شاهزاده‌ی جوانی است که درست یک ماه قبل از ازدواج با یکی از ندیمه‌های ملکه، پس از اطلاع از اینکه نامزدش قبلاً معشوقه‌ی تزار بوده است، نامزدی‌اش را به‌هم می‌زند و وارد صومعه می‌شود... نمی‌تواند بر شهواتی که قلب و روحش را تیره می‌دارد فایق آید... زنی جوان و زیبا و عاشق ماجرا، به بهانه‌ی اینکه در راه گم شده و ناگهان ناراحتی‌ای به او روی آورده است، شبی در زاویه عابد می‌ماند


پدر سرگی [Otec Sergij یا Father Sergius] تولستوی
پدر سرگی
[Otec Sergij یا Father Sergius]. قصه‌ای از لیف نیکولایویچ تولستوی (1828-1910)، نویسنده‌ی روس، که بین سال‌های 1980 تا 1989 نوشته شد و در 1911 به چاپ رسید. داستان شاهزاده‌ی جوانی است که آینده‌ای درخشان در پیش دارد و درست یک ماه قبل از ازدواج با یکی از ندیمه‌های ملکه، پس از اطلاع از اینکه نامزدش قبلاً معشوقه‌ی تزار بوده است، نامزدی‌اش را به‌هم می‌زند و وارد صومعه می‌شود. اما او که در لباس رهبانیت هم همچنان جاه‌طلب و عاشق شهرت و افتخار است، نمی‌تواند بر شهواتی که قلب و روحش را تیره می‌دارد فایق آید. پس از آنکه در صومعه‌های مختلف زندگانی می‌کند، بالأخره عابد معتکفی می‌شود. شهرت تقدسش در همه‌جا می‌پیچد و مردم از همه‌سو به زیارت او می‌آیند.

زنی جوان و زیبا و عاشق ماجرا، به بهانه‌ی اینکه در راه گم شده و ناگهان ناراحتی‌ای به او روی آورده است، شبی در زاویه عابد می‌ماند. پدر سرگی که می‌بیند نزدیک است تسلیم وسوسه‌اش شود، برای اجتناب از ارتکاب گناه، با تبر یکی از انگشتان خود را قطع می‌کند. زن که به‌کلی دگرگون شده است فرار می‌کند و او هم چندی بعد به صومعه‌ای پناه می‌برد. شهرت تقدس عابد حال در سراسر روسیه پراکنده شده است و حتی نسبت معجزه به او داده می‌شود. اما او هرگز بر جسم خود پیروز نشده است. هنگامی‌که می‌خواهد دخترش را که دچار بیماری عصبی است شفا دهد، دخترک تقریباً شعور او را به گناه می‌کشاند. آن‌وقت سرگی مقدس حجره‌ی خود را ترک می‌کند و پس از رؤیایی که آن را الهام خداوند می‌شمارد، پیاده به شهر دوردستی می‌رود که زنی از آشنایان دوران کودکی‌اش در آنجا زندگی می‌کند و اینک برای فراهم‌کردن زندگی بچه‌هایش به کاری سخت مشغول است.

سرگی مقدس به خود می‌گوید: «من به بهانه‌ی اینکه برای خدا زندگی می‌کنم برای انسان‌ها زندگی کردم و این زن برای خدا زندگی می‌کند و حال آنکه گمان می‌کند برای انسان‌ها زندگی می‌کند». از آن پس، برای جبران گناهانش سرگردان به راه می‌افتد. نویسنده در آخرین سطور داستان می‌گوید: که «... در سیبری به کار در زمین‌های دهقان متمکنی پرداخت. اکنون در آنجا در خانه‌ی اربابش به‌سر می‌برد، گشت و گذار می‌کند، به بچه‌ها نوشتن می‌آموزد و از بیماران پرستاری می‌کند». این قصه، که از آثار دوران پختگی تولستوی است، حاوی چکیده‌ی تمام فلسفه‌ی اوست که به کاربستن عشق در عمل را راهی به‌سوی خدا می‌داند.

ایرج علی آبادی. فرهنگ آثار. سروش

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...