تجارت مردگان | الف


زندگی گوگول به عنوان داستان‌نویس با نوشتن داستان‌ کوتاه شروع شد، بیست و دو ساله بود که نخستین داستان‌هایش را برای انتشار در مجموعه‌ای با عنوان «شب‌ها در نزدیکی مزرعه دیکانکا» به ناشر سپرد. چندی بعد که برای اصلاح نسخه حروف چینی شده به چاپخانه رفت، حروفچین‌های کتابش را دید که با خواندن دستنویس داستان‌هایش از خنده روده‌بر شده‌اند.

نفوس مرده گوگول

ناف گوگول را با خنده و مضحکه بریده بودند، خودش در روز «خر رنگ کنی!» (اول آوریل/ روزی پر از شوخی و مضحکه) به دنیا آمده بود؛ در خانواده‌ای که شغل پدر جفت‌و‌جور کردن نمایش‌های آماتوری کمدی‌ و عامه پسند در تئاترهای خصوصی خانواده‌های متمول بود؛ در داستان‌های خود گوگول هم طنز و مضحکه به عنوان یکی از اصلی‌ترین دستمایه‌ها همیشه وجود داشته است. برای فردی با این مشخصات و ویژگی‌ها دیدن چنین صحنه‌ای (خنده حروفچین ها) بزرگترین موفقیت و تشویق بود. پس با اشتیاق به نوشتن ادامه داد و بخش دومی هم برای این مجموعه نوشت. این سرآغاز موفقیت‌های او بود که چندی بعد با نوشتن نمایشنامه‌هایی موفق و ماندگار کامل شد.

یکی از مهمترین اتفاقات زندگی گوگول جوان که رفته رفته شهرتی به هم می‌زد، دیدار با الکساندر پوشکین، نویسنده و شاعری بود که او را می‌پرستید. گوگول بخت دوستی با پوشکین را یافت و این دوستی تاثیر بسیار بر گوگول گذاشت. پوشکین که نبوغ و استعداد گوگول را پسندیده بود، فکر نوشتن اثری بزرگ را به جان او انداخت که نامش را برای همیشه ماندگار کند. البته آثار کوتاه گوگول تا آن زمان هم توفیق بسیاری برایش به همراه داشتند، چنانکه بلینسکی (بزرگترین منتقد آن روزگار) به تحسین این آثار پرداخته و بعد‌ها تا آنجا پیش رفت که گوگول را پدر نثر نوین روسیه خواند.

با این حال گوگول سودای پریدن به اوج و جودانگی را در سر می‌پروراند که راهکار آن را پوشکین جلوی پای او گذاشت. پوشکین با مثال آوردن از «دن کیشوت» شاهکار سروانتس به گوگول گفت برای جاودانگی در ادبیات راهی جز نوشتن رمان‌های عظیم وجود ندارد؛ سروانتس هم اگر به داستانهای کوتاهش بسنده کرده بود امروز نامی شناخته شده نبود. (البته پوشکین کمی اغراق کرده بود و تاریخ هم نشان داد گوگول با شاهکارهایی همچون شنل، بازرس و داستان کوتاه‌های فوق العاده اش به هرحال صاحب نام ماندگاری در تاریخ ادبیات می‌شد!)

این پیشنهاد با توجه به حجم متعارف رمان‌های بزرگ در آن روزگار منطقی به نظر می‌رسید. پوشکین نه تنها این فکر را به ذهن گوگول انداخت بلکه یکی از ایده‌های ناب داستانی خود را نیز به او سپرد. این پیشنهاد انگیزه‌ای شد برای گوگول در خلق اثری بزرگ ک از 1835 نوشتن آن را آغاز کرد. جالب اینکه پوشکین با اینکه خود ایده کتاب را به گوگول سپرده بود، به کنایه می‌گفت نگاه کنید که این اوکراینی به چه راحتی افکار آدم را بلند می‌کند. (نقل به مضمون)

این نقطه آغاز شکل‌گیری یکی از شاهکارهای بزرگ ادبیات روسیه یعنی «نفوس مرده» بود. کتابی که به تازگی با ترجمه کاظم انصاری توسط نشر فرهنگ معاصر به مخاطب فارسی زبان عرضه شده است. این ترجمه نخستین بار در 1331 منتشر شد. قریب به یک دهه بعد با بازنویسی و اصلاحات اساسی روبه‌رو شد و نشر اندیشه آن را به بازار فرستاد. نشر فرهنگ معاصر ویراستی تازه از آن را ارائه کرده است.

