کتاب «کارل فالنتین» به‌عنوان هشتمین جلد مجموعه «طنزآوران جهان نمایش» با گردآوری و ترجمه داریوش مودبیان توسط نشر گویا منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش مهر، میگوئل دِ سروانتس و آنتوان پاولویچ چخوف؛ ژرژ کورتولین؛ اسلاومیر مروژک؛ ویکتور اسلاوکین و لویی کالافرت؛ ادواردو دِ فیلیپو؛ کاتب یاسین؛ و آندره پراگا و میشل فور طنزپردازان حوزه نمایشی هستند که پیش‌ از این، گلچینی از آثارشان در کتاب‌های اول تا هفتم «طنزآوران جهان نمایش» چاپ شده است.

فالنتین لودویک فای با نام هنری کارل فالنتین، نوزانده، دلقک، نمایشنامه‌نویس و بازیگر آلمانی است. او ابداع‌کننده نوعی از تئاتر است که برای اجرایش نیازی به امکانات خاص صحنه‌ای و حتی تئاتر به‌عنوان یک مکان رسمی نمایش نیست. تنها به یک مکان ساده نیاز است؛ هرکجا که مردمان عادی و معمولی کوچه و بازار گرد هم بیایند. کارل فالنتین، هرگز به دامان تئاتر رسمی پناه نبرد و همراه گروه کوچکش در محلات فقیرنشین و کافه‌های پررفت‌وآمد مونیخ به اجرا می‌پرداخت.

مودبیان در جلد هشتم «طنزآوران جهان نمایش» از بین ۱۰۰ قطعه نمایشی و نمایشنامه کوتاه او، ۲۴ اثر را انتخاب و ترجمه کرده است. این ۲۴ قطعه، بیان‌گر سبک و سیاق کار و تئاتر منحصر به فرد فالنتین هستند. بسیاری از نمایشنامه‌های این‌نویسنده دونفره هستند و برای خودش و لیزل کارلشتات شریک زندگی‌اش نوشته شده‌اند. کارل والنتین متولد سال ۱۸۸۲ و درگذشته به سال ۱۹۴۸ است.

عناوین قطعات و نمایشنامه‌هایی که در این‌کتاب چاپ شده‌اند، به این‌ترتیب‌اند:

تئاتر باید اجباری شود!، نامه عاشقانه، قلاب _ مغناطیسی، ماهی _فوری!، دوچرخه‌سوار، تعمیرکار آبگرم‌کن، خوش‌بین بدبین، در داروخانه، در فروشگاه شایا، در مغازه چترفروشی، در مغازه کلاه‌فروشی، در ایستگاه راه‌آهن، آگهی ازدواج، لورا، نه!، فراموشی، میان حرف دیگری پریدن...،‌ صحاف وانینگر، گفت‌وگوی پدر و پسر درباره جنگ، تو که سیاست سرت نمی‌شه!، عینک من کجاست؟، کباب بوقلمون، بلیت تئاتر، متقاضی وام، بلبشو.

در بخشی از نمایشنامه «عینک من کجاست؟» از این‌کتاب می‌خوانیم:

مرد: خانم‌جان، من، عینکم رو پیدا نمی‌کنم. تو می‌دونی عینک من کجاست؟

زن: من، دیروز تو آشپزخونه دیدمش.

مرد: دیروز؟! عجب حرفی می‌زنی تو! من، یک‌ساعت پیش داشتم باهاش روزنامه می‌خوندم.

زن: من، نگفتم که روزنامه نمی‌خوندی؛ گفتم، دیروز، من، عینکت رو تو آشپزخونه دیدم.

مرد: حرف بی‌ربطی می‌زنی تو، خانم! شاید دیروز عینکم تو آشپزخونه بود، باشه، اما امروز، الان، دردی رو از من دوا نمی‌کنه.

زن: این رو گفتم، واسه اینکه، تو، تا حالا، دو سه بار عینکت رو تو آشپزخونه جا گذاشتی...

مرد: دوسه‌بار؟ ... باشه، شایدم چندین بار. اما حالا کجاست؟ من این رو می‌خوام بدونم.

این‌کتاب با ۲۲۴ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۳۲ هزار تومان منتشر شده است.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...