغاز شد، در وضعیت بی‌سر و سامان شعر امروز نقش پررنگی داشته است.

چرا؟ چطور به این وضعیت رسیده‌ایم؟

اگر به پیشینه شعر پارسی و سیر تطور آن بنگریم، در خواهیم یافت که تغییرات شکلی و قراردادی شعر در طول چندسده گذشته به مراتب کمتر و بطئی‌تر از یک قرن اخیر بوده است. به عبارت دیگر، حرکتی که با کوتاه و بلند کردن مصرع‌ها و ارائه آزادی‌های بیشتر در سرایش شعر به منظور گسترش ظرفیت‌های بیانی این هنر دیرپای آغاز شد، در ادامه به چنان هرج و مرج و آشفتگی رسید که دیگر تشخیص شعر از نثر را دشوار می‌کرد! همواره بر این سخن ارزنده آندره ژید که: «هنر از آزادی زیاد می‌میرد» تاکید کرده‌ام و متاسفانه باید عنوان کنم که این سرنوشت، دست‌کم در کمین قریب به اتفاق آثاری که در قالب‌های آزاد شعری خلق می‌شوند، نشسته است. وقتی شما اوزان عروضی، صنایع ادبی، قافیه و ردیف را از به اصطلاح شعرتان حذف کنید و تنها بر بیان شاعرانه متمرکز شوید، هرکس که اراده کند می‌تواند شعر بگوید! و دیگر هیچ متر و معیاری برای سنجش قوت شاعری و دانش ادبی افراد وجود ندارد. در چنین بازار مکاره‌ای که سره از ناسره بازیافته نمی‌شود، به راحتی می‌توان خزف را به جای گوهر جا زد و چندی بعد داد و فغان کرد که اعتماد از جامعه ما رخت بر بسته است و مردم دیگر از کتاب‌های شعر استقبال نمی‌کنند.

به نظرتان جریان‌های ادبی و دانشگاهی در چنین شرایطی، چه تعهداتی نسبت به جامعه و در عین حال، فرهنگ و ادبیات دارند؟

به نظر من، جریان‌های متعهد ادبی و محافل آکادمیک و دانشگاهی می‌بایست با ارایه نمونه‌های اصیل شعری و پرهیز از جوزدگی و دنباله‌روی از امواج مسموم و ویرانگر که گاه سوار بر موج تبلیغات و زیر لوای شعارهای دهان‌پرکن همچون نوآوری و کثرت‌گرایی و... تیشه به ریشه ادبیات گرانسنگ پارسی می‌زنند، اعتماد از دست رفته مخاطبان به شعر امروز را بار دیگر به آنان بازگردانند.

جناب طبایی. این روزها که در آستانه سالگرد تولدتان هستیم، چگونه ایام می‌گذرانید و فعالیت‌های ادبی‌تان شامل چه مواردی می‌شود؟

من این روزها بیشتر وقتم را به مطالعه می‌گذرانم و البته مشغول جمع‌آوری و بازبینی آثار منتشرنشده خود برای انتشار هستم. هم‌اینک یک مجموعه شعر نیمایی با عنوان «نانوشته‌های فصل باد» و مجموعه‌ای از ترانه‌های منتشرنشده‌ام را آماده چاپ دارم. همچنین مشغول بازبینی و ویرایش نهایی اثر پژوهشی خود با موضوع بررسی تاریخچه و سیر تحولات نمایشنامه‌های منظوم در ایران هستم.

آرمان ملی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...