به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، جدیدترین کتاب پل استر روایتی غیرداستانی درباره «استیون کرین» نویسنده و شاعر آمریکایی است که عمر کوتاهی داشت و در سن ۲۸ سالگی درگذشت و گرچه تمامی آثار او را می‌توان در یک آخر هفته خواند اما کتاب «استر» درباره او بسیار مفصل و در ۸۰۰ صفحه منتشر شده که بخشی از آن زندگی‌نامه و بخشی دیگر نقد ادبی است. در زیر مصاحبه جدید پل استر با نشریه گاردین را می‌خوانید:

پل استر

چرا تصمیم به نوشتن درباره «استیون کرین» گرفتید؟

خیلی زود و وقتی یک دانش‌آموز دبیرستانی بودم نوشته‌های او را خواندم. مطالعه «نشان سرخ شجاعت» برای اکثر دانش‌آموزان دبیرستانی الزامی بود اما پس از آن ارتباطم با «کرین» قطع شد و زیاد به او فکر نکرده بودم. بعد از این‌که نوشتن رمان «۴۳۲۱» را به پایان رساندم، واقعاً خسته شده بودم و می‌دانستم که نمی‌توانم برای مدتی بنویسم و بنابراین چندین ماه استراحت کردم تا تجدید قوا کنم. در آن مدت چیزهای زیادی خواندم که در تمام عمرم قصد مطالعه آن‌ها را داشتم. دوباره شروع به خواندن آثار «کرین» کردم. اولین چیزی که خواندم «هیولا» بود؛ کتابی که هرگز حتی نام آن را نیز نشنیده بودم و تحت تاثیر نبوغ آن قرار گرفتم و از این‌که این کتاب چقدر خوب و عمیق و پرطنین است شوکه شدم. این باعث شد سایر نوشته‌های او را نیز بخوانم و همچنان تحسینم از او در حال افزایش بود. وقتی مطالعه آثارش را به پایان رساندم، به بررسی زندگی او پرداختم و فهمیدم که چقدر جذاب است. در نهایت، تصمیم گرفتم قدردانی کوتاهی از «کرین» بنویسم.

یک قدردانی کوتاه؟!

ابتدا قصد داشتم کتاب را در ۱۵۰ تا ۲۰۰ صفحه بنویسم اما همان‌طور که جلو می‌رفتم چیزی موجب می‌شد درباره چیزی دیگری بنویسم و همین امر سلسله‌ای از مباحث ایجاد کرد. می‌دانم کتابی بسیار طولانی درباره نویسنده‌ای است که عمر کوتاهی داشته و خیلی عجیب است که توانستم این‌قدر زیاد بنویسم، اما این تنها یک کتاب زندگی‌نامه نیست بلکه خوانشی از آثار «استیون کرین» نیز محسوب می‌شود.

این کتابی است که به ما می‌آموزد چطور «استیون کرین» را دوست داشته باشیم. آیا خودتان را به عنوان یک معلم می‌شناسید؟

پنج سال در پرینستون تدریس کردم و کارگاه‌های نوشتاری داشتم و از کلاس‌ها وحشت داشتم، پنج سال تدریس و من هنوز از نگارش خلاقانه وحشت داشتم. در این کتاب این احساس را نداشتم که مثل پیرمرد با افراد جوان صحبت می‌کنم، بلکه حسم شبیه فردی بود که دور یک میز شام است و بینش و اشتیاقش به یک نویسنده را با دیگران به اشتراک می‌گذارد.

به نظر می‌رسد که تا حدودی «کرین» را به خاطر جدی گرفتن نویسندگی تحسین می‌کنید.

این تنها راهی است ک نوشتن را درک می‌کنم و مطمئناً من در تمام زندگی‌ام این‌طور بوده‌ام و هر نویسنده دیگری که من او را تحسین می‌کنم به نوعی وسواسی است. نمی‌دانم چگونه می‌توان هنری را بدون جدی گرفتن و وسواس انجام بهتر و بهتر آن خلق کرد.

