دیروز این توفیق را داشتم که کتاب تازه منتشر شده تحت عنوان «روایت ایرانی جامعه شناسی دین: بینش‌ها و نظریه ها: جلد دوم»(از نشر تیسا)، را از نویسنده محترم آن، دوست گرامی، جناب دکتر حسن محدثی گیلوایی، هدیه بگیرم. بنا به رویه کار علمی، در حین مطالعه نکاتی از آن را یادداشت نمودم که شاید بازتاب این نوشته دست کم برای دکتر محدثی ارجمند، خالی از فایده نباشد. ابتدا برخی امتیازات و سپس برخی کاستی‌ها و نکات قابل تامل کتاب در پی می‌آید:

خلاصه روایت ایرانی جامعه شناسی دین: بینش ها و نظریه ها: جلد دوم»  حسن محدثی گیلوایی

الف. امتیازات:
دکتر محدثی در بیان و بنان پرکار و پرانرژی اند؛ حضور فعالانه ایشان در رسانه‌های جمعی و به ویژه فضای مجازی در میان اصحاب علوم اجتماعی از ایشان شخصیت کم نظیری ساخته، به ویژه آنکه این جامعه شناس مردمگرا، وقت سنگینی را به گفتگوی با کاربران اختصاص داده و نیز از تضارب آرا و حتی مناظره با چهره‌های برجسته علوم اجتماعی ایران استقبال می‌کند و خیلی صریح و شفاف هم مواضعش را شجاعانه بیان می‌کند. شاید همین جرات وجسارتش سبب شده است تا از معدود افرادی باشد که در «جامعه شناسی دین» (که بدلایلی!، کمتر استادی چنین گرایشی را تعقیب می‌کند)، سالیان متمادی متوقف شده و آثار متنوعی نیز خروجی کارش باشد. کتاب مورد بحث، آخرین اثر منتشر شده این پژوهشگر محترم ایرانی است.

تا آنجایی که دیدم این کتاب بالای سیصد صفحه‌ای، اما بدون غلط املایی! (تنها یک مورد در صفحه 128، در میانه صفحه «چنانچه» به چنانکه بدل شود و یا در پاورقی ص 147 به جای معادل انگلیسی «ارزش»، ارزش گذار آمد، که باز نویسی گردد)، حکایتگر آن است که نویسنده اهتمام جدی داشته تا مسئولیت پذیرانه کارش را تا حد ممکن کم نقص به خوانندگان ارایه کند. بیشتر ارجاعات اثر به منابع دست اول از امتیازات مهم نوشته است. مباحث در دو بخش (و هر کدام چند فصل) سامان یافته و صاحب کتاب برای هر دو بخش «چکیده» نوشته است، تا خواننده اثر را زودتر با مقاصدش آشنا سازد و در هر فصل از مباحثش نتیجه گیری نمود که رویه مناسبی است. از نظریه‌های مختلف اصحاب اجتماعی خوب استفاده کرده، گرچه مدعای اصلی نوشته در یکی از مقالات آن است که نظریه‌ها و مفاهیم غیرخودی، گره گشای مسایل ایرانی از جمله در حیطه دین نیستند و باید اندیشمندان طرحی نو دراندازند و خود هم تلاش دارد تا در بخش‌هایی از کتاب، چنین کند.

با این وصف چقدر خوب است در کشور ما که از سوی متفکران ایرانی، از جامعه شناسی دین به ندرت سخن به میان آمده، این اثر ارزشمند از سوی کارشناسان در اجتماعات علمی و انجمنها مورد بحث و فحص انتقادی قرار گیرد.

ب. تاملات
مجموعه ملاحظاتم درباره این کتاب بخشی شکلی اند و بخشی محتوایی. اما نکات قابل طرح:
1. این کتاب در ابتدا نیاز به مقدمه کلی دارد و یا دست کم در پیشگفتار لازم است توضیحات بیشتر در باب روش کار، پرونده مقالات و... اثر بیاید. (مثلا گفته شود که این کتاب تالیف نیست، بلکه مجموعه مقالات است و یا لازم بود معرفی بیشتری از جلد اول این کتاب می‌آمد و....). اضافه شود که چقدر خوب می‌شد در آخر کتاب تحت عنوان جمع بندی و نتیجه گیری هر چند مختصر نکات اصلی اثر در فصلی تجمیع می‌گردید؛

2. در شیوه ارجاع، برخی فصول در هر دو بخش ارجاع به پایان فصل است و در برخی فصول دیگر، در پای همان صفحه (یکدست نبودن شیوه ارجاع)؛ جدای از اینکه ارجاعات فصل اول کتاب در بخش نخست، ناقص است و حدود نیمی از یادداشت‌ها در کتاب نیامده است!

