سلبریتی و تور ایمنی | همشهری


سلبریتی، واژه‌ای است که با رسانه پیوندی وثیق دارد و با فراگیر‌شدن رسانه‌های مدرن به‌صورتی گسترده در ادبیات مردم جهان جای باز کرده است. از سویی در 2دهه اخیر با ظهور سلبریتی‌هایی مواجهیم که در نقش خیرین جهانی با ژستی انسان‌دوستانه در برابر رسانه‌های بین‌المللی ظاهر می‌شوند؛ میلیاردرهایی چون مدونا، آنجلینا جولی، باب گلداف و.... به‌عنوان مثال اسفند ماه سال گذشته در بحبوحه جنگ اوکراین، حضور آنجلینا جولی در یمن مورد توجه رسانه‌های جهان و ایران قرار گرفت.

ایلان کاپور [Ilan Kapoor] فعالیت‌های انسان‌دوستانه سلبریتی‌ها» [Celebrity Humanitarianism: The Ideology of Global Charity]

فاکس‌نیوز ضمن گزارش این سفر نوشت: «جولی سفیر صلح سازمان ملل در تلاش است تا بتواند به جمع‌آوری کمک‌های بین‌المللی برای آوارگان یمنی بپردازد.» او همچنین در دهه گذشته، سفرهایی به کشورهای افغانستان، سوریه و بنگلادش داشته و در افغانستان اقدام به ساخت مدرسه کرده است. جولی در سال 96به‌عنوان سفیر حسن‌نیت سازمان ملل در کمپ آوارگان زعتری در نزدیکی مرز اردن با سوریه حضور پیدا کرد و با آوارگان سوری دیداری در ظاهر دوستانه داشت. باب گلداف، ترانه‌سرا و خواننده ایرلندی نیز 5سال پیش در اعتراض به کشتار مسلمانان روهینگیا و عملکرد ضعیف آنگ‌سان سوچی، رهبر میانمار نشان آزادی شهر دوبلین را که قبل‌تر به سوچی هم اهدا شده بود، پس فرستاد. در پس این نمایش‌های انسان‌دوستانه چه رازی نهفته است که سلبریتی‌های میلیاردر را به چنین کنش‌هایی وا داشته است؟

ایلان کاپور [Ilan Kapoor] نویسنده انگلیسی و هندی‌تبار در کتاب «فعالیت‌های انسان‌دوستانه سلبریتی‌ها» [Celebrity Humanitarianism: The Ideology of Global Charity] اینگونه از این راز پرده برمی‌دارد: « این کار کمک می‌کند بنیان‌های چرکین نظم نولیبرال جهانی پوشانده شود و به منزله یک تور ایمنی برای ادامه حیات سرمایه عمل می‌کند». او معتقد است که سلبریتی‌ها در قالب چنین فعالیت‌هایی به سرمایه‌داری نولیبرال و بی‌عدالتی جهانی چهره‌ای انسانی می‌دهند و با مشروعیت‌بخشی به آن، موجب استحکام چنین نظامی می‌شوند.

سرمایه که تجسم اقتصادی اومانیسم است، نیاز به محرکی چون سود دائمی دارد که می‌بایست بر مبنای مکانیسم سودجویی و از طریق استثمار انسان و طبیعت لحظه به لحظه افزایش یابد. چنین مکانیسم ظالمانه‌ای منجر به تجمع ثروت انبوه نزد اقلیتی محدود و تراکم فقر نزد اکثریتی گسترده می‌شود. سلبریتی‌ها که خود زاییده چنین نظام ناعادلانه‌ای هستند، با انجام چنین اقداماتی، نقش سوپاپ اطمینان برای نظام ناعادلانه سرمایه‌سالار را بازی می‌کنند. آنها با دلجویی ظاهری از قربانیان بی‌عدالتی، خود را نماینده زنان و کودکان مظلوم مطرح کرده و از جانب آنها سخن می‌گویند و در عمل سبب انفعال و به سکوت‌کشاندن آنها می‌شوند.

