نشست تخصصی نقد و بررسی کتاب «در دامگه بی‌هودگی؛ جایگاه خلقیات ایرانی در میدان توسعه و عقب‌ماندگی» روز چهارشنبه در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد. در این نشست جبار رحمانی، عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی، محسن صبوریان، عضو هیئت‌علمی دانشگاه تهران و سید عباس حسینی داورانی، مولف کتاب، با دبیری علمی یعقوب پناهی، عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، به نقد و بررسی کتاب پرداختند.

در دامگه بی‌هودگی؛ جایگاه خلقیات ایرانی در میدان توسعه و عقب‌ماندگی»  سید عباس حسینی داورانی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا؛ در ابتدای جلسه توضیحی اجمالی در مورد کتاب توسط حسینی داورانی، مؤلف کتاب، داده شد. حسینی گفت: این کتاب همانطور که در مقدمه هم بیان کردم، گسترش‌یافته‌ی یک کار کلاسی در مقطع دکتری بود. مقاله‌ای هم در این باب نوشتم اما متوجه شدم که موضوع جای کار دارد. حتی بعد از نوشتن این کتاب باز به این نتیجه رسیدم کار بیشتری می‌طلبد. ژانرِ خلقیات آن‌قدر عمیق است که وقتی وارد آن می‌شویم، خروج از آن به این سادگی‌ها نیست. عنوان بیهودگی هم ناظر به همین قصه است که این ژانر خلقیات یک کلاف سردرگمی شده است که گاهی اوقات پژوهش‌ها به بیراهه کشیده می‌شود. من این کتاب را یک کتاب آکادمیک نمی‌دانم.

او در ادامه افزود: مخاطب اصلی این کتاب عموماً خوانندگان حرفه‌ای کتاب هستند که الزاماً تحصیلات آکادمیک ندارند. در خصوص خلقیات عموماً منابعی که به آن‌ها استناد می‌شود، کتاب‌هایی است که در چارچوب جامعه‌شناسی عمومی قرار می‌گیرد؛ کتاب‌هایی که ضعف‌های روشی فراوانی دارند و اتفاقاً پرفروش هستند. هدف من بیان نقدهای روشی به این کتاب‌هایی بود که خواستند خدمتی به فرهنگ ایران بکنند اما ناخواسته کار را بحرانی‌تر کرده‌اند. این کتاب با این موضوع در شهر رفسنجان منتشر شد نه در تهران و این اتفاق خوبی است. واقعاً بنده در انتشار این کتاب در مورد منابع به مشکل خوردم. ما فقر منابع زیادی در شهرهای مختلف داریم.

در ادامه جبار رحمانی درباره کتاب گفت: کتاب خوش قلم، خوش پرداخت و خوش دغدغه‌ای است. این کتاب ایده‌ای دارد و آن این است که خلقیات‌پژوهی، پژوهش‌ناپذیر و ناراهگشا است و در تبیین دشواره ایران ناکارآمد است و باید از آن دست برداشت. یک سری مفروضاتی کتاب دارد که من فکر می‌کنم می‌شد از آن‌ها فراتر رفت. مثلاً یک مورد اینکه خلقیات ایران از سوی غربی‌ها آغاز شده است. اصلاً اینگونه نیست ما در ایران خلقیات داشتیم، در ملل و نحل‌ها می‌گوییم که مردم فلان‌جا اینگونه‌اند و آن گونه‌اند. اصولاً تمام فرهنگ‌ها درباب دیگری استعاره‌سازی می‌کنند یا به تعبیرِ روانشناسی اجتماعی کلیشه اسکیما می‌سازند و با آن ساده‌سازی می‌کنند.

او گفت: یک کتابی هست تحت عنوان «مناظره بغداد و اصفهان»؛ بغداد و اصفهان نشسته‌اند و در مورد خودشان و یک سری منش‌هایی که دارند توضیح می‌دهند. یعنی دو شهر هم حتی تشخص پیدا می‌کنند. لذا کلاً تمام فرهنگ‌ها خلقیات‌گویی دارند، درباب خود و درباب دیگران. نویسنده در جاهایی که شرق‌شناسان خوب گفته‌اند مانند ماسینیون خوب برخورد کرده است ولی آن‌جاهایی که بد گفته‌اند را نقد کرده و گفته است که چیزهایی را به ما منتسب کرده‌اند که درست نیست. به هر حال یک فرض هرمنوتیکی در کتاب هست که چون این افراد بیرونی بوده‌اند و غور کافی در فرهنگ ما نداشته‌اند، درست نفهمیده‌اند؛ این یک فهم است، یک نوع هرمنوتیک رمانتیک است که ما یک چیزی در کله داریم شما باید آن را همدلانه تجربه کنید تا بتوانید در مورد آن سخن بگویید. با این حال آن افرادی که از بیرون از یک فرهنگ به آن می‌نگرند می‌توانند مواجهه خود را داشته باشند.

