درازنای زخم‌های نام‌ناپذیر | اعتماد


خداوند، آیا قساوتت حکمتی است که ما از آن سر درنمی‌آوریم؟ پس چه ناقص خلق‌مان کرده اگر محکوم به رنج بردنیم. چگونه است که همه یکسان رنج نمی‌برند؟!»
- از متن کتاب

«عصیان» [Rebellion]، اثر بدیع و ژرف‌اندیشانه یوزف روت [Joseph Roth] نویسنده اتریشی است. داستانی مهیج و تامل‌برانگیز، نه تنها برای اهل کتاب که برای آحاد جامعه‌ای که به‌شدت و حدت درگیر‌و‌دار مفاهیم اولیه انسانی دست و پا می‌‌زند. مردمی که در درازنای قرون طعم تلخ ستم‌پیشگی و جنون و جهالت و خودکامگی را همه و همه با هم چشیده و دم بر نیاورده. مردمی رنج دیده و امیدوار به رسیدن روزهایی برآمده از رویاهایی نه‌چندان دور و دراز...

عصیان» [Rebellion] یوزف روت [Joseph Roth]

روایت تلخ و گزنده آندریاس پوم، سرباز فداکاری که در جنگ جهانی یک پایش را از دست داده و تنها دستاوردش از جنگ، مجوز دولتی داشتن یک جعبه موسیقی خیابانی است برای امرار معاش، تکرار و باز تکرار یک تراژدی انسانی است.

پوم به قناعت‌پیشگی و زیاده نخواستن و سر در گریبان بودنش عادت کرده و از کسی مطالبه‌ای ندارد و با هیچ آدمی در جامعه اعم از فرو دست و بالا‌دست سر ناسازگاری ندارد. با این حال یک اتفاق پیش‌بینی نشده او را به تحمل ناعادلانه شش هفته زندان وامی‌دارد و ازاینجاست که سر به عصیان می‌گذارد و دولت، فرا‌دستان و گاه خداوند را به پرسش‌هایی معنادار و فیلسوف‌مآبانه فرا می‌خواند. پرسش‌هایی از این دست که به راستی عدالت از کدام نهان‌خانه بر آدمیان می‌تابد و متولیان و مجریانش از کدام رتبه و مرتبه‌اند و محکومان از کدام؟

او گاه به پیدا و پنهان جنگ ناخن می‌‌کشد و گاه به پس از آن. با این همه بر جنگ افروزان نمی‌آشوبد و بیش از همه‌چیز، واژه‌ها را به هماوردی معنا و مضمون اصیل و حقیقی‌اش می‌طلبد. واژه‌هایی چون عدالت، حقیقت، راستی‌آزمایی، سهم‌خواهی و در نهایت حق.

روت می‌گوید: «دولت باید مسوولیت اشتباهات خود را بر عهده بگیرد، نه اینکه یک شهروند اشتباهات دولت را گوشزد کند.»
شاید این جمله که به ظاهر ساده به نظر می‌رسد، بارها و بارها بر زبان ساکنان خیابان زندگی این کره خاکی و به ظاهر پهناور، جاری شده باشد اما هیچگاه پاسخ در‌خور اعتنا و متقاعد‌کننده‌ای نیافته باشد. چرا؟! چرای آن، حل معمای سر در کلافِ قرن‌ها سردرگمی و ناپیدایی و نیست‌انگاری اندیشه‌هایی است که چیز زیادی از زندگی نخواسته‌اند.

... و اما نزدیک به این‌ مضمون «سقوط» نام رمانی از آلبر کامو، نویسنده خلاق قرن بیستمی فرانسه و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1957 میلادی است. در رمان «سقوط» نیز که نخستین‌بار در سال ۱۹۵۶ منتشر شد، کامو به زبان و بیانی دیگر، آدمی را به تامل و طرح پرسش‌هایی از این دست وامی‌دارد. پرسش‌هایی کمابیش شبیهِ آنچه یوزف روت در «عصیان» طرح می‌کند.

در رمان آلبر کامو، ژان باتیست کلامنس که دیرزمانی وکیل پایه یک دادگستری بوده و حالا خود را قاضی توبه‌کار می‌خواند، در شبی آرام و بی‌هیجان بر کناره رود سن، شاهد خودکشی زن زیبارویی بوده که بی‌تفاوت از کنار آن گذشته است. او تا قبل از این اتفاق همه فضایل انسانی را در خود داشته و جامعه‌ای به تحسینش شب و روز نداشته است؛ اما ژان باتیست کلامنس بعد از آن دچار سقوطی هولناک از ارزش‌های انسانی شده و در محاکمه اخلاق، خود پا پیش گذاشته و ...

