سفر به دنیای قصهها | الف
«ملودی اصیل الفبای عبری» نامی است که برای ترجمه مجموعه داستانهای کوتاه برگزیده جایزه اُ. هنری در سال 1978 [prize Stories 1978 The O. Henry awards] انتخاب شده است. همانطور که مستحضر هستید درانتخاب مجموعه داستانهای جوایز اُ-هنری با تأسی بر جمله معروف ایشان بر این باور هستند که هر انسانی داستانی مخصوص به خود دارد که قابل روایت است؛ بر همین اساس در هر مجموعهای که سالانه منتشر میکنند داستانهایی انتخاب میشوند که ژانرها و موضوعات مختلف و متفاوتی را در بر میگیرد.
در میان داستانهای برگزیدهی سال ۱۹۷۸ نام نویسندگان و افراد مشهوری همچون وودی آلن، جویس کرول اوتس، آلیس آدامز و مارک اسکوور به چشم میخورد. همین امر سبب شده تا قصههایی با فضاسازی خاص، در عین حال زیبا و جذاب از بطن جامعه و از میان مردم عادی شکل بگیرد و به نمایش گذاشته شود.
در داستان اول که وودی آلن آن را نوشته است، رگههایی از شباهت قصه به فیلم معروف او با نام «نیمهشب در پاریس» به چشم میخورد. به نظرم ممکن است پس از موفقیت و انتخاب این داستان کوتاه به عنوان بهترین داستان مجموعهی سال ۱۹۷۸ ایدهی ساختن قصهای جذاب و دیدنی شبیه به این داستان کوتاه به ذهن این کارگردان بزرگ خطور کرده باشد. من برای این داستان عنوان «سفر به دنیای قصهها» را انتخاب کردم تا هم تداعی کنندهی آثار معروف وودی آلن باشد و هم موجب جذابیت در جهت ترغیب مخاطب باشد.
در داستان مارک اسکوور با عنوان «لامپ» نمایی بسته اما بسیط از جامعهٔ آمریکایی را شاهد هستیم؛ داستانی که از یک آپارتمان در رم و درکنار یک لامپ آغازمیگردد و زوایای مختلف زندگی یک زوج که به سفری سالانه رفتهاند و تصمیماتی که حین سفر میگیرند را نشانمان میدهد. این تصویرسازی نمایشی از زوایای مختلف یک زندگی که همچون یک دوربین عمل کرده و از یک زاویهٔ غیر معمول به قصه پرداخته است، به نظر من بسیار تازه و قابل تأمل بوده و توجه و کنجکاوی مخاطب حرفهای را حتما میتواند جلب کند. از سوی دیگر میتوان گفت حتی جایگاه محوری این لامپ که نام داستان از آن وام گرفته شده است به نوعی رشتهٔ اتصال روابط شخصیتهای داستان هست و بسیار جالب توجه است. گویی زندگی این زوج به شکلی نامرئی حول محور این لامپ میگذرد و به آن مربوط است.
«دختر زیبا» نام داستانی دیگر از داستانهای کتاب است که روایتی تراژیک از زندگی پیرزنی که در جوانی ملکه زیبایی بوده و اکنون سالهای کهنسالیاش را درتنهایی و انزوا میگذراند. زنی که درجوانی دوستان و طرفداران زیادی داشته اما حالا بدون هیچ دوست و آشنایی، در آپارتمانی نمور کنار دختر کوچکش که قصد دارد او هم به سفری طولانی برود، روزگار را میگذراند.
در ادامه داستانی با نام «خالکوبی» اثر جویس کارول اوتس را میخوانیم که برشی از زندگی دختری را روایت میکند که از خلال یک گمگشتی هویت و گذشتن ازدل تمام مشکلات دوران بلوغ بالاخره به سامان میرسد؛ او در اوج جوانیاش با تقابل زندگی سنتی و مدرنیته روبه روست به همین دلیل با هر قشری مراوده میکنداما در طی روند داستان و اتفاقات خاصی که برایش میافتد، پستی و بلندیهای زیادی را تجربه میکند.