3. در شیوه نگارش اثر گاه «اطناب مملّ» رخ می‌دهد و مثلا یک پاراگراف گاه تا 2 صفحه (ص 55) و یا یک و نیم صفحه (ص 38) ادامه می‌یابد!
4. از جهت ویرایشی و پیرایشی در کل اثر نیاز به خانه تکانی جدی دارد تا خواننده با علاقه بیشتری مباحث را تعقیب نماید؛ تصویر نمونه‌ای از پیشنهادات اصلاحی برای نویسنده محترم ارسال می‌گردد. بد نیست همین جا یادآوری شود که در سطور اولیه ص 281 که از سرمشق تبیینی سوم یاد شده، توضیحی بیاید که مراد «سرمشق پویایی اجتماعی و فرهنگی» از ص244 است و یا در ص 61 پاراگراف دوم خوب است ذیل عنوان بحث ص 54 (تحول در درون دین....) بیاید؛

5. پیشنهاد آن است که در چاپ بعدی مباحث آغازین کتاب، گشایش روانتر و جذابتری از موضوع داشته باشد. چون فصل اول نوشته (برخلاف مباحث جذاب بسیاری از فصول) اصلا «حُسن مَطلع» خوبی نیست و گاه ملال آور و واگرایانه است؛

6. در ص 16 آمد که جلد نخست که به مبانی اختصاص دارد برای دانشجویان ارشد و این کتاب که به بینش‌ها و نظریه‌ها (مباحث عملیاتی تر) می‌پردازد، برای دانشجویان دکتری به نگارش درآمد. منطقا مباحث «محض» که سنگین ترند، برای مقاطع بالاتر منظور می‌گردد؛
در اینجا پیشنهاد نگارنده آن است که نویسنده با قبول زحمت، از مجموع این دو اثر، به جای مجموعه مقالات، تالیفی واحد (کتابی با طرح مساله واحد، پرسش اساسی و فصول منسجم و الگوی نظری قابل دفاع و....) ماندگار در بحث جامعه شناسی دین از خود در سطح ملی به یادگار بگذارند؛

7. دکتر محدثی در میان جامعه شناسان ایرانی به کارهای میدانی شهرت دارد، اما در این اثر از این شیوه تحقیق و گرداوری داده، خبری نیست و در بهترین حالت در مقاله «جریان‌های دینی و معنوی بدیع در ایران معاصر....» در اواخر کتاب، به «تحلیل ثانویه» آثار دیگران بسنده شد؛

8. نوآوری اثر آن است که به جای سکولاریزاسیون از مفهوم «انحصارزدایی از دین» سخن به میان آورد. (ص81). گرچه نوآوری و بومی کردن مفاهیم، «ثبوتا» ایده خوبی است، اما «اثباتا» این راه را پیمودن و به پارادایمی رسیدن چشم انداز دوری است که در چهار دهه اخیر در این زمینه در علوم اجتماعی هیچ دستاورد قابل توجهی ختم نشده است و بلکه بدین بهانه به دستاوردهای علوم اجتماعی و انسانی لطمات سنگین وارد آمده است!

بد نیست نوآوری مفهومی این کتاب (مفهوم انحصارزدایی از دین) سرنوشتش در همین اثر و در قیاس با مفاهیم دیگر معلوم گردد: اولا: نویسنده محترم خود بدین دستاورد در جای جای کتاب وفادار نماند. مثلا در مقاله بعدی اثر از دنیوی شدن (که به تعبیر نویسنده همان سکولاریزاسیون است) بحث می‌شود! و نه انحصار زدایی( ص91 به بعد و یا در ص 163 و....) و حال آنکه یک مفهوم خوب را باید آن قدر در مباحث متعدد بکار گرفت تا به دیگران منتقل گردد. ثانیا در باب سکولار؛ سکولاریسم و سکولاریزاسیون و سکولاریته که رقیب مفهوم ابداعی اند، نکاتی در کتاب آمد (ص72) که به منبعی ارجاع داده نمی‌شود و نگارنده در نشستی مشترک با جناب دکتر محدثی این نکته را توضیح داد که مفاهیم رایج در اصطلاحات علوم اجتماعی، اگر دلبخواه تعبیر و تفسیر گردند، چه خطاهای فاحش «مفهومی» و «مقولی» رخ می‌دهد! البته متفکر می‌تواند نقد دیدگاه دیگران داشته باشد، اما برای همین کار هم باید به ادبیات بحث (دست کم ارجاع به آثار آقای «شیدان وثیق» در باب لائیسیته و سکولاریسم) پرداخت. ثالثا ادعای سکولاریسم معتدل در مقابل سکولاریسم افراطی (ص73) در این کتاب نیز نیاز به ماخذ دارد و به نظر می‌رسد در این مدعای بی ماخذ، بین «لائیسیته» (نفی نمادهای دینی) و «سکولاریسم» اینجا خلطی رخ داده است.

