شازده حمام فقط خاطره نیست، هنر تصویرسازی شازده حمام دریچهای باز کرده است روی زندگی تودههای مردم... شکاف واضحی بین نقشهای اجتماعی بین زنان و مردان وجود دارد... این کتاب را در مرکز زندانهای کشور به صورت انبوه میبرند تا در کتابخانهها، زندانیان با شوق بخوانند... سرتاسر شازده حمام نمایش صورتهایی از خشونت است که بشر سعی در کنترل آن دارد... دکتر پاپلی کار خیر را در موضوع خود انسان دید و موضوعش توسعه انسان بود. توسعه انسان مقدم بر توسعه ایران است
...
جنگ ویتنام برای آمریکا 58 هزار کشته و برای ویتنام نیز رقمی فراتر از دو میلیون کشته برجای گذاشت... تعداد بمبهایی که آمریکا در طول جنگ بر سر مردم ویتنام ریخت بیش از دو برابر کل بمبهای جنگ جهانی دوم بود... این کتاب واقعیاتی از نقش و تأثیر دیپلماسی، پیچیدگی و تضاد منافع بین گروههای سیاسی و باندهای قدرت در تعامل با کشورها و چگونگی اصرار و پیگیری سیاستهای ایالات متحده در قبال کشورهای هدف از مسیرهای گوناگون توسط دیپلماتهای آمریکایی را به نمایش میگذارد
...
محبوب اوباش محلی و گنگسترها بود. در دو چیز مهارت داشت: باز کردن گاوصندوق و دلالی محبت... بعدها گفت علاوه بر خبرچینها، قربانی سیستم قضایی فرانسه هم شده است که میخواسته سریع سروته پرونده را هم بیاورد... او به جهنم میرفت، هر چند هنوز نمرده بود... ما دو نگهبان داریم: جنگل و دریا. اگر کوسهها شما را نخورند یا مورچهها استخوانهایتان را تمیز نکنند، به زودی التماس خواهید کرد که برگردید... فراریها در طول تاریخ به سبب شجاعت، ماجراجویی، تسلیمناپذیری و عصیان علیه سیستم، همیشه مورد احترام بودهاند
...
اتفاقهای واقعی را با دقت کنار هم میچیند و بعد خیلی آرام میگوید بیا این چیزی بود که من در جبین دنیا دیدم... سرگذشت و زندگی خودش را دربرمیگیرد، از محل تولد، روزهای کودکی و حمایتِ برادرش تا روزهای سرگشتگی و شهری که دوست دارد در آن بمیرد... خودش را در مرکز قرار میدهد و بعد درباره عشق و مرگ مینویسد... در ستایش تنشهای درونی نوشته شده است، چیزی که آدمهای معمولی از آن فرار میکنند و آدمهای نامعمولی مثلِ حبیبه جعفریان در آن خیره میشوند و دنبال چیزی میگردند
...
روایتی از خاطرات کودکی فاطمیما مرنیسی از اندورنی یک خانه در کنار پدربزرگ و نُه همسرش، به همراه فرزندان، نوهها و خدمتکاران... با این که مادرم مسلمان بود اما نسبت به حجاب شک و تردید داشت و اصلاً دوست نداشت من محجبه شوم... چیزی جز رادیو و شنیدن صدا نبود، چرا که در آن زمان ورود دختران به سینما هنوز تابو محسوب میشد. زنان اندرونی جملگی مشتاق شنیدن صدای خوانندگانی نظیر امکُلثوم و تقلید از صدای آنها بودند
...
ما هنوز وارد اعماق و ژرفای فهم آدمها نشدهایم... نامههای بین جلال و سیمین، منبع بسیار خوبی برای پژوهش است... بیش از آنکه اعتراف باشد، نوعی سرگیجه و تهوع ناشی از تضادهایی است که جلال با آنها درگیر بود... تنها تعداد بسیار اندکی میتوانستند جلال را درک کنند و همچنان جلال با آن هیبت و هیمنه در نظرشان باقی بماند... استبداد یعنی عقیمکردن. خودکامگی به تعبیر صاف و سادهاش یعنی عقیمکردن بقیه، حالا چه پیکرمندانه نگاه کنیم چه به معنای نمادین سیاسی و ایدئولوژیک
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
او «آدمهای کوچک کوچه»ــ عروسکها، سیاهها، تیپهای عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیتهایی تراژیک نشاند. همانگونه که جلال آلاحمد اشاره کرد، این عروسکها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بیجایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیهنشینی فرهنگی را میسازد: جایی که سنتهای مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا میشوند
...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه میکنند تا در فرآیند طلاق، همهچیز، حتی خانه و ارثیه خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک میکند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه سقوط به دست این نوکیسههای سطحی، بیریشه و بیاخلاق است، تصمیم میگیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود میگوید: «تکشاخهای خالخالی پرواز کرده بودند.»
...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه بهمنزله یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هالهای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایتهای نازیسم عذرخواهی نکرد. او سالها بعد، عضویتش در نازیسم را نه بهدلیل جنایتها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگترین اشتباه» خود خواند
...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشههای آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشهای پوسیده است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوانهای مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته میشود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ میشود
...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیرههای روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی مینشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل میکند... سادهترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین میدهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغههای شخصیاش درباره عشق، خلوص و میل بودند
...











