مجموعه داستان "حکایت عشقی بی قاف، بی شین، بی نقطه" نوشته مصطفی مستور به چاپ دوازدهم رسید.

به گزارش مهر، نشر چشمه چاپ دوازدهم این مجموعه داستان را منتشر کرده است. چاپ نخست این کتاب در سال 84  توسط همین ناشر روانه بازار کتاب شده و در فاصله 4 سال این کتاب با شمارگان دو هزار نسخه به چاپ دوازدهم رسیده است.

مجموعه داستان کوتاه "حکایت عشقی بی‌قاف، بی‌شین، بی‌نقطه" در 65 صفحه، شامل داستانهای "مردی که تا پیشانی در اندوه فرورفت"، "چند روایت معتبر درباره اندوه"، "چند روایت معتبر درباره کشتن"، "سوفیا"، "چند روایت معتبر درباره خداوند" و "حکایت عشقی بی‌قاف ، بی‌شین، بی‌نقطه" است.

در بخشی از متن کتاب می‌خوانیم: "اوایل کوچک بود. یعنی من اینطور فکر می کردم. اما بعد بزرگ و بزرگتر شد. آن قدر که دیگر نمی شد آن را در غزلی یا قصه ای یا حتی دلی حبس کرد. حجمش بزرگتر از دل شد و من همیشه از چیزهایی که حجمشان بزرگتر از دل می شود می ترسم. از چیزهایی که برای نگاه کردنشان - بس که بزرگ اند - باید فاصله بگیرم می ترسم. از وقتی که فهمیدم بزرگیش را نمی توانم با کلمات اندازه بگیرم یا در "دوستت دارم" خلاصه کنم به شدت ترسیده ام. از حقارت خود لج ام گرفته است. از ناتوانی و کوچکی روحم. فکر می کردم همیشه کوچکتر از من باقی خواهد ماند. فکر می کردم این من هستم که او را آفریده ام و برای همیشه آفریده من باقی خواهد ماند اما نماند. به سرعت بزرگ شد. از لای انگشتان من لغزید و گریخت. آن قدر که من مقهور آن شدم. آن قدر که وسعتش از مرزهای "دوستت داشتن" فراتر رفت. آن قدر که دیگر از من فرمان نمی برد. آنقدر که حالا می خواهد مرا در خودش محو کند. اکنون من با همه توانی که برایم باقی مانده است می گویم "دوستت دارم" تا شاید اندکی از فشار غریبی که بر روحم حس می کنم رها شوم. تا گوی داغ را برای لحظه ای هم که شده، بیاندازم روی زمین."

پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...