حس جسم | شرق


فاوست افسانه‌ای نیست که گوته ساخته باشد، قبل از آن زبانزد خاص و عام بود: ماجرای مردی که روحش را به شیطان فروخت تا قدرتی مافوق انسانی به دست آورد. افسانه دون ژوانی نیز چنین است، افسانه آن به خیلی قبل‌تر، به قرون وسطی بازمی‌گردد.

برنارد شاو [George Bernard Shaw] دون‌ ژوان در جهنم» [Don Juan in hell]

در تمامی قرون وسطی افسانه‌ای عامه‌پسند رواج داشت که روزی مردی جوان سرخوشانه از گورستانی عبور می‌کند، جمجمه‌ای بر زمین می‌بیند، با گستاخی به آن لگد می‌زند و به شوخی مرده را به جشن عروسی‌اش دعوت می‌کند. در بحبوحه جشن شبح در می‌زند و پشت میز می‌نشیند، اما غذا نمی‌خورد و از مرد جوان دعوت می‌کند در گورستان میهمان او باشد. مرد گستاخ با ناباوری دعوت را می‌پذیرد و به میعادگاه می‌رود و در نهایت بهت‌زدگی می‌بیند که در کنار یکی از قبرها میزی برای پذیرایی او در نظر گرفته شده است. شبح به نشانه سلام با مرد جوان دست می‌دهد و سپس یکباره مرد جوان به قعر جهنم کشیده می‌شود. در این افسانه مضمونی اخلاقی وجود دارد. گستاخی سرخوشانه مرد جوان در زیرپاگذاردن معیارها و تکالیف کلی اخلاقی سرانجام کیفر می‌یابد.

تنش میان شخصیت اخلاقی یعنی شخصیتی که خود را فدا می‌کند تا نمودی از کلیت باشد با شخصیت زیبایی‌شناسیک یعنی شخصیتی که زندگی می‌کند تا نمودی از کلیت اخلاقی نباشد بلکه پراکنده و در ساحت احساسات شخصی خود باشد، این‌بار در افسانه‌ای دیگر روایت می‌شود. ماجرای جدیدتر به‌صورت تئاتری افسانه‌ای با شرکت ماکیاولی به اجرا درمی‌آید. قهرمان اصلی نمایش کنت لئونس نام دارد که از مشاوره‌های مشاور مخصوص خویش ماکیاولی بهره می‌برد. او متأثر از آموزه‌های ماکیاولی نه به ماهیت، نه به حقیقت یا جوهری متافیزیکی که برعکس به اموری ملموس و مادی در دایره حسیات باور دارد و در پی آن نوع زندگی‌کردن است، اما این نوع زندگی‌کردن با مانعی مهم به نام اخلاق روبه‌رو است. کنت لئونس در نهایت با شبحی روبه‌رو می‌شود که بیانگر امری اخلاقی است. شبح پدربزرگ اوست و می‌خواهد حقیقتی را برای نوه خویش فاش کند و آن اینکه امور حسی و ملموس سطحی و گذرا هستند و تنها روح نامیراست و پایدار می‌ماند. افسانه تئاتری کنت لئونس و مشاورش ماکیاولی اگرچه متفاوت از افسانه قرون وسطایی است، اما به‌لحاظ مضمون واجد همان مضمون اخلاقی افسانه قرون وسطایی است.

افسانه‌ها هربار تکرار می‌شوند و بنا بر اقتضای زمان چیزی به آنها اضافه یا کم می‌شود و فرمی تازه به خود می‌گیرند. این‌بار میشل دوبرانسکی رد «افسانه قرون وسطایی» را در افسانه‌های اسپانیایی پیدا می‌کند. این‌بار شخصیت زیبایی‌شناسیک، شخصیتی که «تجسم شور حیات و حس جسم»1 و نه روح است، دون ژوان نام می‌گیرد و نویسنده آن راهبی اسپانیایی با نام مستعار تیرسو دومولینا است که درعین‌حال کمدی‌نویس چیره‌دستی است. او قهرمان داستانی خود را فریبکار و اغواگری چیره‌دست معرفی می‌کند، اما درعین‌حال او را بسیار خوش‌مشرب و ظاهرفریب نشان می‌دهد که اتفاقا وی را مستعد اغواگری می‌کند و بنابراین می‌تواند در چهره واقعی‌اش که اغواگر زنان است، نقش بازی کند.