9. پیشنهاد مفهوم انحصارزدایی (که خود اذعان دارد کاملا ابتکاری نیست، ص82)، در عرض سکولاریزاسیون ایده خوبی است، اما چندان گره گشا نیست و در عمل و با نظر به واقعیات، به دستاورد تازه‌ای از منظر جامعه شناسی دین ختم نمی‌گردد. چه خوب بود نویسنده محترم در نگاهی مساله محور، به موانع انحصار زدایی از دین در ایران می‌پرداخت، چرا بسیاری از نخبگان به جهت اظهار نظر دینی و یا در نقد روحانیت به عقوبت سخت دچار شدند؟ از جامعه شناس دین توقع می‌رود با کار میدانی، وزن جریان‌های مختلفی که روایت‌های مختلف از دین دارند را نشان می‌داد و از فراز و فرود آنها در چند دهه اخیر گزارش شده و با ترسیم منحنی تطورات جریان‌ها از روند پیش رو نیز نکته‌ای می‌نوشت.

10. در بیان نسبت روحانیون و فلاسفه (فلسفه و دین) اگر نویسنده محترم به نسبت دین و فلسفه از نگاه «فارابی» بپردازد (مثلا در نوشته‌های دکتر «رضا داوری اردکانی»، درباره فارابی) می‌توان مویدات خوبی برای مدعایش بیابد؛

11. در بحث رسانه در این کتاب فرض شده است که زمانی نهاد دین بر نهاد رسانه سلطه داشت و زمانی تعارض بین این دو نهاد بود و در نهایت دین، تحت پوشش رسانه قرار گرفت (ص185)؛ به نظر می‌رسد که این سلطه یکسویه ارتباطات بر دین جای تامل دارد. زیرا در مباحث رسانه‌ای این مدعا بیشر قابل قبول استکه در ارتباطات و انتقال پیام دینی نه آنگونه است که طرفداران نظریه کاشت (Cultivation Theory)می گویند که رسانه‌ها سازنده جریانهای اصلی فرهنگی بوده و مفروضات بنیادین در باره زندگی اند و نه به تعبیر طرفداران نظریه دریافت( Reception Theory) مخاطبان همه فعال و سازنده معنا بوده و در برابر پیامهای رسانه‌ای رمز گشایی تقابلی می‌کنند، بلکه در نگاه سومی، از تعامل رسانه و دین تاثیر و تاثر دین و رسانه، حتی در سطح نهادین می‌توان سخن گفت.
نیز برخلاف مدعای این مقاله، خود نویسنده هم در جای جای کتاب یادآوری می‌کند که نباید دین را به سطح کلان و بالا محدود ساخت، بلکه کارگزاران میانی و خُرد را نیز باید دید و از نقش آنها نباید غفلت کرد. (ص287)

12. به نظر می‌رسد که گاه نویسنده محترم از رویکرد و رهیافت بحث که در عنوان کتاب هم ذکر شده است (جامعه شناسی دین) فاصله گرفته و مباحث معرفت شناختی، کلامی و شبه فلسفی طرح می‌کند. این مشکل در بحث جریان‌های فکری جدید جهان اسلام در عصر مدرن (ص190 به بعد) از جمله رخ می‌نماید. در باب این مقاله چند نکته قابل ذکر وجود دارد: یک: خود اصطلاح «جریان فکری»، مفهومی مبهم و لغزنده است و نیاز به تعریف دارد، که در این کتاب با تساهل از آن بهره جسته شد؛ دو: در این مقاله جریان‌های فکری جهان اسلام چهار دسته یاد شدند: انطباق گرا؛ محافظت گرایی؛ ترمیم گرا و در نهایت باز سازی گرایی دینی (ص210) حال آنکه در جای دیگر این اثر گرایش‌های دینی ایران معاصر، سه دسته یاد شده و سخنی از انطباق گران به میان نیامده است. (ص95)؛ سه: در این مقاله بحث از «ثابت و متغیر»، به عنوان یکی از ویژگی جریان بازسازی گرایی دینی یاد شد (ص217)، حال آنکه همگان می‌دانند این بحث از شاه بیت‌های مباحث استاد مطهری در آثار مختلفش (مثلا نظام حقوق زن در اسلام) بود، که از نگاه این متفکر ایرانی (محدثی)، استاد مطهری جزو جریان ترمیم گراست (ص96)!

