روایت انسان‌هایی که سوسک نامیده شدند | هم‌میهن


نسل‌کشی (Genocide) واژه‌ای ترکیب‌شده از دو کلمه‌ی genos- یونانی (نژاد، قبیله) و -cide لاتین (کشتن) است. رافائل لمکین، حقوقدان لهستانی، در سال ۱۹۴۴ این اصطلاح را برای توصیف جنایات نازی‌ها ابداع کرد، اما نمی‌دانست که این واژه چگونه بر تارک تاریخ خواهد درخشید. نسل‌کشی فراتر از یک جنایت جنگی است. درواقع نابودی برنامه‌ریزی شده‌‌ای است که گریبان یک گروه، فرهنگ، و هویت را می‌گیرد. سازمان‌ ملل در کنوانسیون ۱۹۴۸ پنج معیار برای نسل‌کشی تعریف کرد: کشتار جمعی، آسیب جدی جسمی یا روانی به اعضای یک گروه، تحمیل عامدانه‌ی شرایط نابودکننده‌ی زندگی، جلوگیری از زاد و ولد و انتقال اجباری کودکان. اما آیا این تعریف حقوقی برای توصیف آنچه در تاریخ دیده‌ایم کافی است؟

سوسک‌ها» [Inyenzi, ou, Les cafards یا Cockroaches]  اسکولاستیک موکاسونگا [Scholastique Mukasonga]

از هولوکاست تا رواندا، از بوسنی تا میانمار و حالا در غزه، جهان همچنان شاهد اقداماتی است که مرزهای تعریف سنتی نسل‌کشی را به چالش می‌کشد. پروفسور دیرک موسِس، از برجسته‌ترین پژوهشگران مطالعات نسل‌کشی در دانشگاه سیدنی، در کتاب «درک نسل‌کشی» می‌نویسد: «نسل‌کشی مدرن تنها کشتار فیزیکی نیست؛ محو هویت، فرهنگ و حافظه‌ی جمعی یک گروه نیز می‌تواند شکلی از نسل‌کشی باشد.»

در سال ۱۹۹۴، رواندا صحنه‌ی یکی از هولناک‌ترین نسل‌کشی‌های قرن بیستم شد. در طول تنها 100روز، بین 500 هزار تا یک‌میلیون نفر از مردم توتسی به دست افراطیون هوتو قتل‌عام شدند. اما ریشه‌های این خشونت به دهه‌ها پیش از آن برمی‌گشت.

استعمارگران بلژیکی در رواندا، با تقسیم‌بندی مردم به دو گروه هوتو و توتسی و صدور کارت‌های هویت‌نژادی، بذر تفرقه را کاشتند. توتسی‌ها که اقلیت جمعیت را تشکیل می‌دادند، از امتیازات بیشتری برخوردار شدند. این تبعیض سیستماتیک، به‌تدریج به نفرتی عمیق در میان هوتوها تبدیل شد.

پس از استقلال رواندا، قدرت به دست اکثریت هوتو افتاد و موج معکوس تبعیض آغاز شد. توتسی‌ها از بسیاری حقوق اجتماعی محروم شدند و واژه‌ی «اینینزی» (به‌معنای سوسک) برای تحقیر آنها رواج یافت. کودکان توتسی در مدارس مورد آزار قرار می‌گرفتند، خانواده‌ها مجبور به ترک خانه‌های‌شان می‌شدند و خشونت‌های پراکنده علیه آنها امری عادی شده بود.

در ششم آوریل ۱۹۹۴، با سقوط هواپیمای حامل رئیس‌جمهور هوتو، جرقه‌ی نسل‌کشی زده شد. رادیو هزار تپه، با پخش تبلیغات نفرت‌پراکنانه، مردم هوتو را به کشتار همسایگان توتسی خود تحریک می‌کرد. در روستاها و شهرها، افراد عادی به قاتلانی بی‌رحم تبدیل شدند. مردم با داس و چماق به‌جان یکدیگر افتادند. مدارس و کلیساها که محل پناه گرفتن توتسی‌ها بود، به قتلگاه تبدیل شد.

