سمیره‌ها را از دست ندهید | اعتماد


«متغیر منصور» مجموعه ‌داستانی به قلم یعقوب یادعلی و متشکل از شش داستان است که هر یک فرم روایی و زبان منحصربه‌فردی دارد؛ داستان‌هایی که با وجود این تفاوت‌ها، به واسطه رشته ظریفی از اشتراک مضمون - که وجود خلئی همیشگی در پیشنیه شخصیت‌های همه داستان‌های مجموعه است - نهایتا یک کل منسجم و مجموعه ‌داستانی یکپارچه می‌سازند. به نظر می‌رسد که این هماهنگی و درهم‌تنیدگی در داستان‌های «میت»، «متغیر منصور» و «سمیره‌ها» نمود بیشتری پیدا می‌کند. یادعلی در داستان «میت» با طراحی ساختاری نو برای داستان و ایجاد لحنی طنزآلود، جهانی را تصویر می‌کند که همه‌چیز به شکلی تلخ و تناقض‌آمیز در حال استحاله است. انتخاب این ساختار از همان ابتدا قلاب را در ذهن خواننده می‌اندازد، او را به دنبال خود می‌کشد و حرف نویسنده را ذره‌ذره به ذهن و روح او منتقل می‌کند.

متغیر منصور یعقوب یادعلی

«متغیر منصور» از آن داستان‌هایی است که باید بعد از اتمام و مواجهه با پایان غافلگیرکننده آن، برگشت و چندباره آن را خواند. در خوانش‌های بعدی است که دلیل کارها و رفتارهای شخصیت اصلی و انتخاب هوشمندانه زبان راوی اول‌شخص داستان از سوی نویسنده برای مخاطب روشن می‌شود و ابعاد جدیدی از داستان مجال بروز پیدا می‌کند.

«سمیره‌ها» داستان درخشان و شگفتی است که «عروسک چینی من» هوشنگ گلشیری را در ذهن تداعی می‌کند. این داستان جهان منحصربه‌فرد خودش را دارد؛ جهانی عمیق، غریب و پر از ریزه‌کاری‌های دقیق و ایده‌های بدیعی که با اجرایی خلاق و پخته ساخته شده و یادعلی به‌خوبی از پس خلق آن برآمده‌ است. داستان از زاویه دید کودکی روایت می‌شود که برادرش در جنگ دو دست خود را از دست داده است. او به همراه عروسک خود - که شخصیتی کاملا پرداخت‌شده است - به بازسازی جهان بزرگ‌ترها می‌پردازد؛ به‌طوری که بخش عمده داستان به این مساله اختصاص پیدا کرده و به این ترتیب خواننده، آرام به جهان دیگر شخصیت‌های داستان راه پیدا می‌کند. در پس این بازسازی - که با زبانی کودکانه و لحنی خونسرد روایت می‌شود - غمی بزرگ نهفته است که به این جهان بعد و عمق می‌دهد و خواه‌ناخواه خواننده را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

مجموعه داستان «متغیر منصور» از آن کتاب‌هایی است که باید خواند، دست‌کم برای از دست ندادن این سه داستان؛ برای از دست ندادن سمیره‌ها.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...