دوراهیِ خیر و شر | سازندگی


طی حدودا چهار قرن، سفیدپوستان اروپایی بیش از دوازده‌و‌نیم میلیون آفریقایی بَرده را در یک سفر دریایی وحشیانه به‌نام «گذرگاه میانی» به قاره آمریکا منتقل کردند. بیش از دو میلیون نفر در این سفر جان خود را از دست دادند و بسیاری دیگر در طول راهپیمایی از داخل کشور به‌سوی سواحل کشته شدند.

فصل تاریکی»ِ [la saison de l ombre] لئونورا میانو [Léonora Miano]

مقیاس صنعتی تجارت برده‌های استعماری بدون تبانیِ فعالِ برخی از رهبران قدرتمند آفریقایی هرگز امکان‌پذیر نبود، موضوعی که به دلایل واضح حتی امروز نیز حساس باقی مانده و این قسمت از تاریخ است که در قلبِ «فصل تاریکی»ِ [la saison de l ombre] لئونورا میانو [Léonora Miano] (برنده جایزه فمینا) قرار دارد؛ رمانی که اتفاقات آن در کامرون امروزی و در آغاز تجارت برده‌های اقیانوس اطلس می‌گذرد.

پس از وقوع یک آتش‌سوزی بزرگ در دهکده، افراد مولانگو متوجه می‌شوند که دوازده مرد جوان از قبیله ناپدید شده‌اند. برای مولانگوها، که در درون خود زندگی می‌کنند و از خشونت به نفع «حل تعارض‌ها» چشم‌پوشی کرده‌اند، این ناپدیدشدن‌ها گیج‌کننده و غیرقابل توضیح است. به‌این‌ترتیب یک جست‌وجوی طولانی برای کشف سرنوشت مردان جوان ازدست‌رفته آغاز می‌شود، تلاشی که مولانگوها را به رهبری رئیس آنها یعنی موکانو به سمت ملکه‌ بوئل و به‌سوی آرواره‌های تجارت برده‌ها می‌کشاند.

در اوج خود، داستان به سه بخش تقسیم می شود: جست‌وجوی رئیس موکانو برای مردان گمشده، سرنوشت روستاییانی که منتظر مانده‌اند، غافل از خطری که در آن قرار دارند، و سفر ایاب که مادر یکی از افراد ناپدیدشده است. هریک از این رشته‌های روایی درنهایت گرد هم می‌آیند تا نشان دهند که چگونه موبانگو در تیررس دنیایی تازه و بی‌رحم گیر افتاده است: «حالا او می‌داند، سایه‌ای که بر کلبه زنانی که پسرانشان ناپدید شده‌اند افتاده، تمام دنیا را فراگرفته است.»

این تاریکی، جوامع را به درگیری سوق می‌دهد و مردم را به فرار از سرزمین مادری تشویق می‌کند، زمان می‌گذرد و ماه‌ها به دنبال ماه‌ها می‌آیند، چه کسی خاطره این‌همه جابه‌جایی را حفظ خواهد کرد؟ در بِبِیدی نسل‌هایی که هنوز به دنیا نیامده‌اند، خواهند آموخت که اجدادشان مجبور بودند برای نجات خود از دست شکارچیان فرار کنند. آنها یاد خواهند گرفت که چرا این کلبه‌ها بر روی رودخانه‌ها ساخته شده‌اند. به آنها گفته می‌شود: دیوانگی جهان را فرا گرفت، اما برخی از مردم از زندگی در تاریکی امتناع کردند. شما از نسل مردمی هستید که به تاریکی نه گفتید.

در «فصل تاریکی» تماس ما با داستانی ساده و غالبا تکراری است که از فروپاشی فرهنگ بومی صحبت می‌کند، این داستان نسخه‌های معروف‌تری نیز دارد، مانند آثار آچه‌به و انگوگی وا تیونگو، البته که هر بازگویی، دلشکستگی منحصربه‌فردی را به همراه خود دارد. اما نکته اینجاست، درحالی‌که استعمار و تجارت برده‌های استعماری زمینه رمان را فراهم می‌کند، «فصل تاریکی» اصلا درباره‌ استعمار نیست، حتی درمورد تضاد فرهنگ‌های بومی نیز نیست، در «فصل تاریکی» این همسایه است که زندگی هم‌کیشِ خود را به نفع تاجران اروپاییِ برده ویران می‌کند.

بنابراین، تا آنجایی‌که به روایت کلان مربوط می‌شود، «فصل تاریکی»، موضوع را پیچیده می‌کند و با وضوح بسیار به ما نشان می‌دهد که دنیای امروز به‌ندرت یک ‌دوتایی بین استعمارگران و مستعمرات، ظالمان و ستمدیدگان، و خیر و شر است. فراتر از اینها، قدرتِ «فصل تاریکی» در جهانی‌بودن آن نهفته است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...