با مولیر دون ژوان شهرتی جهانی پیدا می‌کند و مانند دیگر اسطوره‌ها همچون اُدیپ، تریستان، فاوست و... عالمگیر می‌شود. مولیر کمدی خود را در سال 1664 و در پنج پرده می‌نویسد و به آن عنوان بسیار قابل تأمل «مهمان سنگی» می‌دهد. «سنگ» به‌واقع سمبل است و مقصود از آن صلب و سخت و محکم‌بودن اصول و قوانینی است که تخطی از آن کیفری سخت در پی دارد. دون ژوان مولیر اگرچه بنا بر مقتضیات زمانه خود را فردی آزاداندیش نشان می‌دهد، اما به‌واقع نیرنگ‌باز است و حتی فقط به نیرنگ‌بازی زنده است. دون ژوان مولیر بلافاصله پس از ازدواج همسرش، الویر را ترک‌ می‌کند و «در همان حال که الویر و برادرانش در جست‌وجوی او هستند، دون ژوان سعی می‌کند در آن واحد دو دختر روستایی را اغوا کند، مرد گدایی را تحقیر می‌کند... و مجسمه فرمانده را که به دست او به قتل رسیده به منزل خویش دعوت می‌کند».2 اگرچه پدر دون ژوان و الویر تلاش می‌کنند تا او را به راه راست بیاورند، اما تلاش‌ها بی‌حاصل است. در دون ژوان مولیر مانند افسانه‌های گذشته ناگهان مجسمه‌ای پدیدار می‌شود و مانند شبح افسانه قرون وسطایی دون ژوان را به ضیافت خویش می‌خواند. هرچند دون ژوان در برابر مجسمه که نماد اخلاق است سعی می‌کند خود را مردی زاهد نشان دهد، اما تلاش‌هایش بی‌نتیجه از کار درمی‌آید و «هنگامی که مجسمه برای دومین‌بار پدیدار می‌گردد، چاره‌ای برایش نمی‌ماند جز آنکه همراه او به میان شعله‌های سوزان دوزخ برود».3

در 1778 موزارت اپرای دون ژوانی را می‌سازد. به‌واسطه ‌موزارت دون ژوان از خاکستر خویش زنده می‌شود و افسانه قرون وسطایی جانی دوباره می‌گیرد. موزارت اپرای دون ژوانی را درام شاد نام می‌نهد، اما مضامین اصلی مانند گذشته‌اند: تنش میان فرد زیبایی‌شناسیک با دنیای اخلاقی یا تنش میان غریزه با عقل و... .

در اپرای مهیج موزارت که کی‌یر کگور آن را حتی بزرگ‌ترین اثر هنری ممکن انسان معرفی می‌کند* باز با مجسمه سنگی رو‌به‌رو می‌شویم؛ مجسمه سنگی پدر زن مقتولی است که دون ژوان قصد فریبش را داشت، اما با ممانعت پدر رو‌به‌رو می‌شود و در نهایت دون ژوان او را می‌کشد و از مرگش شادی می‌کند. فرد مقتول در گورستانی دفن می‌شود و «روی گور یک مجسمه از او به هیئت برجسته‌ای برپاست، مجسمه روی گور، انگار نیروی شماتت و اخلاق خرده‌گیری عمومی»4 است. مجسمه هربار با دیدگانی بس غضب‌آلود به دون ژوان می‌نگرد، گویی او را شماتت می‌کند.