کتاب «سوسک‌ها» [Inyenzi, ou, Les cafards یا Cockroaches] اتوبیوگرافی‌ای از اسکولاستیک موکاسونگا [Scholastique Mukasonga]ست. عنوان کتاب از همان واژه‌ی «اینینزی» در زبان کینیارواندا گرفته شده. موکاسونگا که پیش از ۱۹۹۴ رواندا را ترک کرده بود و شاهد مستقیم اوج نسل‌کشی نبوده، اما تبعیض‌های دوران کودکی‌اش را با جزئیات دقیق روایت می‌کند. او از کودکان توتسی می‌نویسد که مجبور بودند برای آوردن آب از کنار انقلابیون جوانی بگذرند که به «اشک‌های کوچک مارهای کوچولو و سوسک‌ها» می‌خندیدند. زبان خشونت‌آمیز این افراد با عمل خشونت‌آمیزشان همراه بود؛ پسرها را کتک می‌زدند و به دختران تجاوز می‌کردند.

نثر کتاب ـ که با ترجمه‌ی روان حمید هاشمی‌کهندانی از نسخه‌ی ترجمه‌ی انگلیسی جردن استامپ به فارسی برگردانده شده ـ ساده و بی‌پیرایه است. نویسنده گاه از این سادگی فاصله می‌گیرد و با زبانی شاعرانه‌تر، لحظات نوستالژیک کودکی‌اش را توصیف می‌کند؛ روزهایی که در مزرعه کنار مادرش کار می‌کرد و به قصه‌هایش گوش می‌داد. اما حتی این خاطرات شیرین هم با سایه‌ی هولناک آینده درهم‌آمیخته‌اند.

«سوسک‌ها»، بیش از آنکه تحلیلی سیاسی یا فرهنگی از نسل‌کشی باشد، تلاشی است برای ثبتِ‌نام‌ها و خاطرات قربانیان. قدرتمندترین فصل کتاب، فهرستی است از نام قربانیانی که نویسنده می‌شناخته: «روتابانا که برنجش را دوست داشتم... بورگیا که خود را بسیار زیبا می‌دانست... اما ماریا که با باهیا، تاجری ثروتمند ازدواج کرده و 10 فرزند داشت.» موکاسونگا با این روایت صریح و بی‌پرده، شهادتی ارائه می‌دهد بر آنچه نسل‌کشی تلاش کرد نابود کند؛ رسوم، زندگی‌ها و انسان‌هایی که نام‌شان ثبت شد و آنهایی که گمنام ماندند.

اسکولاستیک موکاسونگا، نویسنده‌ا‌ی رواندایی است که در سال ۱۹۵۶ در کشوری به دنیا آمد که درگیر تنش‌های قومی بود. از همان کودکی طعم خشونت و تحقیر را چشید. در سال ۱۹۶۰، خانواده‌اش به منطقه‌ی محروم و آلوده‌ی بوگسرا تبعید شدند. سال‌ها بعد، او که دانشجوی مددکاری اجتماعی در بوتاره بود، مجبور شد به بوروندی فرار کند.

موکاسونگا در سال ۱۹۹۲ در فرانسه ساکن شد، تنها دو سال پیش از نسل‌کشی وحشیانه‌ی توتسی‌ها در رواندا. در جریان این فاجعه، 37 نفر از اعضای خانواده‌اش قتل‌عام شدند. 12 سال بعد، او با انتشار کتاب «سوسک‌ها» در انتشارات گالیمار، وارد دنیای ادبیات شد.

پس از آن، «زن پابرهنه» (۲۰۰۸) و «ایگیفو» (۲۰۱۰) را منتشر کرد که هر دو با استقبال گسترده روبه‌رو شدند. نخستین رمان او، «بانوی ما از نیل»، برنده‌ی جوایز متعددی ازجمله جایزه‌ی احمدو کوروما و رنودو در سال ۲۰۱۲ شد. این کتاب همچنین جایزه‌ی اقیانوس‌ها فرانسه را در سال ۲۰۱۳ و جایزه‌ی صداهای فرانسوی را در سال ۲۰۱۴ از آن خود کرد. در سال ۲۰۲۰، این رمان توسط عتیق رحیمی به فیلم تبدیل شد و برنده‌ی خرس بلورین جشنواره‌ی برلین شد.

کتاب «سوسک‌ها» در ۱۶۴ صفحه و با قیمت ۲۳۰هزارتومان به‌تازگی در مجموعه‌ی ناداستان نشر وزن دنیا منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...