آنجلینا جولی

کاپور معتقد است: «این کارهای خیریه عمیقا فاسد و ایدئولوژیک‌اند...تمایل به تبلیغ برند سلبریتی و تصویر یک کشور غربی دلسوز... خواهی نخواهی به پیشبرد سرمایه‌داری کمک می‌کند و فقری را که می‌خواهد درمان کند بیشتر می‌کند». در واقع آنچه با این دست کنش‌های افراد مشهور به مدد رسانه‌ها بازنمایی می‌شود تنها ابعادی از بحران است که از بیرون قابل رؤیت‌اند. به‌عبارت دقیق‌تر، سلبریتی‌ها که زندگی‌شان با نمایش و رسانه گره خورده با انجام چنین فعالیت‌هایی، توجه همگان را معطوف به بخشی از بحران می‌کنند که قابلیت نمایشی دارد و از علت‌های بلندمدت و ساختار فاسد سرمایه‌داری منحرف می‌سازند؛ تمرکز بر معلول به جای علت. ایلان در بخشی از کتاب خود به ترانه‌ای از گلداف اشاره می‌کند که در سال‌1984 و در واکنش به قحطی اتیوپی با نام «آیا می‌دانند اکنون کریسمس است؟» منتشر کرد تا برای کمک‌ به مناطق قحطی‌زده پول جمع‌آوری کند. این آهنگ توسط 49ستاره پاپ خوانده شد و در کوتاه‌ترین زمان با فروش 3میلیون نسخه به بیش از 8میلیون پوند درآمد رسید. تونی بلر در سال‌2004، گلداف را به ریاست کمیسیونی به هدف پیشبرد توسعه آفریقا درآورد، اما در عمل هیچ اتفاقی برای حل مشکل مردم آفریقا نیفتاد.

این نویسنده همچنین می‌نویسد: «جولی را بیش از همه برای نقش مادری و فرزند‌خواندگانی از کشورهای مختلف می‌شناسند...که با سروصدا و تبلیغات فراوان کودکانی از کامبوج، اتیوپی و ویتنام را به فرزندی پذیرفته است.» همین امر سبب می‌شود تا فرزندخواندگی کودکان آفریقایی در آمریکا افزایش یابد. مدونا نیز با تمرکز بر مالاوی و انجام اقداماتی شبیه آنجلینا جولی، دختری به نام مرسی از مالاوی را به فرزندخواندگی می‌پذیرد. برون‌داد این دست اقدامات جولی و مدونا به استناد گزارش وال‌استریت ژورنال، افزایش فرزندخواندگی بین‌المللی به وسیله آمریکایی‌ها با الگوگیری از این سلبریتی‌ها بوده است. به اذعان ایلان کاپور، فرزند‌خواندگی‌های بین‌المللی مدونا و جولی سبب تشویق دیگران به این امر و در نهایت خدمت به کشور آمریکا می‌شود؛ چرا که «نرخ زاد و ولد افت کرده و فرزندخواندگی فراملی کمک می‌کند این چشم‌انداز آخرالزمانی تسکین یابد و در عین حال خانواده یک آجر سازنده مهم اجتماعی-ملی شود.»

از سویی کشورهای غربی با ارائه مشوق‌های مالیاتی به فرزندخواندگی به فکر درمان بحران جمعیتی و تأمین نیروی کار برای اقتصاد استثماری سرمایه‌‌سالار خود هستند. ایلان با تأکید بر نقش سلبریتی‌ها در دنیای سیاست در جهت‌دهی به افکار عمومی می‌گوید: «ما در عصری زندگی می‌کنیم که در آن ستارگان سرگرمی به‌عنوان افرادی انسان‌دوست نقش مهمی در جهان سیاست بازی می‌کنند. گلداف، جولی، مدونا به موقعیت‌های برجسته‌ و شهرت دست یافته‌اند. آنها دسترسی بالایی به تالارهای قدرت دارند و قادرند در مقیاس جهانی مردم را تحت‌تأثیر قرار دهند.... آنها خیلی بیشتر از هر سیاست‌مدار یا دیپلمات برجسته‌ای می‌توانند از راه انواع رسانه‌ها با مخاطبان بسیار و گوناگون ارتباط بگیرند».

[کتاب «فعالیت‌های انسان‌‌دوستانه سلبریتی‌ها: ایدئولوژی دهشگری جهانی» اثر ایلان کاپور با ترجمه احسان شاه‌قاسمی توسط سوره مهر منتشر شده است.]

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...