دون ‌ژوانی موزارت نیز در نهایت به همان سرنوشتی دچار می‌شود که فرد خاطی به آن دچار می‌شود. موزارت در صحنه‌ای از اپرای خود کاخ دون ژوان را نشان می‌دهد که در آن جشن پرشکوهی برپاست. «الویرا شتابان نزد دون ژوان می‌آید و به او اندرز می‌دهد که از گناهان گذشته‌اش تا دیر نشده پوزش بخواهد، اما دون ژوان او را مسخره می‌کند و به عیش‌و‌نوش ادامه می‌دهد».5 در اینجا مجسمه وظیفه خود می‌داند که به‌عنوان نیروی اخلاق و تحکم به دون‌ ژوان هشدار دهد، دون ژوان او را به کاخ دعوت می‌کند و با او شام می‌خورد اما «همین که تن دون ژوان به مجسمه می‌خورد به سنگ مبدل می‌شود».6 و چون از فرمان فرمانده (مجسمه) سرمی‌پیچد شعله‌های آتش زبانه می‌کشد و کاخ دون‌ ژوان در آتش می‌سوزد.

قرن‌ها بعد از اولین افسانه قرون وسطایی، برنارد شاو [George Bernard Shaw] نمایش‌نامه کمدی «دون‌ ژوان در جهنم» [Don Juan in hell] را تحت ‌تأثیر اپرای دون ژوانی موزارت می‌نویسد. این‌‌بار مواجهه دون‌ ژوان با بانوی اغفال‌شده و پدر وی (مجسمه سنگی) با شیطان در جهنم رخ می‌دهد، مکانی که جایگاه ابدی دون ژوان است. برنارد شاو تنش‌های اجتناب‌ناپذیر میان دنیای زیبایی‌شناسی با دنیای اخلاقی در گفت‌و‌گوهای بی‌نتیجه چهار پرسوناژ نمایش را در نظر می‌گیرد: دون ژوان، آنا، مجسمه و شیطان. دون ژوان با بیان ایده اصلی خود که «همه لذت عشق درگذرابودنش است»7 هیچ شکلی به زندگی خود نمی‌دهد. شکل‌های زندگی دون ژوان و زیستن شبیه او بی‌شکلی است یعنی پراکندن در ساحت حس.

پی‌نوشت‌ها:
*کی‌یر کگور در رساله «این یا آن» اپرای موزارت را بزرگ‌ترین اثر هنری ممکن معرفی می‌کند، اما این به آن معنا نخواهد بود که از نظرش این اپرا دارای ارزشی بالاتر است برعکس آن را در انواع سپهرهایی که برمی‌شمرد و آن را سپهرهای زندگی می‌نامد نازل به حساب می‌آورد. دون ژوان زندگی فردی است که در سپهر زیبایی‌شناسی زندگی می‌کند و این سپهر پایین‌تر از سپهر اخلاقی و دینی است؛ اما به ‌نظر کی‌یر کگور موزارت در این اپرا توانسته به بهترین شکل ممکن خلق‌و‌خوی آدمی را که در سپهر زیبایی‌شناسی زندگی می‌کند نشان دهد. تنوع‌طلبی و وفادار‌نبودن به یک عشق، ایده و... ویژگی‌های اصلی سپهر زیبایی‌شناسی است.

1) مقدمه «دون ‌ژوان در جهنم» به قلم
ابراهیم گلستان
2،3) مولیر، میشاییل زایدل، ترجمه کاوه میرعباسی
4،5،6) سه آهنگ‌ساز، رومن رولان، ترجمه حمید عنایت
7) دون ‌ژوان در جهنم، برنارد شاو، ترجمه ابراهیم گلستان
در نوشتن این متن از مقاله «اسطوره دون ‌ژوان» نوشته میشل دوبرانسکی با ترجمه محقق برجسته کشورمان جلال ستاری بهره برده‌ام.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...