ایده مرکزی رمان «نفوس مرده» برگرفته از سنت دیرینه‌ای در روسیه بود، تحت عنوان سرف‌داری که نوعی برده‌داری از نوع روسی‌اش بود و گوگول به شکلی هزل‌آمیز آن را دستمایه اصلی رمانش قرار داده بود.

سرف‌ها در واقع نفوس ساکن در املاک ثروتمندان بودند و تعداد آنها نشان‌دهنده میزان ثروت صاحبان املاک بود. سرف‌ها با خرید و فروش زمین‌ها، به عنوان بخشی از آن ملک، دست بدست می‌شدند. بهره‌برداری از این سرف‌ها تنها به عنوان کارگران این املاک نبود، بلکه گاه به عنوان وثیقه برای گرفتن وام از بانک‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفتند. دولت از سرف‌های املاک سرشماری می‌کرد و براساس تعداد آنها مالیات دریافت می‌کرد. اگر یکی از این سرف‌ها می‌مرد تا زمان سرشماری بعدی زنده محسوب می‌شد. همانگونه که دولت مالیات سرف مرده را می‌گرفت، مالکان نیز می‌توانستند از این سرف‌های مرده جهت وثیقه استفاده کنند.

ایده محوری رمان گوگول نیز حول همین قانون و دوز و کلک‌های مرتبط با آن شکل می‌گرفت. نفوس همان سرف‌ها بودند و نفوس مرده درواقع به سرف‌های مرده اشاره دارد. شخصیت اصلی رمان خرده مالکی است بنام چیچیکوف که در اداره گمرک کار می‌کند. او که رویای ثروتمند شدن را در سر می‌پروراند، با استفاده از این خلاء قانونی به خرید و فروش سرف‌های مرده (نفوس مرده) مشغول می‌شود و سر اداره مالیات، بانک‌ها و... را کلاه می‌گذارد.

چیچیکوف شخصیتی است کلّاش و دودوزه باز، همانند پیکاروها که قهرمانانی رذل و حقه‌باز در رمان‌های پیکارسک بودند. چیچیکوف مدام در حال حرکت از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر است و این سفرها و عوض شدن لوکیشن‌ها و شخصیت‌ها هم متضمن حرکت رمان است و هم اینکه بدان تنوع می‌بخشد. بنابراین خود از طرح داستانی مشخص که از ساختاری شکل یافته برخوردار باشد برخوردار نیست. همانند رمان‌های معروفی مثل دن کیشوت، تریسترام شندی و نامه‌های پیکویک در این رمان، سفر بستری برای طرح طیف‌های وسیعی از شخصیت‌ها و موقعیت‌های مکانی و زمانی است و در این بین انواع و اقسام حرف‌ها، داوری‌ها، کلک‌ها ، مسخرگی‌ها و... را که نویسنده برای انتقال مفهوم مورد نظرش لازم دارد می‌توان دید.

گوگول تعمدا از این شیوه استفاده کرد تا بتواند موقعیت‌های داستانی مختلف و شخصیت‌های گوناگون را به راحتی وارد داستان کرده و سپس از آن خارج سازد. چنین اسلوبی که در داستان منظوم (حماسی یا کمیک و مسخره‌آمیز) نیز بکار می‌رود که در روسیه پوئما نام دارد که خود گوگول هم این کلمه را روی جلد نخستین چاپ آن گنجانده بود.

گوگول تصمیم داشت این کتاب همانند کمدی الهی سه جلد داشته باشد که نوشتن جلد نخست آن هفت سال طول کشید. گوگول در این مدت اغلب دور از روسیه بود، این مسئله به دلیل حواشی استقبال سردی بود که از نمایشنامه بازرس او در حضور تزار صورت گرفت.

تقدیر چنین شد که گوگول با وجود به پایان رساندن بخش سوم و مجموعا قریب به پانزده سال کار روی این رمان، آن را ناتمام منتشر کند. بخش دوم رمان که چند سال بعد از بخش اول منتشر شد. از جایی به بعد ناقص مانده و جلد سوم هم در یک لحظه بحرانی توسط گوگول در شومینه انداخته و خاکستر شد.

