جهان در غیاب مردان | درنگ


در اقتباسی سینمایی از «باغ‌وحش شیشه‌ای» تنسی ویلیامز، که «این‌جا بدون من» نام داشت، قصه‌ای تراژیک جاری بود که طی آن دنیایی عاری از هرگونه دلخوشی و بهانه برای زیستن به تصویر کشیده می‌شد. دنیایی آن‌چنان تحمل‌ناپذیر که در عمل راهی جز انتحار برای قهرمان‌های داستان باقی نمی‌گذاشت. شخصیت‌هایی که به چنان درجه‌ای از درماندگی رسیده بودند که نمی‌توانستند به تداومِ «بودن» خود بیندیشند و تاب تحمل چنین حجمی از رنج را نداشتند. مونا زارع به چنین رنجی از منظری کمیک وارد می‌شود.

این‌جا بدون مرد مونا زارع

او در دو کتاب اخیرش به آثار معروف سینمایی و تلویزیونی اقبال نشان داده و از محصولات محبوب‌ چنین رسانه‌هایی برای پرداخت موتیف داستان‌های خود بهره گرفته است. زارع با رویکردی آشنایی‌زدایانه، از معضلات اجتماعی برای پرداختن به مضمون داستان خود استفاده می‌کند و عنوان کتاب اخیرش را «این‌جا بدون مرد» گذاشته است.

گرچه در نگاه اول رویکرد نویسنده به موضوع ممکن است صرفاً فمینیستی به نظر برسد، اما او در واقع مسیری عکسِ این برداشت را می‌پیماید. در داستان او که فضای کمیک آخرالزمانی دارد، نسل مردها در حال انقراض است و جز بیست‌ سی تایی از آن‌ها باقی نمانده است. شخصیت‌های کلیدی داستان سه زن هستند که هر یک با ذهنیت خاص خود به مسأله‌ی فقدان مردان نزدیک می‌شوند. زنانی که از این انقراض گسترده و برگشت‌ناپذیر مردان در وحشت‌اند و هیچ‌یک از آن‌ها نمی‌تواند با آسودگی خاطر به دنیای عاری از مرد بیندیشد. اگرچه که هرکدام به‌نوعی با رفتارهای غیرمسؤولانه‌ی مردان زندگی‌شان دست و پنجه نرم می‌کنند، اما توان دل کندن از آن‌ها و پیش گرفتن رویه‌ای مستقل در زندگی خود را ندارند.

میترا، اولین شخصیتی است که به تبیین وضعیت موجود می‌پردازد. در دنیایی که جمعیت مردان به سمت صفر میل می‌کند و رسانه‌ها مدام درباره‌ی این خطر هشدار می‌دهند، این زن جوان می‌کوشد صاحب فرزندی شود تا تهدید انقراض نسل را کم کند. همسرش فرهاد در این‌ باره چندان همراهی نمی‌کند و گویا متوجه وخامت اوضاع نیست. آیدا دوست و همکارش نیز این تنش را به شکلی دیگر تجربه می‌کند. شایان، مرد ایده‌آل زندگی او مدت‌هاست که دیگر با او همراه نیست و هربار که آیدا را پس زده، این دختر به گونه‌ای خود را باخته و خلأیی عمیق را از سر گذرانده است. آیدا همچنان به دنبال شایان است و تمامی فضای ذهنی‌اش، حتی منطق جمع و تفریق‌اش در حسابداری با او عجین شده است. شیرین دوست و همکار دیگری است که این درد مشترک را با همه‌ی وجود حس می‌کند. همسرش احمد ناچار است با پوششی دوگانه پا به بیرون منزل بگذارد، چون آن‌قدر تعداد مردها اندک است که امکان ربوده شدن‌اش کم نیست. هر سه شخصیت در مؤسسه‌ای کار می‌کنند که زنی به نام شراره بانی آن است. شراره که همسرش را از دست داده، در پی ایجاد تحولی در زندگی پیش‌ روی خود و همکاران‌اش است. آن‌ها در این مؤسسه، فرصت فراخی برای بررسی ابعاد این فاجعه‌ی انسانی می‌یابند. عدم حضور مردان می‌تواند بخش بزرگی از زندگی آن‌ها را در این موقعیت آپوکالیپسی برآشوبد و ترس در رفتار و کلام آن‌ها به‌وضوح دیده می‌شود. آن‌ها برای بسیاری از کارهای اساسی زندگی‌شان به مردان احتیاج مبرم دارند، حتی اموری که کاملاً شخصی و مبتنی بر جنسیت خودشان است.

مونا زارع، در رمان «این‌جا بدون مرد»، با فرضیه‌ی عدم حضور مردان، کلیشه‌های جنسیتیِ برخاسته از سنت و تاریخ را به چالش می‌کشد. او همان‌طور که با عنوان کتاب از یک داستان مألوف تراژیک آشنایی‌زدایی می‌کند، پیش‌فرض‌های مرسوم درباره‌ی ارتباطات مبتنی بر جنسیت را در میان آدم‌ها به پرسش می‌کشد. در بخشی از کتاب به مؤسسه‌ی ترک عادت‌های بد اشاره می‌شود که کنایه‌ای برای زدودن تصورات کلیشه‌ای درباره‌ی جنسیت است. در میانه‌ی فقدان یک جنس، ممکن است ارزش‌ها و عادات برای دیگری دستخوش تحولاتی عمیق شود. زارع با تکیه بر چنین تصوری به حذف پارودیک بخشی از بدنه‌ی اجتماع دست می‌زند تا اثرات کمبودش را بر باقی قسمت‌ها به مشاهده بگذارد. او در این میان، جهانی قائم به ذات و مستقل از حضور مردان را نمی‌سازد، زیرا آن‌ها در پستوی خانه‌های تک‌تک زنان به شکلی حاضرند. بنابراین موقعیتی آخرالزمانی که در آغاز رمان به مخاطب وعده داده شده تحقق نمی‌یابد. در «این‌جا بدون مرد» هیچ نقطه‌ای خالی از احتمال حضور مرد نمی‌توان یافت و بنابراین امکان ارزیابی مجزا و عاری از سوگیری وضعیت فراهم نمی‌شود. هر دو جنس به شکلی ممزوج و در هم تنیده در تمامی این جهان داستانی حاضرند و راه را برای تصور جهانی بدون حضور دیگری می‌بندند.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...