«استیون کرین» خیلی فقیر بود. فکر می‌کنید برای ایجاد هنر نیاز به رنج کشیدن داریم؟

برای ایجاد یک اثر خوب نیاز به نوعی عدم توازن است، این تنها نمی‌تواند منحصر به مشکل مالی باشد بلکه می‌تواند عدم توازن عاطفی و احساسی باشد. منبع آن هر چه باشد آن چیزی که زندگی را برای شما تغییر داده، هنر حاصل اندوه و پریشانی است.

دوران همه‌گیری را چگونه سپری کردید؟

برخلاف اکثر مردم من شغلی ندارم و بنابراین شغل خود را از دست ندادم. من و سیری (همسرم) هر دو نویسنده هستیم و کارهایی را که انجام می‌دهیم ادامه دادیم. خودمان را بسیار خوش‌شانس می‌دانم. این‌جا در نیویورک، ما در کانون همه‌گیری کرونا بودیم، وحشتناک بود. در خیابان تنها صدای آمبولانس بود. هیچ جایی صدایی نمی‌آمد، فقط صدای پرندگانی را می‌شنیدیم که در دوران قرنطینه بازگشته بودند، پرندگانی که چند دهه از آن‌ها خبری نبود. اما جدای از آن همه چیز فقط فضای مرده، سکوت و صدای آمبولانس بود.

چگونه کتاب‌های خود را طبقه‌بندی می‌کنید؟

به شکلی عجیب و غریب و بر اساس سیستمی است که طی سال‌ها به آن رسیدم. کتاب‌ها در سراسر خانه پراکنده شده‌اند. بنابراین در اتاق مهمان طبقه پایین من همه کتاب‌هایم در مورد ورزش، رمان‌های جنایی و همه کتاب‌های فیلمم را دارم. فکر کردم همه این کتاب‌ها برای هر کسی که شب را در این‌جا بماند واقعاً جالب خواهد بود. در طبقه بالا در اتاق بزرگی که ما آن را کتابخانه می‌نامیم، فقط ادبیات داریم. کتاب‌های هنری در امتداد یک دیوار قرار دارند. اما من کتاب‌های ادبی را به ترتیب زمانی مرتب کردم که با گیلگمش شروع می‌شود و سپس با آثار یونان باستان، روم و قرون وسطی ادامه می‌یابد و سپس هر یک از آن‌ها بر اساس کشور تقسیم می‌شود. در طبقه بالا کتابخانه دیگری داریم و آن اتاق همسرم سیری است و همه از کتاب‌های فلسفه و روانشناسی است. ما غرق در کتاب هستیم، صدها عدد از آن‌ها را هدیه می‌دهیم اما هیچ وقت جای خالی آن‌ها حس نمی‌شود.

استیون کرین

کدام رمان کلاسیک را اخیراً برای اولین‌بار خواندید؟

«به سوی فانوس دریایی» اثر ویرجینیا وولف. یکی از زیباترین و تکان‌دهنده‌ترین رمان‌هایی که در زندگی خواندم.

کدام کتاب را به یک کودک ۱۲ ساله هدیه می‌دهید؟

فکر می‌کنم که «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب» را به یک ۱۲ ساله بدهم. این شخص آن‌قدر بزرگ شده که کتاب را بدون فیلتر والدین بخواند و بفهمد که چقدر فوق‌العاده و خیال‌انگیز و کاملاً دیوانه‌کننده است. نکته اصلی در مورد دادن کتاب به جوانان این است که شما واقعاً باید لذت محض خواندن را به آن‌ها بدهید، لذتی که می‌تواند برای شما به ارمغان آورد نه یک کتاب خیلی سنگین. کتاب‌های سرزنده چیزی است که عشق به خواندن را ایجاد می‌کند. اگر بخواهم به یک کودک ۱۵ ساله کتاب بدهم، انتخابم کتاب «کاندید» (یا خوش‌باوری نوشته ولتر نویسنده و فیلسوف فرانسوی) خواهد بود. خودم در همین سن این کتاب را خواندم و زندگی‌ام تغییر کرد، خندیدم، شوکه شدم و از آن الهام گرفتم. این همان چیزی است که یک کتاب فوق‌العاده می‌تواند در جوانی به ارمغان بیاورد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...