چهار: ایشان روشنفکری دینی را از مصادیق جریان بازسازی گرایی دینی می‌داند (ص97)، حال آنکه از موج دوم جریان روشنفکری دینی (امثال مهندس بازرگان و همراهانش)، غفلت کرده و در نتیجه ادعایش، مثال نقض روشن دارد؛ پنج؛ باور خود روشنفکران دینی موج سوم، مثل دکتر سروش فراز و فرود بسیار فراوانی دارد (دست کم سه تحول اساسی در اندیشه) که در این کتاب غیر مستند (چون بارها ارجاع به سروش برابر فهرست منابع حتی مستند به یک کتاب دکتر سروش هم نیست!) اندیشه مثل دکترسروش همسان و ثابت؛ (آن هم مشابه دکتر علی شریعتی)، فرض شد، که از اساس مشکل دارد. زیرا مباحث از جنس سروش معرفت شناسانه است و مباحث دکتر شریعتی به مباحث جامعه شناسی دین نزدیکتر است؛ شش؛ اگر تطورات اندیشه روشنفکران دینی موج سوم دیده می‌شد و مثلا ایده «رویا انگاری وحی» دکتر سروش محل رجوع بود، دیگر ادعا نمی‌شد: «مهمترین منبع دینی بازسازی گرایان، قرآن است.» (ص218) و در نهایت مشکل اساسی آن است که اصلا جناب دکتر محدثی این مباحث را از منظر جامعه شناسی دین در جهان اسلام و ایران بررسی نکرد. زیرا در آن صورت می‌بایست از وزن، تاثیرات، فراز و فرود این جریان‌ها گزارش می‌کرد، که چنین مقاصدی در کتاب مفقود است وبه یکسری مباحث معرفت شناسانه در باب جریان‌های فکری بسنده شده است.

13. در مقاله مفصل اقتصاد دین، نویسنده محترم از جمله ادعا می‌کند که باید بین سود و ارزش تمایز قایل شد (ص147) حتی گاه بین آنها تضاد وجود دارد و... سپس این مدعا را به صورت گسترده شرح می‌کند. در این زمینه چند نکته جای طرح دارد: یک: این که سود، یک امر غیر ارزشی قلمداد شد، نگاه دقیقی نیست. زیرا در فلسفه اخلاق یکی از جریان‌های مهم اخلاقی (که مبنای اخلاق ارزش هاست!) «نتیجه گرایان» (در مقابل 2 رهیافت دیگر فضیلت گرایان و وظیفه گرایان)، هستند که یکی از شعب این گونه نگاه، ایده سودگرایان است. این مدعا را مفصل می‌توان توضیح داد؛ ولی جای بسطش اینجا نیست. نگارنده در کتاب مناسبات اخلاق با هنر، سیاست، مدیریت و....(با تاکید بر اخلاق حرفه ای) که درسال 1394 از سوی انتشارات جوان پویا منتشر شد، نوشت: بر اساس دو متغیر "اخلاق مداری" و "سود (فایده) گرایی" می توان به 4 سبک زندگی زیر رسید: یک نفی هر دو، دومی اخذ و جمع هر دو، سومی اخذ سود گرایی و نفی اخلاق و چهارم اخذ اخلاق و نفی سود و فایده گرایی.

نقدی بر روایت ایرانی جامعه‌شناسی دین

دو متغیر و چهار سبک زندگی
ردیف سبک‌های زندگی توضیحات
1. نفی زندگی اخلاق مدار و بی خیال نسبت به زندگی فایده گرا افراد بیکار و بی انگیزه و بی مسئولیت در این گفتمان تنفس می کنند.
2. جمع بین زندگی اخلاق مدار و فایده مدار محور بحث مقاله حاضر تبیین چنین زندگی است.
3. زندگی اخلاق مدار و دوری از زندگی سودگرایانه گفتمان متصوفانه و اخلاق صوفیانه به چنین زندگی منتج می شود.
4. زندگی بر محور سود و دوری از اخلاق گرایی در زندگی در گفتمان دنیا مدارانه اینگونه می توان زیست.