رحمانی اضافه کرد: کتاب خیلی خوب رویکردهای مختلف را نقد می‌کند و در نهایت رویکردی «نهادگرایی» را پیشنهاد می‌دهد. کتاب سعی می‌کند به واسطه‌ی نظم نهادین توضیح دهد و انگار راه حلی است که خود مؤلف آن را قبول دارد اما به آن ایمان ندارد. قبول دارد که آن را توضیح می‌دهد اما زیرآب آن را هم می‌زند. به هر حال مؤلف نشان نمی‌دهد که چه رویکردی را پذیرفته است.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی گفت: در نهایت با همه‌ی ادبیات خوب و خلاقانه و انتقادی که مؤلف دارد باز همان ساختار شرق‌شناسانه را پیگیری می‌کند؛ یعنی یکسان‌سازی جامعه ایرانی معطوف به مشخصه‌هایی که شرق‌شناسان گفته‌اند مانند مفهوم ناامنی. در مجموع وقتی مخاطب با این کتاب جلو می‌آید همانطور که مؤلف می‌گوید از خود می‌پرسد که خب که چه؟ کتاب این تصویر را می‌دهد که در دام کلیشه‌ای اندیشیدن نیفتیم. مؤلف آن‌قدر عصبانی است که می‌خواهد زیر میز بزند. با وجود تمام ضعف‌هایی که در این حوزه هست اما کارهای جدی‌ای صورت گرفته است. علم، ضعف‌های خودش را دارد اما همچنان جلو می‌رود. کتاب در مجموع تلنگرهای خیلی خوبی می‌زند که ما در دام گفتارهای کلیشه‌ای یا انگارباورانه‌ی رایج نیفتیم. کتاب در مقام تلنگرزنی موفق است اما به ما یک چشم‌انداز نمی‌دهد.

در ادامه‌ی نشست محسن صبوریان گفت: آن‌چه که مرا در مورد این کتاب گرفت، قلم و متفاوت بودن آن بود. من نکته‌ای در مورد بحث روشی کتاب دارم. یعنی عملاً دکتر حسینی روشی را اتخاذ کرده‌اند که به روش واسازی نزدیک است. با یک کتابی مواجه هستیم که از ابتدا می‌خواهد واسازی را انجام دهد که این ژانر خلقیات را وارونه بکند و بگوید که از اساس بی‌پایه و اساس بوده است.

او افزود: ما یک نگاه ادوارد سعیدی داریم، یک سنت فوکویی داریم، یک سنت ضد خلقیاتی داریم، یک سنت ژانر خلقیات داریم و این کار هم موید همان سنت است، منتها یک تفاوت دارد، در واقع این کار مشت ما را پر نمی‌کند که اگر بخواهیم در مورد ایرانیان صحبت کنیم باید چه ورودی داشته باشیم و چه طبقه‌بندی‌ای صورت دهیم.

در این کتاب خوب بود که به این نکته اشاره می‌شد که یکی از دلایلی که افراد به سمت خلقیات می‌روند این است که مسئله‌ی آن‌ها تفاوت ما و غربی‌ها است.

سید عباس حسینی، مولف کتاب هم در پایان گفت: ما یک خلقیات داریم که همانطور که دکتر رحمانی گفته‌اند همیشه بوده است و بحثی روی این نیست اما اینکه ما بگوییم که تمام عقب‌ماندگی ما مربوط به این است محل بحث است. من بیشتر از آنکه نگاه جامعه‌شناختی داشته باشم، نگاه جامعه‌شناسی سیاسی دارم. من بحثم این بود که خود موضوع خلقیات و مسائل مشابه، مسائل مهمی هستند اما بعید است که بر مسائل توسعه اثرگذار باشند.

او افزود: من در این کار در واقع خواستم آن ذات‌گرایی خلقیات ایرانی را رد کنم. در عموم آثاری که منتشر شده به این پرداخته شده که خلقیات ایرانی از گذشته تا امروز یک کلیت و ذاتی را ایجاد کرده و ما نمی‌توانیم از بند این‌ها خارج شویم پس محکوم به شکست و عقب ماندگی هستیم. گزاره‌هایی مانند اینکه ما ایرانی‌ها آدم‌های مستبدی هستیم مطرح می‌شود در صورتی که از لحاظ تاریخی گزاره‌هایی ضد این‌ها مشاهده می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...