ایوب‌های زمانه‌ات را بشناس | فرهیختگان


«ما ایوب نبودیم» عنوان جالب و توجه‌انگیز جدیدترین کتاب نشر اطراف است که طبق گفته‌ ناشر با استقبال ویژه مخاطبان روبه‌رو شده و در بازه‌ زمانی کوتاهی به چاپ دوم رسیده است. این کتاب 2+13 روایت درباره‌ مراقبت است. مقدمه ناشر و دبیر مجموعه نیز روایت‌هایی مستقل و جان‌دار درباره مراقبت محسوب می‌شوند. مقدمه مرشدزاده درباره مراقبت از فرزند معلول ذهنی و مادر آلزایمری، شروع طوفانی این مجموعه است.

ما ایوب نبودیم فاطمه ستوده

در باور‌های آیینی، حضرت ایوب(ع) نماد و اسطوره صبر و بردباری است؛ پیامبری که به انواع بلا و محنت دچار شد اما لب از شکر فرونبست و از بوته آزمایش سربلند بیرون آمد. وجه اشتراک راویان کتاب «ما ایوب نبودیم» با حضرت ایوب(ع) از سر گذراندن ابتلائات گوناگون است اما همان‌طور که از نام کتاب پیداست با پیامبر صبور، یک تفاوت بزرگ دارند؛ آن‌ها پیامبر نیستند و انسان‌هایی معمولی، شبیه همه ما هستند؛ انسان‌هایی که از مراقبت و صبوری خسته می‌شوند، شکایت می‌کنند و گاه می‌زنند زیر میز و میدان مراقبت را ترک می‌کنند. این کتاب، عنوان کلی مراقبت را بر گرده دارد اما انواع گوناگونی از مراقبت را به تصویر کشیده است؛ مراقبت از بیمار، مراقبت از کودک اوتیسم، مراقبت از جنین، مراقبت از یوز ایرانی، مراقبت از زلزله‌زدگان، مراقبت از ایران و... فقط به نظر می‌رسد جای مراقبت از خود خالی ا‌ست. رویکرد نویسندگان به مقوله مراقبت نیز دارای تکثر و تنوع است؛ برخی مراقبت را مثل باری سنگین بر دوش مراقب می‌بینند و از این وظیفه سنگین و اجباری گلایه می‌کنند یا حتی دربرابر موقعیت مراقبت‌برانگیز شانه خالی می‌کنند. برخی مراقبت را به‌عنوان شغل و ممر درآمد انتخاب کرده‌اند و بعضی مراقبت را وظیفه می‌دانند و حتی مقدس می‌پندارند.

عنصر مشترک تمام روایت‌های کتاب، علاوه‌بر کلیت موضوع، یعنی مراقبت، برانگیختن حس کاتارسیس در مخاطب است. ارسطو، فیلسوف بزرگ یونانی کاتارسیس را این‌طور تعریف می‌کند: «مخاطب تراژدی از یک‌سو دچار ترس از گیر افتادن در موقعیت مشابه قهرمان تراژدی می‌شود و از سوی دیگر با او احساس همدردی می‌کند. از ترکیب ترس و شفقت، تزکیه یا پالایش اتفاق می‌افتد.» مخاطب درطول خواندن این اثر، ضمن تحسین شفافیت و جسارت نویسنده‌ها، مدام بین ترس و همدلی رفت‌وآمد می‌کند. البته اگر تجربه راوی را چشیده باشد آن روایت برایش حکم مرور خاطره دارد و با نویسنده، همدلی و همذات‌پنداری می‌کند اما اگر آن اتفاق را تجربه نکرده باشد مدام با خود می‌گوید نکند این اتفاق برای من هم بیفتد؟ سپس با دلی ترسان و لرزان، تجارب نویسنده را به‌خاطر می‌سپارد تا درصورت قرار گرفتن در موقعیت مشابه از آن‌ها بهره بگیرد. احتمالاً برخورد مخاطب با اکثر روایات این کتاب، شبیه رفتار زننده کسانی‌ است که از کنار افراد معلول رد می‌شوند و با صدای بلند، خدا را شکر می‌کنند و نگرانند که خودشان به این سرنوشت دچار نشوند.

می‌دانیم که نشر اطراف ناشر تخصصی جستار است و در سال‌های اخیر تلاش زیادی برای معرفی این قالب کرده است. ازجمله این تلاش‌ها مقدمه‌های دقیق و پربار رؤیا پورآذر بر کتاب‌های ترجمه‌ شده است که جلوه‌های دقیق و عمیقی از قالب جستار ارائه می‌دهد. با این وجود به نظر می‌رسد هنوز مسئولان این نشر نیز به تعریف جامع و منسجمی از جستار نرسیده‌اند و هر متن غیرداستانی دارای راوی اول شخص را جستار تلقی می‌کنند. برای مثال در کتاب «ما ایوب نبودیم» متن‌های «ارثیه مراقبت»، «مراقب شب»، «پشت قاب دایی افراسیاب» و «زندگی پای» به هیچ عنوان در قالب جستار جای نمی‌گیرند.

مسئله دیگری که در این کتاب با آن مواجهیم یکدستی تصنع‌گونه زبان روایت‌هاست. اگرچه تجربه مراقبتی هریک از 15 نویسنده کتاب منحصربه‌فرد است اما بسیاری از جستار‌ها فاقد لحن شخصی و فردیت و استقلال کلامی‌اند. گویا جستار‌ها به‌صورت افراطی، بازنویسی شده‌اند و نوع واژگان و شیوه سخن تمام افراد یکسان است. درواقع قلم فاطمه ستوده بر سبک شخصی نویسنده‌ها سایه انداخته و همه را شبیه هم کرده است. این مورد به‌طور ویژه در روایت‌های علیرضا شهرداری و مرتضی سلطانی محسوس است.

همان‌گونه که ذکر شد از سویی قالب جستار در ایران بسیار نوپاست و از سوی دیگر این قالب با فرهنگ و آداب و رسوم ملت‌ها پیوندی عمیق و ناگسستنی دارد. به همین دلیل فضای بعضی از کتاب‌های ترجمه‌ای نشر اطراف برای مخاطب ایرانی نامأنوس است و به‌ناچار دارای پی‌نوشت‌ها و توضیحات متعددی‌اند که مانع تمرکز مخاطب روی متن اصلی اثر و موجب گسست ذهنی او می‌شوند. پرواضح است مخاطب ایرانی با جستار ایرانی ارتباط بیشتری برقرار می‌کند. شاهد این مدعا استقبال گسترده از این کتاب است، زیرا مفهوم مراقبت در فرهنگ و جامعه عاطفی ایرانی با هر جای دیگر متفاوت است. انتخاب این موضوع و پرداختن به زوایای مختلف آن، نشان‌دهنده هوش فرهنگی مسئولان نشر اطراف است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...