از بین چهار سبک زندگی مورد اشاره تبیین سبک دوم، یعنی، جمع بین اخلاق و سود، سخت ترین گزینه است. چون در اخلاق، سخن از ندیدن خود و دیدن دیگران است و در سود، دیدن خود (و ندیدن دیگران). پیچیدگی چنین بحث مهم و به زمین مانده ای در فرهنگ خودی به خوبی مورد توجه قرار نگرفته و منابع محدود موجود در این زمینه نیز بسیار سطحی و ضعیف اند و البته نگارنده در همان کتاب ص 100 به بعد، همین سبک را (با روایتی بومی از آرای مثل «جرمی بنتهام» و «جان استوارت میل» مبنا گرفته و شرح کرده است.

14. در بررسی و نقد دیدگاه ماکس وبر پیرامون دنیوی شدن و.... (ص74) به نظر می‌رسد نویسنده محترم لازم است تامل بیشتری داشته باشد؛ زیرا: اولا ماکس وبر رویکردش نسبت به پاره‌ای از موضوعات جامعه شناختی تغییر کرده و حتی شواهدی وجود دارد که وبر از موضوعاتی که ما هنوز به جد می‌گیریم، به تنگ آمده بود. ثانیا بدرستی گفته شده است که بین اخلاق پروتستانی (که دو نوع وجود دارد) و نظریه کلی تر وبر تمایز وجود دارد و ثالثا ماکس وبر اسلام را از جنبه‌های متعدد قطب مخالف «پیورتن» می‌دانست. به نظر او اسلام به ویژه نسبت به زنان، اشیای تجملی و اموال روحیه‌ای کاملا لذت پذیرانه را می‌پذیرد و... (در این زمینه دست کم مراجعه شود به کتاب «وبر و اسلام»، اثر ترجمه شده به فارسی (نشر پژوهشگاه حوزه و دانشگاه) نوشته «برایان. اس ترنر»، ص 47؛ 53 و....

15. به نظر می‌رسد سوگیرانه ترین مقاله کتاب، نوشته آخر باشد که نویسنده محترم پس از بحثی، در پایان نتیجه می‌گیرد که هرگز نباید نیروهای دینی و نیز روحانیان در ایران معاصر را یکپارچه تلقی کرد (ص317)؛ این مدعا که سخن پیچیده‌ای نیست و حتی می‌توان گفت به تعداد روحانیون و مجتهدان، آرای متفاوت دینی وجود دارد. هنر آن بود که نشان دهد جریان و افراد غالب چه کسانی بودند و چه نقشی در نوسازی ایران داشتند. روحانیت به صورت نهادینه مانع توسعه بود یا عامل توسعه؟ از قضا مقاله آخر فراوان نشان داده می‌شود در کنار روحانیون طرفدار نوسازی (مثل رشدیه) جریان غالب حوزه ضد نوسازی و توسعه بودند و نتیجه می‌گرفت که روحانیون از باب تغلیب، مانع توسعه در ایران معاصر بودند! اما دوست گرامی، جناب دکترمحدثی چنین نکرد و تمام رشته‌های بحثی که در سالهای اخیر درباب دین و روحانیت در فضای رسانه‌ای دارند (از جمله آخرین مناظره اش) را در این مقاله پنبه می‌کند و خلاف آن می‌نویسد.

اما چرا چنین اتفاقی می‌افتد: دست کم به دو علت: یک؛ ممکن است این نوشته‌های پیشین محدثی باشد که نسبت به جریان‌های دینی حسن ظن و امید بیشتری داشت و نه دیدگاه کنونی اش. به نظرم دست کم نویسنده محترم، خوب بود به تطورات اندیشه اش در بحث، در پیشگفتار می‌پرداخت. (البته در حد اشاره ای، آن هم در «پشت جلد کتاب»! می‌خوانیم: «هم پای کوشش دین پژوهانه، زیست دین دارانه من نیز دچار تحولات اساسی شده است!)

علت دیگر (نه دلیل!) آنکه او می‌خواهد از ارشاد جمهوری اسلامی مجوز نشر کتاب بگیرد و باید از هفت خان نظارت و ارزیابی بگذرد و بدین جهت بگونه‌ای نوشته که با «پنهان نگاری» و «تقیه»، فعلا مجوز اثر را بگیرد تا....

برای دوست ارجمندم جناب دکتر محدثی گرامی، در همه عرصه‌ها آرزوی توفیقات روزافزون دارم.

[این مطلب در کانال «زیر سقف آسمان» منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...