مخاطبه با خویش | شرق


«درد جاودانگی» [The tragic sense of life in men and nations] میگل دِ اونامونو [Miguel de Unamuno] شاعر، نویسنده و فیلسوف اسپانیایی در میان بیش از پنجاه اثر او شاهکارش تلقی می‌شود. این کتاب را بهاءالدین خرمشاهی سالیان پیش ترجمه کرده بود و چندی‌پیش با ویراست سوم به چاپ دهم رسید. خرمشاهی در شناخت اونامونو - نویسنده‌ای که از متفکران طراز اول اگزیستانسیالیست مسیحی اسپانیا بعد از کی‌یرکگور است- سهم بسزایی داشته است. او ترجمه این کتاب را یادگاری از تشویقِ غلامحسین ساعدی و کامران فانی خوانده است.

درد جاودانگی» [The tragic sense of life in men and nations] میگل دِ اونامونو [Miguel de Unamuno]

همان‌طور که در مقدمه جامع به قلم آمالیا الگرا آمده است آثار متعدد اونامونو به نظم و نثر به یک معنا زندگینامه خودنوشت او است، اما نه زندگینامه به معنای روایی و تاریخی آن، چنان که در قرن نوزدهم شایع شده بود. این‌گونه زندگینامه خودنوشت که مسیحیت به ادبیات غرب عرضه کرد، روایتگر روزگاری نبود که در دورانی بر انسانی رفته است، بلکه روایتی بود از حدیث درونی انسان و پاسخی که فرد به واقعیت وجود خود می‌داد. اما «پیشنهاد اونامونو که می‌خواست حدیث نفس‌اش را مخاطبه با خویش بخوانیم حاکی از شکاف رمانتیک بین عقل و احساس بود. درواقع گرایش‌های رمانتیک او مخصوصا با مشغله‌هایی نظیر ستایش بیش از حد از دن‌کیشوت و حرمت فوق‌العاده‌ای که در سراسر عمرش برای اوبرمان قائل بود... مسلم است.» با این اوصاف اونامونو بیش از آن‌که فیلسوف باشد یا در مکتب فلسفی خاص بگنجد، منتقد فلسفه است و «به‌تعبیری دقیق‌تر نقاد فلاسفه است.»

«از تاریخ ولادت دن‌کیشوت چیزی نمی‌دانیم؛ از کودکی و نوجوانیش هم... خاطره نیاکان او از یادها رفته است... سلسلةالنسب او با خودش آغاز می‌شود.» در نظر اونامونو،‌ آغاز نوع بشر در خود بشر است و بشر تولد و کودکی و جوانی نداشته است. به همین جهت است که او خدا را ضامن جاودانگی نوع بشر می‌داند و متافیزیک را در متن و نه فراتر یا بیرون از تاریخ می‌جوید، زیرا تاریخ هم حاکی از انشقاق انسان از انسان است. اونامونو معتقد است سروانتس فقط مبشر دن‌کیشوت بود و «لاجرم فحوای سخنش این است که وظیفه دشوار سنگین‌تری که پولس حواری به عهده گرفته بود، بر دوش میگل د اونامونو افتاده است.» به اعتقاد اونامونو دن‌کیشوت نیز «انسانی است که گوشت و خون دارد.» همین عبارت: انسانی که گوشت و خون دارد، عنوان فصل نخست «درد جاودانگی» است. اونامونو این کتاب را این‌طور آغاز می‌کند: «یکی از نمایش‌نامه‌نویسان لاتین گفته است: من انسانم و هیچ‌چیز انسانی با من بیگانه نیست. و من خوش‌تر دارم بگویم: من انسانم و هیچ انسانی با من بیگانه نیست. زیرا در گوش من طنین صفت انسانی مانند اسم معنای انسانیت مبهم و مشکوک است. نه انسانی، نه انسانیت. نه این صفت نسبی نه آن اسم معنا، بلکه اسم ذات انسان را برمی‌گزینم. انسانی که گوشت و خون دارد. انسانی که زاده می‌شود، رنج می‌برد و می‌میرد، علی‌الخصوص می‌میرد... ما با انسانی سر و کار داریم که گوشت و خون دارد... این انسان عینی در عین حال ذهنیت و عینیت والای تمام فلسفه‌هاست حال چه به مذاق فلاسفه خودرأی خوش آید چه نیاید.»

