ما هنوز وارد اعماق و ژرفای فهم آدمها نشدهایم... نامههای بین جلال و سیمین، منبع بسیار خوبی برای پژوهش است... بیش از آنکه اعتراف باشد، نوعی سرگیجه و تهوع ناشی از تضادهایی است که جلال با آنها درگیر بود... تنها تعداد بسیار اندکی میتوانستند جلال را درک کنند و همچنان جلال با آن هیبت و هیمنه در نظرشان باقی بماند... استبداد یعنی عقیمکردن. خودکامگی به تعبیر صاف و سادهاش یعنی عقیمکردن بقیه، حالا چه پیکرمندانه نگاه کنیم چه به معنای نمادین سیاسی و ایدئولوژیک
...
سیسال مصرف کننده مواد مخدر بودم... راهزنان قدیمی با خودشان عهد میبستند چهل کاروان را سالم به مقصد برسانند تا توبه شان پذیرفته شود... اگر این کتاب باعث شود یک خانواده راه درمان را پیدا کند، آیا از آبروی من ارزشش بیشتر نیست؟... یک چهارم بچههای ما شیشه را ترک کردند... همه ما سوار یک کشتی هستیم... بیشترین افرادی که به من مراجعه کردند از قشر دانشجو بود... یاد گرفتم ببخشم... در مورد جهانبینی صحبت میکنیم. تا فکر و اندیشه عوض شود
...
نسل «بیت» پس از جنگ جهانی دوم و تبعات ویرانکنندهای که جنگ بر بشر و طبیعت تحمیل کرد به وجود آمد... Beat در زبان عامیانه آمریکاییها به معنای خسته و کوفته بود... لقب پادشاه «بیتنیکها» را توسط رسانهها گرفته بود... بر همه چیز جز خدا و مادرش میشورد... از یک سو در پی انزوای خود یا مردن و از طرفی به دنبال خوشی با دوستانش در جادههاست... کتابها را جانخراب مینامد و آرزو میکند که برود و کارگر آسیاب شود
...
یکی از شگفتانگیزترین مردان خودساخته... برخاسته از خانوادهای نسبتاً مرفه، شدیداً ارتدوکس و سنتگرا بود. در سه سالگی، پدرش را و در هفت سالگی مادرش را از دست داد... سواد را با خواندن کتاب مقدس نزد پدربزرگ بداخلاقش فراگرفت... عاشق مطالعه بود. این شوق و علاقه را به شاگردش هم منتقل کرد، چه با اقناع و چه با کتک... «دانشکده»های او عبارتند از: نانوایی(در نقش شاگرد نانوا)، همصحبتی با ولگردها، رفتوآمد به نوانخانهها، فقر و ناامیدی
...
شما که آن دوران را درک نکردهاید گمان میکنید آن زمان همه آدمها در رفاه کامل به سر میبردهاند... پس از کودتای 28 مرداد 32 به زندان رفت و پس از آزادی از زندان، در جاهای مختلف، از جمله روزنامه و رادیو، درآمدهای مختصری داشت... پس از انقلاب هم به حمایت همشهریاش، سردار قاسم سلیمانی توانست کشتِ سودآور گل سرخ را جانشینِ کشتِ زیانآور خشخاش کند... اعتیاد آن نمایشنامهنویس هنرمند... از دولتمردان گذشته ستایش و نکوهش
...
روایت عریان رویارویی صدر است با مرگ... پیش از این با ایستادن در بالکن خانه مهرناز به دریا خیره میشدی، نفسهای عمیق میکشیدی و از تماشای پهنه بیکرانش لذت میبردی. اما حالا بیتفاوت شدهای. نه بهدرستی طلوع خورشید را میبینی و نه غروبش را... خودنمایی یک تنهایی تمامنشدنی... زمان در تمام کتاب کند و سنگین میگذرد و میتواند مخاطب را در تجربه لحظات بحرانی با نویسنده همراه کند... حالا در لحظات مرگ سرخوشانه به زندگی آری میگوید
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
آثاری از این دست فقط ما را عالمتر یا محققتر نمیکنند، بلکه حال ما را خوشتر و خوبتر میکنند... میگوید مفاهیم اخلاقی 8 تاست... ما نخست قهرمانان اخلاقی و قدیسان اخلاقی و فرزانگان اخلاقی (به صورت خلاصه اسوههای اخلاقی) را تشخیص میدهیم، سپس میگوییم هر چه در اینها هست، از نظر اخلاقی خوب یا درست یا فضیلت است... اما ما نمیتوانیم به احساسات و عواطف صرف تکیه کنیم... ممکن است کسی از یک جنبه الگو باشد و از جنبههای دیگر خیر... پس ما معیاری مستقل از وجود الگوها یا اسوهها داریم!
...
شناخت ما از خودمان را معطوف به نوشتههای غیرایرانی کردند... سرنوشت تاسیس پارلمان در ایران با مشاهدات سفرنامهنویسان گره خورده... مفهوم و کارکرد پارلمان در اواخر دوره ناصری... مردم بیشتر پیرو و تابع بودند، یعنی متابعت و اطاعت از دالِّ سیاسی مرکز قدرت، امری پذیرفته شده تلقی میشده ... مشورت برای نخبگان ایرانی اغلب جنبه تاسیسی نداشته و تنها برای تایید، همفکری و یاریدهندگی به شاه مورد استفاده قرار میگرفته... گفتوگو و تعاملی بین روشنفکران ملیگرا و روحانیون مشروطهخواه
...
با خنده به دنیا آمده است... به او لقب سفیر شادی، خنده و گشادهرویی میدهند... از لرزش بال حشرهای تا آه زنی در حسرت عشق را میتواند بشناسد و تحلیل کند... شخصیتی که او بهعنوان معجزهگر در روابط انسانی معرفی میکند و قدرتاش را در برقراری و درک ارتباط با آدمها و سایر موجودات بهتفصیل نشان میدهد، در زندگی شخصی خود عاجز از رسیدن به تفاهم است
...
سرچشمههای ایراندوستی متعدد هستند... رفتار دوربین شعیبی در مکان مقدسی مثل حرم، رفتاری سکولاریستی است... جامعه ما اما جامعه بیماری است و این بیماری عمدتا محصول نگاه سیاسی است. به این معنا که اگر گرایشهای دینی داری حتما دولتی و حکومتی هستی و اگر میخواهی روشنفکر باشی باید از دین فاصله بگیری... در تاریخ معاصر همین روسها که الان همه تکریمشان میکنند و نباید از گل نازکتر به آنها گفت، گنبد امام رضا (ع) را به توپ بستند اما حرم امن ماند
...
با بهرهگیری از تکنیک کاتآپ و تکهتکه کردن روایت، متنهایی بهظاهر بریده و بیربط را نوشته است، تکههایی که در نهایت همچون پازلی نامرئی خواننده را در برابر قدرت خود مبهوت میکند... با ژستی خیرخواهانه و گفتاری مبتنی بر علم از هیچ جنایتی دریغ نمیکند... مواد مخدر به نوعی تسلط و کنترل سیستم بدن ِفرد معتاد را در دست میگیرد؛ درست مانند نظام کنترلی که شهروندان بدون آن احساس میکنند ناخوشاند، شهروندانی محتاج سرکوب امیالشان... تبعیدگاهی پهناور است که در یک کلمه خلاصه میشود: مصونیت
...