داستان دیگر با نام «یخبندان» نوشتهی ژوزفین جیکوبسن زندگی پیرزنی تنهاست که تنها داراییاش باغ گلی در تپههای دور از شهر میباشد. باغی که هرساله اسیر یخبندانی سهمگین میشود و تمام گلهایش را از بین میبرد. در خلال این قصه تلاش او با پوست و استخوان برای بقای تمام داشتههایش را شاهد هستیم که میتوان این مورد را با برداشتی استعارهای مد نظر داشت.
در داستان «قهرمانی در بزرگراه» جیمز شویل قصد داشته دیدگاه متفاوتی از همزیستی و همنشینی مردم مکزیک با سرخپوستان را به نمایش بگذارد و به نوعی قهرمانپروری را به تصویر بکشد که این امر میتواند نمادی از مفهوم بزرگ همزیستی مسالمتآمیز و جهانبینی آرمانی نویسنده باشد.
در قصهی «ملودی اصیل الفبای عبری» اثر کرت لویانت که نام این مجموعه داستان از آن وام گرفته شده است، داستان مردی یهودی را میخوانیم که مدعیست الفبای عبری، ملودی و آهنگی خاص دارند که سینه به سینه از حضرت ابراهیم به فرزندانش به ارث رسیده است و هرکسی آن را بلد نیست. به همین منظور و برای اینکه خودش هیچ وارثی نداشته تصمیم میگیرد تا این ملودی را به ثبت جهانی برساند و این در واقع هدف هر مؤلفی از ایجاد آثار را نشان میدهد، چرا که جاودانگی را تنها میتوان در این مسیر یافت.
سایر داستانهای این مجموعه نیز مانند تمام قصههایی که مختصری از آن ذکر شد نمایی از تلخی و شیرینی، غصه و شادی زندگی عامیانهی آمریکاییان دهه هشتاد را به تصویر کشیده است. همین که در این مجموعه نام کارگردان معروفی همچون وودی آلن در کنار مارک اسکوور به چشم میخورد نشان از این دارد که خط فکریهای متفاوت با سبک و سیاق ادبی متنوع در کنار هم قرار گرفتهاند. در کل پرداختهای نویسندگان در تمامی این آثار را میتوان با دیدگاهی نقادانه ازمناظر متفاوتی چون سمبلیک و روانکاوانه و... نگریست و بررسی کرد، چرا که به زعم این کمترین پتانسیل چنین ظرفیتی را دارا هستند.
انتشارات وزین نیستان در طی این سالها حدوداً سی و شش عنوان از این مجموعه را ترجمه و روانهی بازار کرده است. سال گذشته افتخار این را داشتم که کتاب مجموعه جوایز اُ هنری ۱۹۸۶ با عنوان «باغ رستگاری» را ترجمه کنم و امسال توفیق پیدا کردم تا مجموعه دیگری را از این آثار زیبا ترجمه کنم. کتاب ملودی اصیل الفبای عبری هم مانند مجموعه داستان قبلی نگاه ادبی خاص و خلاقانه به زندگی انسانها داشت و با استفاده از تکنیکهای ادبی متفاوت به بیان لایههای داستانی پرداخته بود. ویژگی منحصر به فرد این کتاب ترکیب نگاه خلاقانه، واقعگرایانه و ادیبانه در انتخاب داستانهای برگزیده بود. موضوعاتی چون تنهایی و انزوا، عشق،فقدان، غم، قهرمانپروری و فراز و نشیبهای زندگی زناشویی به زیبایی به تصویر کشیده شده بود.
در انتها باید اضافهکنم به نظر من این روزها که تکنولوژی روز به روز درحال پیشرفت است و انسانها بیش از پیش به موجزخوانی روی آوردهاند و معمولا وقت محدودی را به مطالعه اختصاص میدهند، انتشار چنین مجموعه داستانهایی کمک زیادی به بالابردن سرانهی مطالعه و جذب هرچه بیشتر مخاطب خواهد کرد.
من در ترجمه این کتاب تمام سعی خویش را کردهام تا بتوانم نثری روان و آسان به مخاطبین ارائه دهم تا بتوانند ارتباط درستی با آن برقرار کنند. امید است که توانسته باشم به این مهم دست پیدا کنم و رضایت مخاطبان را جلب نمایم. انشالله که این اثر را مطالعه کنید و همچون من از آن لذت ببرید.