کتاب مفصل «درد جاودانگی» چهارده فصل دارد به‌جز چندین مقدمه و پیشگفتار و یادداشت که هر کدام از زوایایی به کتاب، آثار و زندگی و جهان‌بینی اونامونو پرداخته‌اند. بعد از فصل «انسانی که گوشت و خون دارد»‌که درواقع چکیده‌ای است از ایده و تفکر اونامونو، فصلی با عنوان «نخستین منزل» می‌آید. در همان ابتدای این فصل، نویسنده ایده بدیعی را پیش می‌کشد: «شاید به‌زعم عده‌ای تأملاتی که در فصل پیشین بیان کردم، بیمارگونه باشد. بیمارگونه؟» بعد از همین جمله آغاز می‌کند و بیماری را شرط لازم آنچه پیشرفت می‌نامیم می‌خواند. در ادامه ایده‌های خود در باب متافیزیک را شرح می‌دهد. اینکه متافیزیک علم نیست، فلسفه است، یعنی علمی است که غایتش در خودش است.» فصل بعد تأملی است درباره «عطش جاودانگی». از گفته اسپینوزا می‌آغازد که «هر موجودی در تلاش ادامه خویش است و این تلاش ذات متحقق اوست.» و از عطش بودن، عطش بیشتربودن می‌گوید. «ماهیت کاتولیسیسم» ‌و «بی‌چارگی عقل» فصل‌های بعدی کتاب‌اند. در این فصول اونامونو تفکراتش را در باب مسیحیت، اندیشه معاد و رجعت مسیح به‌صراحت شرح می‌دهد و بعد به هیوم- استاد بزرگ اصالت پدیدار خردگرایانه- اشاره می‌کند و مقاله «در باب جاودانگی روح» او. «مشکل بتوان تنها در پرتو نور عقل، جاودانگی روح را ثابت کرد.» و سرآخر به این نتیجه می‌رسد که «عقل در ژرفای بی‌پایان شک، با نومیدی دل، دیدار می‌کند و از این دیدار و در این ویلِ جاودان ژرف، جای پایی پدید می‌آید که می‌توان آشیانه‌ای برای تسلی ساخت. و چه آشیانه خطرناکی! باید دید.»‌ در فصل بعد، «ژرفنای بی‌پایان» نویسنده ایده خود را ادامه می‌دهد و از ترس سخن می‌گوید که «همواره گویا آغاز خرد و فرزانگی است.» او معتقد است باید از شیوه کسانی که می‌کوشند به پیکر تسلی جامه‌ای از حقیقت عقلانی و منطقی بپوشانند دست شست و بر معاهده‌ای معروف به «معاهده نه جنگ و نه صلح» نیز چشم بست. «عشق، رنج، شفقت و تشخص‌یافتن»،‌ «از خدا تا به خدا»، «ایمان، امید و خیرخواهی»، «دین، اساطیر عالم بالا و بازگشت به خدا» ‌و «شالوده عمل» از دیگر فصل‌های این کتاب هستند.

اما یکی از فصل‌های خواندنی کتاب، خاصه نزد اهل ادبیات فصل «دن‌کیشوت در تراژدی-کمدی امروز اروپا» است. «دن‌کیشوت در عصر ملال زندگی پدید نیامده است. منظور اوضاع و احوالی است که اغلب صورت ترس از مکان به خود می‌گیرد و در میان مردم این روزگار عجیب شایع است که خانمان‌شان را رها می‌کنند و سراسیمه از جایی به جای دیگر می‌گریزند و این گریختن‌شان از علاقه‌ای نیست که به فضاهای تازه دارند بلکه از نفرتی است که به فضای نخستین داشتند.» دست‌آخر اونامونو کتاب خود را رساله‌ای در باب سرشت سوگناک زندگی انسان‌ها و ملت‌ها می‌خواند و چنین رساله‌اش را تمام می‌کند: «امیدوارم در زمانی که هنوز تراژدی ما روی صحنه است، در فاصله بین پرده‌ها، همدیگر را دیدار کنیم و یکدیگر را بشناسیم.» اما کتاب در نسخه فارسی همین جا خاتمه نمی‌یابد. دو مؤخره دیگر نیز در کتاب هست، یکی نوشته‌ای از ویلیام بارت با عنوان «چالشگری اونامونو با مرگ» و دیگری نقد و نظری از صالح حسینی، مترجم مطرح و استاد ادبیات انگلیسی با عنوان «درد جاودانگی و ترجمه پهناور» که بیش از هر چیز به ترجمه این اثر سترگ پرداخته است و در پرانتزی هدف خود را از نوشتن این مقاله و نوشته‌های دیگرش «تأکید بر لزوم انس با ادب فارسی در ترجمه» دانسته است و به بهره‌وری شایسته خرمشاهی از تعابیر و ترکیبات پیشینیان سخن‌ساز در ترجمه «درد جاودانگی» اشاراتی کرده و نمونه‌هایی نیز آورده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...