اما چرا گوگول اثری که به نیت خلق شاهکاری برای ماندگاری در تاریخ ادبیات نوشته و پانزده سال از عمرش را روی آن گذاشته بود، به چنین سرنوشتی دچار کرد؟

گفته می‌شود گوگول در طول زندگی از پاره‌ای معضلات روانی رنج می‌برد. او در نامه‌ها و نوشته‌هایش بدین نکته اشاراتی گوناگون داشته و حتی به نگرانی از اوهام و مالیخولیایی که او را چون سایه دنبال می‌کرد، پرداخته است. این اختلال عصبی که جسم و جان او را رنجور می‌ساختند، از سوی پزشکان معالج او (که از نامداران روزگار خود بودند) نوعی بیماری ادواری نامیده شده بود.

ده روز پیش از مرگ گوگول، او تحت‌تاثیر نامه‌ای که کشیش مورد اعتمادش، نوشته بود به تصور اینکه با این نوشته موجب گمراهی خوانندگانش می‌شود، دست‌نوشته‌هایش را سوزاند.

آنچه از نفوس مرده منتشر شده کتابی است در دو بخش. بخش اول 12 فصل دارد و بخش دوم دربرگیرنده آن نوشته‌های برجای مانده از بخش‌های سوزانده است که در جایی نیمه‌کاره تمام می‌شود.

اما چرا رمانی نیمه‌کاره تا این اندازه با اقبال روبه‌رو شده و به همه زبان‌های زنده جهان ترجمه شده است؟

نفوس مرده تنها رمان نیمه‌کاره ماندگار نیست که چون شاهکاری ستایش شده با اقبال روبرو بوده، کافکا نیز صاحب شاهکارهای ناتمامی همانند محاکمه و قصر است و یا آلبرکامو که رمان آدم اول او پیش از پایان به دلیل مرگ ناگهانی او نیمه کاره مانده و از قضا آن را یکی از بهترین آثار کامو نیز می‌خوانند.

در مورد گوگول و نفوس مرده این موضوع کمی متفاوت است، این رمان چنانچه اشاره شد به سبک رمانها پیکارسک و منظومه‌هایی که شخصیت اصلی در طی سفر با حوادث گوناگون روبرو می‌شود نوشته شده. براین‌ اساس کلیت اثر، داستانی با پیرنگ پیچیده ندارد. تاکید نویسنده بر همین موقعیت‌های زمانی و مکانی که به نیت نشان دادن جامعه روسیه در نیمه اول قرن نوزدهم نوشته شده و تصویری زنده از روسیه آن روزگار را پیش روی مخاطب می‌گذارد؛ کشوری با اختلاف طبقاتی شدید و مردمی اسیر خرافات، بیکارگی، خیال‌پردازی، شکمبارگی، میخوارگی، تشریفات احمقانه و وراجی‌های بی‌پایان، که نویسنده آنها را به صورت‌های گوناگون در صحنه‌های خنده‌دار، قصه‌وار یا با بحث‌های فلسفی روایت می‌کند.

بنابراین ناتمام ماندن رمان، لطمه‌ای به جذابیت و ارزش‌های بخش‌های باقی مانده نمی‌زند. چون این بخش‌ها به طور مستقل نیز خواندنی و جذاب هستند و از طنزی منحصر به فرد نیز برخوردارند. دستمایه کتاب که به دوز و کلک و فریب دیگران آن هم با زبانی پر از طنز و مضحکه برخوردار است همان چیزی است که از نویسنده‌ای زاده شده در روز «خررنگ کنی»می‌توان انتظار داشت. روزی که هر کسی سعی می‌کند با دروغ و فریب دیگران را مسخره و مضحکه قرار دهد! این همان کاری است که قهرمان کتاب و به نوعی خود گوگل با مردمان روزگار ترتیب داده است.

ترجمه کاظم انصاری از این رمان که به صورت شکیلی به بازار آمده، شاید قدیمی‌ترین ترجمه از این رمان به فارسی باشد اما گویا همانند دیگر ترجمه‌های این مترجم، قابل اعتنا و دقیق است، به ویژه اینکه نشر فرهنگ معاصر ویراستی تازه و بسیار پاکیزه (مطابق با زبان معیار امروز) از این ترجمه به بازار فرستاده که این بر کیفیت کار مترجم تا حد بسیاری افزوده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...