زاده‌ی اضطراب جزیره | الف


«کشتی توفان زده» روایت کشتی‌ای است سرگردان در دریای تاریخ، تاریخی که چون دایره‌ای، سالها بر مدار تکرار می‌چرخد. کشتی‌ای در قلب جزیره خارک، در دو تاریخ دور از هم، با سرنشینانی که هر کدام تصویر دیگری است، در آینه تاریخ. ما چه بخواهیم چه نخواهیم، این تاریخی است که زندگی کرده‌ایم و سلطه بی چون‌وچرای آن بر زندگی اکنون، سند بزرگی برای پیش‌فرض‌ها و پیش‌داوری‌های ماست.

کشتی توفان زده فرهاد کشوری

فرهاد کشوری (متولد ۱۳۲۸) این بار هم به سراغ گوشه‌ای از این تاریخ سراسر حادثه رفته و آن را با تکه‌ای از تاریخ امروز پیوند زده است. ویژگی‌ای که دیگر به سبک خاص این نویسنده تبدیل شده. وجه مشترک این دو گوشه از زمان، مکان آنهاست که در جزیره خارک اتفاق می‌افتد. او پیش از این هم در رمان‌هایی مثل «مردگان جزیره موریس»، «آخرین سفر زرتشت» و... دغدغه تاریخی خود را در نگارش داستان‌هایش نشان داده بود. رمان آخرین سفر زرتشت اولین رمانی است که درباره زندگی این شخصیت تاریخی نوشته شده است. از کشوری، آثار داستانی مختلفی به چاپ رسیده از جمله: شب طولانی موسا، بوی خوش آویشن، کی ما را داد به باخت، دست‌نوشته‌ها، سرود مردگان و... که می‌توان هر اثر از این نویسنده را تجربه‌ای تازه با سبکی متفاوت از دیگری در کارنامه ادبی‌اش دانست. اما وجه اشتراک اکثر آثار وی گریز به تاریخ و همچنین شرایط محیطی و اقلیمی‌ای است که شخصیت‌ها در آن ساخته و پرداخته می‌شوند.

رمان «کشتی توفان‌زده» داستانی است در دو زمان مختلف؛ ابتدای داستان، روایت زندگی اشخاصی را در جزیره خارک بازگو می‌کند که در یک شرکت مهندسی مشغول به کار هستند و به دلیل بی‌پولی و عدم پرداخت حقوقشان توسط مدیر شرکت، امکان خلاصی از این جزیره را که در تب تابستان می‌سوزد و عرق می‌ریزد، ندارند. در اینجا وضعیت اسف‌بار اجتماعی مهاجرانی که به خاطر کار تن به هر ذلتی می‌دهند، بی‌اعتمادی افراد به هم و عدم صداقتشان نمایش داده شده است. آن روی دیگر داستان روایت میرمهنا است که در زمان حکومت زندیه سرداری سنگ دل و بی رحم بود و بر ضد حکومت وقت، امارتی خونین را در جزیره خارک برپا کرده بود. او خانواده خود را می‌کشد، یاوران خود را از دست می‌دهد و در انتها خود نیز کشته می‌شود. در ابتدای کتاب، این دو داستان در فصولی جداگانه به موازات هم پیش می‌روند اما هر چه به پایان داستان نزدیک می‌شویم درهم آمیختگی فرمی این دو روایت را بیشتر احساس می‌کنیم به‌طوری که گاه تفکیک آنها از هم سخت می‌شود.

شخصیت‌های هر دو داستان نمادی از انسان‌هایی هستند که در بستری مضطرب و توفان‌زده گیر افتاده‌اند و به نوعی بیشتر تیپ هستند تا شخصیت. در این میان، فردیت، روحیات و حالات درونی اشخاص مطرح نیست؛ نویسنده با به‌تصویرکشیدن فعل و انفعالات و واکنش‌های افراد در داستان، بیشتر سعی در بازخوانی آن بستری دارد که هر کدام از شخصیت‌ها زاده‌ی آنند و بی شک ریشه‌های این بستر پرتنش را باید در تاریخ جست‌وجو کرد.

تمامی عناصر تصویری و حسی رمان در راستای داستان حرکت می‌کنند از جمله تابستان شرجی و طاقت‌فرسای جزیره و همچنین جمله‌ی ابتدای کتاب «زنگ در مثل بلبل سرماخورده‌ای به صدا درآمد.» گویای اتفاقات بعدی داستان نیز هستند که وضعیتی نابه‌سامان را در روایتی گزنده بازگو می‌کند. خودِ مکان داستان که در جزیره است و در داستان دیگر این نویسنده (مردگان جزیره موریس) هم تکرار شده رابطه‌ای نشانه‌شناختی با فضای داستان و همینطور عنوان داستان دارد؛ انگار هر شخصیت داستان همچون یک جزیره (یا کشتی) گرفتار دریای پیرامون خود شده. دریایی که همیشه هم آرام نیست، «چند روز آرام است گاهی هم یک مرتبه توفانی می‌شود.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...
شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...