در ترازوی نقد منصفانه عملکرد کلامنس و پوم نکته‌ای باریک‌تر از مو هست که با توجه به آن شاید بتوان پاسخ برخی از پرسش‌های متبادر شده به ذهن‌های نیم‌بیدار و نیم‌اندیشه‌ورز را یافت؛ اینکه جامعه رو به زوال و تهی از آرزو چگونه می‌تواند از انسان‌هایی شرافتمند، فرومایگانی بسازد که خود از این همه بی‌خبرند.

«عصیان» نشانگر مظلومیت یا خود‌آزاری یا هر تعریف قابل‌قبولی که باشد، محصول ظلمی است پایدار. ظلمی برآمده از جانب اندیشه‌هایی بیمار که همچون سلول‌های سرطانی، بدنِ نحیفِ جامعه را در بر می‌گیرند و در کوتاه‌زمانی، فروپاشی مهار نشده‌ای را در بطن تاریخ رقم می‌زنند.

در برشی از کتاب می‌خوانیم:
«پای مصنوعی نرسید، اما به‌ جایش بی‌نظمی، سقوط و انقلاب از راه رسید. آندریاس پوم تازه دو هفته بعد آرام گرفت، آن‌هم بعد از آنکه از روزنامه‌ها، اتفاق‌ها و حرف‌های آدم‌ها دستگیرش شد که در جمهوری‌ها هم این حکومت‌ها هستند که سرنوشت کشور را در دست دارند. در شهرهای بزرگ به روی شورشیان آتش می‌گشودند. اسپارتاکیست‌های کافر ساکت نمی‌شدند. احتمالامی‌خواستند حکومت را سرنگون کنند. آنها متوجه نبودند که کارشان چه عواقبی ممکن بود در پی داشته باشد. یا بدطینت بودند یا ساده‌‌لوح. تیرباران شدند، حق‌شان بود. آدم‌های معمولی نباید در کار خردمندان دخالت کنند. در این میان، آنها منتظر کمیسیون پزشکی بودند. قرار بود در مورد نحوه ادامه کار بیمارستان و توانایی یا ناتوانی بیماران برای کار کردن و چگونگی تأمین زندگی بیماران تصمیم گرفته شود. شایعه‌ای در دیگر بیمارستان‌ها پیچیده بود مبنی‌ بر اینکه فقط موجی‌ها می‌توانند در بیمارستان‌ها بمانند. به مابقی افراد مبلغی پول داده می‌شد و به بعضی هم مجوز جعبه موسیقی، اما صحبتی از دکه تمبر فروشی و نگهبانی در پارک یا موزه نبود.»

از بی‌شمار درس گفتارهای عصیان یکی این است:
باید دردمندان و قناعت‌پیشگان را بیش از پیش دریافت که بر آن چه می‌کنند جز نام معلول و نه علت نمی‌توان گذارد.
در توصیف این کتاب تاثیرگذار در ادبیات جهان نقد و نظرهای بسیاری نوشته شده است که هر کدام گوشه‌ای ازاین اثر مشعشع و جاودان را به تصویر کشیده‌اند.

چنان که روزنامه بریتانیایی در مطلبی درباره این رمان خواندنی نوشته است: «عصیان پرتره‌ای از خرده‌ریزهای به‌ جامانده از جامعه‌ای متلاشی‌‌شده را در کمال سادگی به تصویر می‌کشد؛ اما با وجود این سادگی تا مدت‌ها بعد از خواندنش به فکر خواننده خطور می‌کند.» (گاردین)

خواندن این داستان جذاب را که با آموزه‌های فلسفی، اخلاقی و ... قابل‌اعتنایی همراه است، به‌شدت پیشنهاد می‌شود. «عصیان» را بخوانیم و بر رویدادهای آن با جدیت درنگ کنیم؛ کتابی که به ما می‌گوید قصه‌ها تنها برای خواندن نیستند. رمانی که یادآوری می‌کند به ما که درک بهتر هستی جز با تن دادن به اندیشه و کتاب میسر نیست.
«عصیان» به تازگی با ترجمه سینا درویش عمران و کیوان غفاری از سوی نشر بیدگل منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...